موش ها و آدم ها

موش ها و آدم ها

موش ها و آدم ها

جان اشتاین بک و 1 نفر دیگر
3.9
258 نفر |
82 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

471

خواهم خواند

142

خرید از کتابفروشی‌ها

«جورج میلتون» و «لنی اسمال» دو دوست هستند که با مهتری در آخور اسب ها در اسب داری ها روزگار می گذرانند. آرزوی دیرین هردویشان آن است که روزی جایی را بخرند و در آن خرگوش پرورش دهند، یعنی از بچگی از نوازش چیزهای نرم خوششان می آید و زور بازوی بسیاری دارند، ولی چندان باهوش نبودند. از همین رو دچار دردسر می شوند به ویژه هنگامی که زن پسر ارباب، «کرلی» از آن ها می خواهد تا موهایش را نوازش کنند ناخواسته زن بیچاره را می کشند و از ترس می گریزند... .

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به موش ها و آدم ها

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به موش ها و آدم ها

                از همین ابتدا بهتر است بگویم که داستان موش ها و آدم ها پایان خوشی ندارد و تراژدی محسوب می‌شود. پس اگر به دنبال مطاله داستانی با پایان خوش هستید خواندن آن را به شما پیشنهاد نمی‌کنم. اما شخصا آن را دوست داشتم و برایم تجربه متفاوتی بود.
داستان آن درباره دو برادر است. یکی باهوش و لاغر اندام و دیگری درشت هیکل و قدرتمند اما شیرین عقل. این دو برادر رویای داشتن مزرعه شخصی خود را در سر می‌پرورانند و برای رسیدن به این رویا در مزرعه دیگران کار می‌کنند. اما همه چیز آنطور که انتظار دارند پیش نمی‌رود.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

رها

1400/12/02

            این کتاب برام یاد آور چندتا چیز خیلی مهم تو زندگی بود که فراموششون کرده بودم. خیلی وقت پیش ها یه کتابی خوندم که الان اسمش رو فراموش کردم اما تو یه بخشی از کتاب چیز جالبی نوشته بود که هنوز خیلی خوب یادم مونده. نوشته بود : ما آدم ها صاحب تمام اون چیزهایی هستیم که بهشون نگاه میکنیم. کافیه سرت و رو برگردونی و به خونه ی بزرگ و زیبای اونور جاده نگاه کنی و بعد توی ذهنت تصور کنی که صاحب اون خونه هستی .اونوقت چه کسی می تونه جلوت رو بگیره و بگه که داری اشتباه میکنی.همم...؟

گاهی اوقات خوبه که بی خیالِ این دنیا و همه ی خبرهای بد و غم انگیزش بشیم و فقط زندگی کنیم. خوبه که برای خودمون یه فنجون چای بریزیم و راحت و آسوده کنار پنجره بشینیم و چای مون رو سر بکشیم و بگیم اصلا بی خیال این دنیا، بی خیال اینکه نتوستم دور دنیا سفر کنم، بی خیال اینکه نشد تو خونه ی رویاییم زندگی کنم، بی خیال اینکه نتوستم به خیلی چیزها تو زندگیم برسم. عوضش چشم هام رو که می بندم صاحب قشنگ ترین و دوست داشتنی ترین خونه ی دنیا هستم، صاحب تمام اون چیزهایی که همیشه دلم می خواست داشته باشم و نشد، هستم . توی رویا به همه جای دنیا سفر می کنم بدون اینکه دیگه نیازی به پول و ویزا و اجازه ی کسی داشته باشم و دائم بخوام غصه ی بالا و پایین رفتن قیمت ارز و دلار رو بخورم
^^
اصلا یه وقت هایی خوبه که آدم خودش رو به نفهمیدن بزنه و بگذره . یه وقتایی اونایی که هیچی از دور و برشون نمی فهمن، اونایی که اتفاقات بد زندگی زود یادشون میره، اونایی که تمام زندگیشون خلاصه میشه تو دوست داشتن یه گلوله ی پشمالوی پنبه ای، همونا خوشبخت ترین و خوشحال ترین آدم های این دنیای خاکی هستن. خوبه که گاهی اوقات به حال این آدم ها غبطه بخوریم و بدونیم که همیشه بیشتر دونستن نمی تونه ما رو خوشحال تر کنه، که اصلا خیلی وقت ها با خبر بودن از همه ی خبرهای دنیا، درد و رنج بیشتری برامون داره. اکثر اوقات درد و رنج از همون دری وارد میشن که پیش تر، آگاهی و حقیقت اونو به صدا در آورده بودن. 

----
یادگاری از کتاب
آدم واسه اینکه خوب باشه شعور نمی خواد، گاهی به نظر من میاد که آدم شعور نداشته باشه بهتره. یه آدمی که واقعا باهوش باشه خیلی کم اتفاق میافته که خوب هم باشه!

----
ترجمه ی آقای "داریوش" رو اصلا به کسی توصیه نمیکنم. گویش روستایی وقتی شنیده میشه قشنگه اما وقتی نوشته میشه ، موقع خوندن به یه فاجعه تبدیل میشه.

تاریخ خوانش : 2018/09/21
          

6

                خب بر خلاف اون همه تعریف و ... که ازش شنیده بودم، منو satisfied نکرد. چیزی که نگم داشته بود تا ولش نکنم 
رویای کارگرا بود، چیزی که در آخر بهش می خواستن برسن ولی برای همیشه رویا می مونه و همینطور شخصیت لنی که یجورایی تناقض ذات پاک و دستای کثیف بود. 
خلاصه بخوام بگم 
برام ارزش یه بار خوندن رو داشت 
ولی دیگه قرار نیست برم سراغش.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

مهران م

1402/11/17

                صفحات پایانی کتاب
بعد از شلیک به لنی و تا زمان رسیدن بقیه ی افراد ،زندگی  ژرژ در کدام عالم  سپری شد؟

        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19