و بالاخره پایان قصه محسن و دریا و دایی اکبر و باقی افراد که باهاشون حداقل من یک نفر چندین سالی زندگی کردم
نمیدونم راجع به خود کتاب چی باید بنویسم چون من خیلی شرایط محسن داستان رو تجربه کردم حداقل تا وسط کتاب قبل از خواستگاری ها
اما تقریبا از اواسط به بعد حس کردم شاید سرگذشت من نیز همین شکلی قراره رقم بخوره و داستان رو سریع تر از قبل خوندم
شاید در طول این سالها با مجموعه شاد شدم و خندیدم اما این جلد اشک من را در آورد نه اینکه غمگین باشه متن نه
اتفاقا خیلی موقعیت های خنده داری داشت اما وقتی داری داستان مشابه سرگذشت خودت رو میخونی دیگه نمیتونی بخندی درسته ؟ :)