یادداشت‌های Darrell (12)

          من دوستش داشتم خیلی قشنگ بود، عاشق لو شدم و همون اول وقتی که از جفتش حرف زد متوجه منظورش شدم. میزری هم دختر دوست داشتنی‌ای بود و تو دلم جا باز کرد... به نظرم تفاوت‌های خوناشام و گرگینه رو به خوبی نشون داده بود
اما کاش انقدر زیاد سانسور نداشت😭
        

          دوست داشتنی ترین بود برام... نمیدونم یه کتاب عاشقانه چطور می‌تونه انقدر تو دلم جا باز کنه... به نظر من اگه همون روند قبلی رو ادامه میداد بهتر بود تا استرسی که تقریبا آخر رمان کشیدم🥲😂
        

          کتاب قشنگی بود اما برای من مثل یک مقدمه می‌موند که داره خواننده رو برای فصل‌های بعدی آماده می‌کنه.
واقعا نثر قشنگی داشت... من عاشق فونت نوشتنش شدم. درکل بخاطر همه چیز، دنیای عجیب غریبش، شخصیت‌ها، الایس و فداکاری‌هایی که نباید انجام میداد، تبدیل شد به کتاب موردعلاقه‌م. امیدوارم تو فصل های بعدی همه ی ابهامات برطرف بشه
چقدر از کینان متنفرمممممممممممممم
        

          چقدر فضای خوب و دلنشینی داشت... حتی اگه یک عاشقانه‌ی یک‌نواخت هم بود به خاطر فضای آکادمیکش برای من کتاب دوست داشتنی ای می‌شد
        

          من این کتاب رو دوست داشتم اما نیمه ی دوم داستان انقدر کش داده شد که نمیدونم چند صفحه نخوندم و رفتم تا فصل آخر رو بخونم
اما درکل خوشحالم که خوندمش....
        

          بعد از خوندن این کتاب فهمیدم من از دنیا فقط یه چیز میخوام
کسی مثل مستر دارسی🙏🏻
        

          نمیدونم هدفم از خریدنش چی بود، تنها مزیتش این بود که توی یک روز تموم شد😬
        

          ریتمش کمی کند بود اما برای من دلیلی نبود که نشه دوستش داشته باشم... عشق بین‌شون واقعا قشنگ بود و ابهامات زیادی رو برای خواننده‌ها به جا گذاشت که امیدوارم تو فصل دوم همه شون رفع بشن
فضای جنگ و کمک‌هایی که به سربازها می‌کردن و تمام این چیزهای مربوط به جنگ این کتاب رو برام خیلی خاص می‌کنه
        

          من از این مجموعه کتاب‌های پیچیده فقط عشق پیچیده و بازی های پیچیده رو خوندم. اما به نظرم عشق بین رایز و بریجت قابل لمس‌تر بود تا عشق الکس و ایوا!
من این کتاب رو بیشتر دوست داشتم و به نظرم همه باید برای اینکه حتی یکم ذهن‌شون آزاد بشه اینجور کتابایی که بعضیا بهشون میگن کتاب‌های 98ایا رو بخونن.
من خودمم این سبک رو دوست دارم
        

          اولین کتابی بود که خوندم، حتی یادم نمیاد چی شد که تصمیم گرفتم بخرمش... انقدر دوستش داشتم و برام قشنگ بود که بعد از تجربه ی خوندن این کتاب تصمیم گرفتم بیشتر رمان عاشقانه بخونم.

        

          انقدر دوستش داشتم آخراش دیگه اصلا دلم نمیخواست تموم بشه... کل روند داستان رو دوست داشتم، لذت بردم اما واقعا صفحه‌های آخرش یه چیز دیگه بود🤌🏻نشون میداد که داستان تازه شروع شده... خیلی خوشحالم که از اول رمان حس می‌کردم نشان‌دارها اصلا بد نیستن و آخرش بهم ثابت شد
انقدر دوستش دارم که واقعا می‌ترسم نتونم کتاب دیگه‌ای رو به این اندازه دوست داشته باشم
خیلی خوشحالم که جز اولین فانتزی‌هایی بود که خوندمش و دوستش داشتم چون قراره همیشه تو ذهنم بمونه😮‍💨🤍
*چندبار که متن‌های مختلف رو با نشر آذرباد مقایسه کردم، حس کردم نشر مجازی ترجمه‌ش روون‌تره.
        

          انتظار عاشقانه‌ی بیشتری ازش داشتم حتی با وجود اینکه واقعا خیلی نسبت به کتابای ترجمه شده‌ی دیگه سانسور داشت.