یادداشت‌های پریا رادفر (5)

گاهی وسط ن
          گاهی وسط نماز خواندن به خودم می‌آیم و می‌بینم دارم با انگشت‌هایم نمره‌ی آزمون آخرم را حساب می‌کنم. گاهی توی خواب فکر می‌کنم< به اسم معلم‌های ابتدایی‌ام، شعرهایی که یادم رفته‌اند و...>
اکثراً وسط کلاس‌ها به غذایی که طبقه‌ی پایین مدرسه داخل گرم‌کن است فکر می‌کنم، و وقت تماشای یک موزه یا یک فیلم داخل سینما فراموش می‌کنم باید فکرم را جمع کنم و فیلم یا اثر داخل موزه را بفهمم.
خلاصه این‌که مغزم هیچ‌وقت همراهم نیست!
همیشه یک‌می کمی عقب‌تر یا کمی جلوتر است.
تا حدی که گاهی با اطرافیانم فکر می‌کنیم کاش می‌شد چند نفر را برای فکر کردن به‌جای من استخدام کرد!

من خیلی برای این خودافشایی‌ها مشتاق بودم؛ چون «بهخوان» داخل پستی که راجع به یادداشت‌های خوب نوشته است، گفته خوب است بگوییم کتاب به درد چه مخاطب‌هایی می‌خورد.
و چلنجر دیپ برای آن‌ها که مغزشان از خودشان جدا است، دوست خیلی خوبی می‌شود!
حتماً که برای بقیه هم جذاب خواهد بود، اما عزتش پیش فکرشلوغ‌ها و مغزفراری‌ها بیشتر است!
        

29

خوابیدن یک
        خوابیدن یک معضل بزرگ است!
چیزی شبیه به یک گره کور توی نخی که داریم باهاش چیزی را می‌دوزیم و همه‌ی مدت اضطراب رسیدن بهش را داریم. [من همه‌ی روز از بابت شب که باید تلاش کنم بخوابم دلشوره دارم!]
برای همین‌هاست که هر شب چندین‌بار با خواهرم شب‌به‌خیر می‌کنیم تا مطمئن بشویم هر دو هنوز بیداریم و هیچ‌کدام با <شب> و رنج تلاش برای <خوابیدن> تنها نشدیم.
اکثراً هم بعد از شب‌به‌خیر، یک‌چیزی برای تعریف کردن پیدا می‌کنیم تا خواب طرف مقابل بپرد و مدت بیشتری در پیمودن شب همراهمان باشد!
این کار را انقدر تکرار می‌کنیم که یکی‌مان [که اکثراً من نیستم] خوابش بگیرد و بگوید [شب‌به‌خیر واقعی].
و بعد از شب‌به‌خیر واقعی، من مجبور می‌شوم یک گوسفند را متقاعد کنم از این طرف تخت بپرد آن طرف!
پ.ن:شب به‌خیر خیلی انواع دیگر هم دارد ؛اما شب به‌خیر واقعی با اختلاف دلگيرترین نوعش است!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

23

<آدم‌ها> ر
          <آدم‌ها> را سر کلاس علوم و فنون پیدا کردم!
خانم رجبی‌نیا،معلممان قصه <پری ترکمان> را برایمان خواندند.و بعد هم که خواستم کتاب را ببینم و تورق کنم پیشنهاد دادند با خودم بیاورمش خانه و قشنگ بخوانمش.
_خیلی می‌خواستم بخوانمش‌.<خیلی خواستن> واقعی_
کتاب پر از روایت‌های دو سه صفحه‌ای از قصه آدم‌هایی هست که هرکدام به یک طریق متفاوت به نویسنده ربط پیدا می‌کنند. [همسایه‌ها نویسنده ،هم‌محلی‌هایش،هم‌کلاس‌هایش،هم‌خدمتی‌هایش و...]
اول که آدم شروع می‌کند به خواندن کتاب ،خیال می‌کند فقط قرار است قصه آدم‌هایی که اسمشان در فهرست اول کتاب آمده را بفهمد و تمام. اما اینطور نمی‌شود.
خواندن <آدم‌ها> به مرور اطرافیان خود خواننده را هم به قصه‌ تبدیل می‌کند!
این‌جوری می‌شود که آدم به خودش می‌آید می‌بیند دارد توی سرش برای همه آن‌هایی که در طول روز می‌بیند قصه می‌نویسد.
قصه‌هایی مثل قصه‌های <آدم‌ها> احمد غلامی!
و زندگی کردن با قصه‌ها یک لذت تازه است. یک لذت تازه که من خودم را از بابتش حسابی به خانم رجبی‌نیا،کلاس فنونمان و آدم‌ها مدیون می‌دانم!
پ.ن: اگر می‌توانستم مغزم را مرتب کنم یک یادداشت منسجم‌تر می‌نوشتم😁
        

19

یک) عزیزی
          یک) عزیزی دارم که یک معیار تازه برای دلنشین بودن شعر و جستار ابداع کرده است.
معیار:<دلم می‌خواست این اثر مال من باشد>.
آن آثاری که آدم واقعا با استخوان احساسشان می‌کند آثاری هستند که با این معیار جور در می‌آیند. و در دسته<ای کاش این را من نوشته بودم> یا <این که همان حرف من است> قرار می‌گیرند.
و آن آثاری که آدم فقط می‌خواندشان و ازشان لذت های گذرا می‌برد _لذتی که به استخوان نفوذ نمی‌کند_ آثاری هستند که با معیار عزیز من جور در نمی‌آیند.
<از زخم های نهانی> برای من یک کتاب سازگار با معیار سخت <ای کاش این ها را من نوشته بودم> بود.
یک کتاب <ای کاش من نوشته بودمش>!
دو) هر کتاب دو جور قصه و ماجرا دارد.
نوع اول می‌شود همان ماجرایی که داخل کتاب می‌گذرد. و نوع دوم، ماجرا هایی هستند که بیرون کتاب اتفاق می‌افتند اما نقش اصلی‌شان کتاب است؛یا بعد ها که آدم جزئی از آن ماجرا را ببیند کتاب مربوط بهش برایش تداعی می‌شود._مثل وقتی که یک شهر کتابی که در یکی از دفعات مسافرت بهش خواندیم را برایمان تداعی می‌کند_.
<از زخم های نهانی> هم به خاطر ماجرا های  بین اوراقش عزیز است،هم ماجرا‌های بیرون از اوراقش.
هم نوشته‌هایش عزیزند،هم خاطرات مربوط بهش.
 اصلا همین ویژگی‌اش بود که باعث شد من حالا بعد از پنج ماه برایش یادداشت بنویسم.
پ.ن:بعضی جمله‌ها یادداشت ناواضح به نظر می‌رسند. کاش عماد مرتضوی در از زخم های نهانی ننوشته بود<آنچه می‌گویم چیزی نیست که می‌خواستم بگویم. همیشه باید بیشتر بگویم،حتی بگویم این که گفتم چیزی نیست که می‌خواستم بگویم>. تا خودم این جمله ها را برای بار اول می‌نوشتم و ضمیمه یادداشتم می‌کردم.😁
        

8