یادداشت پریا رادفر
1404/3/5

خوابیدن یک معضل بزرگ است! چیزی شبیه به یک گره کور توی نخی که داریم باهاش چیزی را میدوزیم و همهی مدت اضطراب رسیدن بهش را داریم. [من همهی روز از بابت شب که باید تلاش کنم بخوابم دلشوره دارم!] برای همینهاست که هر شب چندینبار با خواهرم شببهخیر میکنیم تا مطمئن بشویم هر دو هنوز بیداریم و هیچکدام با <شب> و رنج تلاش برای <خوابیدن> تنها نشدیم. اکثراً هم بعد از شببهخیر، یکچیزی برای تعریف کردن پیدا میکنیم تا خواب طرف مقابل بپرد و مدت بیشتری در پیمودن شب همراهمان باشد! این کار را انقدر تکرار میکنیم که یکیمان [که اکثراً من نیستم] خوابش بگیرد و بگوید [شببهخیر واقعی]. و بعد از شببهخیر واقعی، من مجبور میشوم یک گوسفند را متقاعد کنم از این طرف تخت بپرد آن طرف! پ.ن:شب بهخیر خیلی انواع دیگر هم دارد ؛اما شب بهخیر واقعی با اختلاف دلگيرترین نوعش است!
(0/1000)
نظرات
1404/3/6
چه عکسی خانم رادفر! چه متنی! چه عکاس و چه نویسندهای! (خودم که هنوز نخوابیدهام اما برای شما خوابی خوش آرزومندم.)
1
4
1404/3/7
حتما بخوانیدش دوست خیلی خوبی است. پن:خیلی خوشحال شدم که یادداشت و عکسی که بهش ضمیمه کردم را دوست داشتید. و خوشحالتر شدم که برایم نظر نوشتید!
1
1404/3/7
یاد اون سالهای طولانی افتادم که با خواهرم تو یه اتاق میخوابیدیم. مگه حرفها تموم میشد 😁
2
1
پریا رادفر
1404/3/6
0