یادداشت پریا رادفر

پریا رادفر

پریا رادفر

2 روز پیش

<آدم‌ها> ر
        <آدم‌ها> را سر کلاس علوم و فنون پیدا کردم!
خانم رجبی‌نیا،معلممان قصه <پری ترکمان> را برایمان خواندند.و بعد هم که خواستم کتاب را ببینم و تورق کنم پیشنهاد دادند با خودم بیاورمش خانه و قشنگ بخوانمش.
_خیلی می‌خواستم بخوانمش‌.<خیلی خواستن> واقعی_
کتاب پر از روایت‌های دو سه صفحه‌ای از قصه آدم‌هایی هست که هرکدام به یک طریق متفاوت به نویسنده ربط پیدا می‌کنند. [همسایه‌ها نویسنده ،هم‌محلی‌هایش،هم‌کلاس‌هایش،هم‌خدمتی‌هایش و...]
اول که آدم شروع می‌کند به خواندن کتاب ،خیال می‌کند فقط قرار است قصه آدم‌هایی که اسمشان در فهرست اول کتاب آمده را بفهمد و تمام. اما اینطور نمی‌شود.
خواندن <آدم‌ها> به مرور اطرافیان خود خواننده را هم به قصه‌ تبدیل می‌کند!
این‌جوری می‌شود که آدم به خودش می‌آید می‌بیند دارد توی سرش برای همه آن‌هایی که در طول روز می‌بیند قصه می‌نویسد.
قصه‌هایی مثل قصه‌های <آدم‌ها> احمد غلامی!
و زندگی کردن با قصه‌ها یک لذت تازه است. یک لذت تازه که من خودم را از بابتش حسابی به خانم رجبی‌نیا،کلاس فنونمان و آدم‌ها مدیون می‌دانم!
پ.ن: اگر می‌توانستم مغزم را مرتب کنم یک یادداشت منسجم‌تر می‌نوشتم😁
      
138

8

(0/1000)

نظرات

بچه از این یادداشت‌های غیرمنسجم بیشتر بنویس لطفاً!

3

ضمناً می‌دانی متنت چندتا علامت مفعول بی‌واسطه کم دارد؟
1

1

نه خانم...
آخر من اندازه شما به این موضوع علاقه ندارم😁
اما الان تلاشم را می‌کنم شناسایی و ویرایش‌شان کنم. 

1

اگر همکلاسی‌هایت خواستند بخوانند، بگو کتاب در کتابخانه هم هست.
1

1

چشم
فردا می‌روم تبلیغ می‌کنم😁 

0