یادداشت پریا رادفر
3 روز پیش
یک دوستی داریم که برای توصیف کتاب خوب میگوید: «وقتِ گوش دادن بهش، اشیا از دستِ آدم رها میشوند!» من ـ از این منظر که قد آن دوستمان خلاق نیستم ـ به تمام این حسها و حالتهای بیاسم، میگویم «دلیکجوری شدن». این کتاب، یک کتابِ دلیکجوریکن بود؛ از آنها که آدم وقتِ خواندن یا گوش دادن بهشان، احساس میکند یک چالهی شنی توی دلش ریزش میکند! تکتکِ بخشهای کتاب، یک چیزی توی دلِ آدم جابهجا میکردند، و هرکدام، یکجور دوستداشتنی بودند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.