یادداشت‌های محمد علیزاده (9)

          کتاب «هربار که معنای زندگی را…» بیشتر شبیه یک گشت‌وگذار دوستانه با دانیل کلاین، در جملات قصار فیلسوف‌هاست. کلاین در این گشت و گذار دنبال چیست؟ دنبال معنای زندگی و بهترین جورِ زندگی کردن.
اگر فلسفه را فقط حفظ کردن اسم فیلسوف‌ها و نظریه‌هاشان ندانیم و به چشم یک جور تمرینِ فکر کردن و فلسفیدن و به بیان ساده تر ور رفتن با سوالات فلسفی ببینیم، این کتاب می‌تواند یک کلاس فلسفه‌ جمع‌وجور و خیلی شیرین باشد.
کلاین با نگاه شوخ طبع و سقراطی‌اش، آدم را به فکر کردن و تجربه کردن فلسفه می‌کشاند. مثل دوستی که هی هلت میدهد وسط آب تا شنا یاد بگیری.
تمرکز کلاین بیشتر روی فلسفه غرب است و از فلسفه و مکاتب شرقی چندان حرفی نزده.
کلاین با اینکه تمام تلاشش را می‌کند تا از راه منطق و عقل به معنای زندگی دست پیدا کند، باز هم به مسائل معنوی می‌رسد. به همین دلیل در جای‌جای کتابش پای مذهب و آیین‌های مذهبی به میان می آید.
تلاش  کلاین برای بی‌طرف ماندن قابل تحسین است اما باید پذیرفت که او بی شک یک معنویت گرای اپیکوریست است.
لابلای کتاب چندبار دلم خواست نویسنده را به صرف یک فنجان چای در یک کافی شاپ ساده و آرام وسط شلوغی شهر دعوت کنم.
        

0

محمد علیزاده

محمد علیزاده

1404/5/18 - 23:19

        بار اول که کتابهای داستانی جلال را میخواندم، «نفرین زمین»، جا ماند. بار دوم هم... و حالا (اردیبهشت ۱۳۹۳) نشسته ام به خواندنش.

سال 46 (دو سال قبل از فوت) از قلم جلال چکیده است. سرگذشت معلم دهی است در طول نه ماه از یک سال و آنچه بر او و اهل ده میگذرد.  میتوان گفت جلال در این کتاب بیش از آنکه در پی نوشتن یک داستان یا رمان باشد میخواسته حرفش را در زمینه مخالفت با اصلاحات ارضی و مهمتر از آن مواجهه سنت و مدرنیته بزند و برای بیان حرفهای سیاسی و اجتماعی خودش، روستا را به عنوان صحنه ماجرا انتخاب کرده است. مثلا یک جا از زبان معلم ده با صراحت میگوید:«لعنت بر آن کسی که فرهنگ جدید را با میز و نیمکت و قرتی بازی شروع کرد...». البته منظورش از فرهنگ، آموزش و پرورش است.در واقع جلال در این نوشته نوع مواجهه یک روستا را با همه هویت روستا بودنش با مدرنیزم و تکنولوژی به تصویر میکشد و خودش تقریبا همه جا زیر علم سنت سینه می زند!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

محمد علیزاده

محمد علیزاده

1404/5/18 - 20:44

        ماری، تاکاهاشی، اری، شیراکاوا، کااورو و چند شخصیت دیگر، ستون‌های اصلی داستان پس از تاریکی اثر هاروکی موراکامی‌اند. رمانی که در ۱۹ بهمن ۹۵ با معرفی دوستی عزیزتر از جان خواندمش.

یک‌شبه تمامش کردم. روایت در یکی از شب‌های توکیو آغاز می‌شود و با دمیدن صبح، پایانش فرا می‌رسد. از همان آغاز، فراوانی نمادها و سمبل‌ها توجه خواننده را جلب می‌کند. داستان در فضایی مرموز و کمی ماورایی جریان دارد، با شخصیت‌هایی کم‌وبیش سرگشته و مبهوت. ویژگی‌ای که  خاص قلم موراکامی است.

ظرافت او در ترسیم حال و هوای روحی انسان‌های عصر مدرن، دیالوگ‌هایی حساب‌شده و حرفه‌ای، و آمیزش این همه با رنگ ملایمی از عشقی ساده و بی‌ریا، از مهم‌ترین جذابیت‌های پس از تاریکی به شمار می‌آید.

البته نباید ناگفته گذاشت که سبک خاص موراکامی، همان‌قدر که برای بسیاری از خوانندگان به‌شدت جذاب است، برای عده‌ای دیگر می‌تواند در همان اندازه، دور از کشش و علاقه باشد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

محمد علیزاده

محمد علیزاده

1404/5/17 - 18:15

          «از کتابهایی است که با آن مانوسم و معمولا در شبهای احیا و دیگر مناسبتها با خودم می برم». این بخشی از  سخن رهبر  انقلاب درباره کتاب لُبّ لباب مثنوی اثر ملاحسین کاشفی است.
سال ۸۷ از کتابفروشی در صفائیه قم خریدم و خواندمش. البته که رمان یا داستان نیست که بخوانی و کنار بگذاری. 

مصاحبه رهبری در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب سال ۷۶ ؛
«بسیار کار خوبی کردید که این کتاب «لب لباب مثنوی» ملاحسین کاشفی را چاپ کردید. من این کتاب را دارم. یکی از آن کتابهای بسیار خوبی است که خیلی ها متاسفانه آن را نمی شناسند. من بارها در ذهنم بود که سفارش کنم ناشری این کتاب را چاپ کند. این فرد آمده تمام مثنوی را فصل بندی کرده و به مناسبت فصول مختلفی که خودش انتخاب کرده اشعار را از همه جای مثنوی در یک جا جمع کرده است؛ مثلا فصل توبه، فصل دعا و... او کتاب را در شکل موضوعی به سه قسمت تقسیم کرده است: یک قسمت شریعت، یک قسمت طریقت، یک قسمت حقیقت. چیز خیلی جالبی است. این از کتابهایی است که با آن مانوسم و معمولا در شبهای احیا و دیگر مناسبتها با خودم می برم.» ۱۳۷۶/۰۲/۱۴
        

2

محمد علیزاده

محمد علیزاده

1404/5/17 - 17:57

0