یادداشتهای Nj (24)
1404/5/27
خب اگه بخوام نظرمو بگم باید بگم که داستان خیلی قشنگی بود و امیدوار بودم تموم نشه . از یه جای به بعد احساس کردم تو کتابم و دارم واقعا همراهیشون میکنم . از این جابه بعد ممکنه یکم داستان رو لو بده . تو داستان از فصل ۲۷ تا اخر کتاب واقعا خیلی تاثیر گذاربود . چون همه چی به شدت اشنا و به هم ربط داشت . یه جایی بود که الکس شخصیت اصلی داستان باید با اون چوب دستی که به همراه دوستاش درست کرده بود ساحره رو نابود می کرد ، اما تا اون موقع بهش فکر نکرده بود که میتونه اینکار رو با ساحره بکنه یا نه . اما در اخر با حرف هایی که ساحره زد الکس گفت که میتونه حتی بدون اون چوب دستی هم ساحره رو شکست بده ، و اون کاری نکرد به جز عذرخواهی از طرف کسایی که به ساحره ظلم کرده بودن و این کار باعث شد که اون واقعا جادوشو از دست بده . کاری به بقیه ی اتفاقاتش ندارم . اما واقعا گاهی وقتا نیاز به عذرخواهی و کمی همدردیه که رابطه ها رو بهتر کنه . وگرنه که ساحره ادم بدی نبوده این ادما و شرایط بودن که روی اون تاثیر گذاشتن . هیچ کس بد به دنیا نمیاد . وشاید باید اضافه کنم که من واقعا از ساحره بدم نمیومد و حتی دلم هم براش میسوخت . ترجمه ی این جلد هم کمی بهتر از جلد قبلی بود .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/4/15
داستان درباره ی یک دختر ۱۳ ساله بود که مامان و باباش داشتن از همدیگه جدا میشدن ، خب به هر حال این میتونه برای هر فرزندی با هر سنی سخت باشه ، اما خب اون خیلی داشت سعی میکرد خودش رو با شرایط وفق بده و خیلی حواسش به همه ی اعضای خانوادش بود ، این کارش باعث میشد حالش از درون بدتر بشه اما خب بازم فکر می کرد حالش خوبه . در کل خیلی داستان زیبا و مفهومی داشت و خواننده رو خیلی خوب با خودش همراه می کرد .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.