یادداشت‌های معصومه صدیقی (41)

نصایح اخلاقی - عرفانی امام خمینی (س)
          مطالعه‌ی بخشهای ابتدایی کتاب (تا قبل از وصیت نامه سیاسی) برای منی که تحصیلات حوزوی نداشتم فوق العاده سخت بود و صادقانه بگم بعضی قسمت هارو متوجه نمیشدم و ناچارا ازشون عبور میکردم.
به نظر من اگر فهرست مطالب بجای انتهای کتاب در ابتدای کتاب آورده میشد خیلی بهتر بود.
بخشی که برای ترجمه آیات و روایات  و لغات در انتهای کتاب قرار داشت هم نپسندیدم و ترجیح میدادم ترجمه هر مورد در صفحه‌ای که ذکر شده به عنوان پانویس بیاد.
در آخرهم این قسمت از وصیت نامه سیاسی_الهی من رو به یاد دختر بچه کاپشن صورتی با گوشواره های قلبی انداخت و تصمیم گرفتم اینجا به اشتراک بزارم:
...مسیر یک ملت فداکار را نمی‌شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغ پردازی‌های بی سروپا و غیر حساب شده منحرف کرد و هرگز هیچ حکومت و دولتی را نمی‌توان با این شیوه‌های غیر انسانی و غیر منطقی ساقط نمود، به ویژه ملتی مثل ایران را که از بچه‌های خردسالش تا پیرزنها و پیرمردهای بزرگ سالش، در راه هدف و جمهوری اسلامی و قرآن و مذهب جانفشانی و فداکاری می‌کنند.
        

2

بی نمازان را دریابیم
با توجه به
          با توجه به عنوان تصور می‌کردم محتوای کتاب مناسب کسانی که نماز نمی‌خوانند وبرای دعوت آنها به نماز خواندن کارای دارد و معلوم نیست چه زمانی بتوانم از آن بهره برداری کنم چراکه در مقدمه هم مطالعه آن به معلمان و مربیان و والدین توصیه شده بود؛که البته بخش اعظم آن هم (فصل سوم یعنی از صفحه۱۰۳ تا انتها) به همین موضوع اختصاص داشت.
اما حالا باید صادقانه اعتراف کنم که این کتاب برای من بیش از چیزی که انتظار داشتم مفید و لازم بود و در دو فصل نخست شیفته و دلباخته محتویات آن شدم.
برای من یکی از مسائل مشکل ساز در به جا آوردن فریضه نماز  شک بین رکعات نماز بود که البته هیچ کجای  کتاب در این خصوص مطلبی ذکر نشده اما به طرز باور نکردنی بعد از خواندن این مطالب و تغییر نگرشم نسبت به این واجب دوست داشتنی  دیگر دچار این شکیات نمی‌شوم.
در آخر مطالعه دو فصل نخست این کتاب رو به همه مسلمانان و دینداران و فصل آخر آن را هم برای والدین و مربیان دغدغه‌مند در این زمینه پیشنهاد موکد میکنم.
در انتها شما چه کتابی را به من پیشنهاد می‌دهید؟
        

1

مبانی نگارش علمی
          به طور کلی مطالعه این کتاب را میتوانم به دانشجویان  ترم اول مقطع کارشناسی دانشگاه و دغدغه‌مند در خصوص پایان نامه و نحوه نگارش آن توصیه کنم؛ چرا که احتمالا در ترم های بالاتر با بعضی از اصول و قواعد گفته شده در این کتاب به طور ناخواسته و با توجه به قرارگیری در بستری برای مطالعه مقالات مختلف علمی آشنا خواهید شد و در اینصورت همچون من مطالعه برخی از قسمت های این کتاب برای شما هم تکرار مکررات خواهد بود (هرچند همچنان نکات حائز اهمیت دیگری هم برای خواندن دارد که من از آنها بهره کافی را بردم و بریده‌های منتشر کرده از آن هم دلالت بر همین موضوع دارد)
کم شدن یکی از ستاره‌ها به دلیل اشتباهات زیادی که در ویرایش و ویراستاری متن از قلم افتاده بودند اعمال شده است و دیگری هم به این خاطر که احتمالا من در زمان مناسبی این کتاب را نخوانده‌ام (هرچند قطعا این مسئله چیزی از ارزشهای این کتاب در زمان انتشار خودش کم نمی‌کند) به بیان دیگر برخی از مجلاتی که به طور مثال در فصل ۸ این کتاب عنوان شده بودند دیگر وجودخارجی نداشته و یا تغییر نام داده بودند (که امری کاملا اجتناب ناپذیر است) 
در انتها از سایر دوستان خواهشمندم اگر کتاب جدیدتر و قابل استفاده در مقاطع تحصیلی بالاتر  مطالعه کرده‌اند بنده حقیر را هم از نام و نشان آن مطلع سازند.
        

0

مسئولیت و سازندگی
          برای تربیت انسان، برای ساختن بشر باید در او عشقی آفرید که از تمام غریزه ها نیرومندتر باشد و باید در او نیرویی گذاشت که تمام زنجیرها را با خود بردارد و تمام نگهبان ها را همراه بکشد.
و مادام که این عشق عظیم و این نیروی بزرگ در انسان نیاید و پا نگیرد، برای انسان حرکتی نخواهد بود و از بند اسارت ها¹ نجاتی نخواهد یافت...
ما از محبوب های خود بخاطر محبوب تری چشم می‌پوشیم و خوب را فدای خوب تر می‌کنیم و آنچه با اهمیت تر است انتخاب می‌کنیم. با آنکه پول را دوست داریم می‌دهیم تا به آنچه بیشتر می‌خواهیم برسیم. با آنکه جان خود را دوست داریم از جان خود می‌گذریم تا به آزادی دست یابیم.
عشقِ شدیدتر و حب "الله" ما را از اسارت غرایز و حب نفس و حب دنیا آزاد می‌کند.
ابراهیم با آنکه اسماعیل را دوست دارد و خیلی هم دوست دارد، در راه حق و بخاطر دستور او قربانی می‌کند.
چگونه می‌توان این عشق را در نهاد انسان برافروخت؟ و چگونه می‌توان او را از محبت سرشار کرد؟
جواب این سوال خیلی ساده است. ما چه وقت عاشق یک پارچه، یک ماشین و یا عاشق ثروت و قدرت می‌شویم؟ هنگامی که آن را می‌شناسیم و ارزش آن را می‌یابیم، همان وقت به سوی او می‌شتابیم.
معرفت و شناخت عشق را سبز می کند ² و به وجود می آورد. شناخت خوبی ها در انسان عشق را زنده می‌کند و شناخت بدی ها نفرت را و این عشق و نفرت انسان را به حرکت می‌اندازند، جلو می‌آورند و یا فراری می‌دهند.

پ.ن 1: اسارت ها و جبرهایی که انسان را می‌گیرند، گاهی از بیرون هستند و گاهی از درون. از بیرون، محیط، طبیعت، وراثت، تربیت، وسوسه‌ها. از درون، جبر فکر و عقل و غریزه. انسان از مجموع این جبرها به آزادی می‌رسد.

پ.ن2: عشقی که بدون شناخت باشد، همان جذبه‌ای است که اتم ها را به هم پیوند داده است. این عشق که انتخاب انسان نیست ارزشی ندارد.

-کتاب "مسئولیت و سازندگی"
-نوشته علی صفایی حائری
        

0