یادداشت‌های میم صالحی فر (604)

10

        از همان ابتدای کتاب که نویسنده اثرش را به غلامحسین رعیت رکن آبادی و دایی شهیدش  تقدیم کره بود و در صفحه‌ی مقابلش اسم کامل خودش یعنی معصومه سادات میرابوطالبی رکن آبادی آمده بود، با خودم گفتم که این کتاب فرق می کند؛ فرق می‌کند با کتاب‌های دیگری که مدتی خیلی گل می‌کنند و دست هرکس و در هر جایی می‌بینی‌شان.
از همان ابتدای کتاب که در یک حادثه روغن داغ روی صورت الیاس ریخت، توصیفات آنقدر دقیق و کامل بود که با خودم می‌گفتم باید نویسنده عین این اتفاق را تجربه کرده باشد که بتواند اینقدر جزییاتش را ریز به ریز برایمان بازگو کند.
وقتی با الیاس و ترس‌هایش همراه شدم، برایم یک شخصیت دست نیافتنی و سرتاپا خوبی و کمال نبود، بلکه جوانی بود که هم اشتباه می‌کرد، هم می‌ترسید، هم مدام با خودش سر آنچه باید بکند یا نکند و حرفی که باید بزند یا نزند در کشمکش بود؛ جوانی که بعضی باورش داشتند و بعضی هیچش حساب نمی‌کردند.

وقتی الیاس به خاطر به دست آوردن ارج و قرب در نظر کسی که در دل بسیار دوستش می‌داشت تصمیمی  گرفت که سرنوشتش را تغییر داد و او را با گروهی همراه کرد که احترامش را نگه می داشتند، بیشتر باورش کردم و سرنوشتش برایم مهم شد؛ چرا که با جوانی همراه شده بودم که اهل سازش و نشستن نبود و می‌خواست تلاشش را برای رسیدن به آرزویش به کار ببندد. هربار با الیاس تا نزدیکی حاجی غلامحسین رفتم که بهانه بیاورم و برگردم، حرف‌های حاجی تکانم داد و بهانه‌ام فراموشم شد. الیاس کسی بود که داشت قدم به قدم همراه با کانالی که حفر می‌شد، شخصیتش را نو می‌ساخت و همراهی راه بلد در کنارش داشت که دستش را رها نمی‌کرد.
زنان داستان را هم دوست داشتم و باورشان کرده بودم. چه مادر الیاس که دل بزرگی و دریایی داشت و چه صدیقه که می‌دانست از زندگی چه و که را می‌خواهد و برایش هزینه می‌داد.
زبان داستان انقدر روان و جذاب بود که می‌شد کل کتاب را در یک نشست تمام کرد اما من آهسته آهسته خواندم تا شیرینی‌اش مدتی زیر زبانم  بماند.
شاید تنها چیزی که می‌توانست کتاب را باز هم بهتر کند حضور و بروز لهجه‌ی یزدی در گفت‌گوهای شخصیت‌های کتاب بود.

در اخر وقتی برگشتم و اسم کتاب دوباره به چشمم خورد، از انتخاب نویسنده به وجد آمدم. در هیچ جای متن عبارت "معبد زیرزمینی" نیامده اما توصیفاتی که برای کانال در طی داستان گفته می‌شود و نوع ارتباطی که افراد با با آن پیدا می‌کنند، به خوبی در این دو کلمه خلاصه می‌شود.

خانم میرابوطالبی عزیز که برایم عزیزتر هم شدید، ممنون که این اثر خواندنی را خلق کردید. بیشتر برایمان بنویسید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

6

          مجموعه سی شعر از نشر شهر قلم، به نظرم جزو مجموعه‌های خوبیه که لازمه به دست نوجوان‌ها برسه تا فارغ از درس و مواد امتحانی، به زبانی شیرین و روان با بزرگان ادبی سرزمین‌شون آشنا بشوند.
من با قلم خانم لزر غلامی در کتاب‌های طنز کودکشون آشنا شده بودم و می‌دونستم که این کتاب هم زبان جذابی باید داشته باشه.
نویسنده در جلد حافظ یک دیدار کلی و جذاب با جناب حافظ رو برای مخاطب فراهم کرده.
در بخش اول کتاب و قبل از سی شعری که عنوان مجموعه هم از اون گرفته شده، اطلاعات مختلفی به مخاطب داده می‌شه. مثل اینکه حافظ الان کجا هست؟ دلدادگان حافظ در دوران معاصر کیا بودن و چه نظری در موردش داشتند و دارند؟ چه حکایت‌‌هایی پشت شعرهای حافظ است؟ حافظ و شعرهاش در دنیا هم سنگ چه شاعر و کتاب‌هایی دانسته می‌شوند؟ خود شعر حافظ چه ویژگی های خاصی داره؟ اصلا چرا به محمد ملقب به حافظ شیرازی می‌گفتند حافظ؟! دوره های سیاسی مختلف بر زندگی و شعر حافظ چه تاثیراتی داشتند؟ و در اخر اینکه چگونه شعر حافظ بخوانیم؟ همه از عناوینی هستند که با زبان طنز و ساده و روان برای مخاطب توضیح داده شدند.
منِ ریاضی خوانده‌ی دورادور دلبسته‌ی حافظ هم بعد از خواندن بخش اول کتاب جور دیگری با بخش دوم کتاب یعنی سی شعر انتخابی از حافظ همراه شدم. به ویژه اینکه در کنار شعرها ، لغات نسبتا سختشون هم توضیح داده شده بود .
منابع انتهایی هم تاییدی بر این است که شما در این کتاب تنها با تفسیر به رای نویسنده رو به رو نیستید. 
این کتاب رو که حجم کمی هم داره هم خودتون  بخونید هم به نوجوان‌های اطرافتون هدیه بدید تا لذت بیشتری از حافظ خوانی ببرن.
(این رو بگم که متن در بعضی قسمت‌ها کنایاتی هم به شرایط زندگی کنونی داره😉 )
        

23