یادداشت میم صالحی فر

        به لحاظ فرمی و ادبی ایرادی به ذهنم نمی‌رسه اما حجم غم و فشاری که تو موقعیت‌های سخت بهم وارد می‌شد هنوز با گذشت چندماه برام کم نیست...
یک خانواده سه نفره  که زندگی خوب و پرمحبتی دارند دچار یک چالش سخت می‌شوند؛ چالشی که با به دنیا آمدن پسر کوچک عقب مانده‌ی خانواده اغاز می‌شود و یا قهر و نیامدن پدر به خانه به خاطر این بچه و مقصر دانستن مادر، وافسردگی و از جا بلند نشدن مادر از روی تخت به دنبال می‌شود. 
هرچند شخصیت اصلی کتاب که دختر  ۹،۱۰ ساله‌ی  این خانواده است موقعیت‌های شیرین (و شاید در عین حال تلخی) رو به داستان اضافه می‌کرد و توی دنیای خودش بود و اصلا متوجه انچه بر خانواده‌اش می‌گذشت نبود، ولی من نمی‌تونم بگم خواننده کودک و نوجوان هم متوجه شرایط پر فشار زندگی اون‌ها و اینکه چقدر زندگیشون  به فروپاشی نزدیک بود نمیشه و نگرانی از دست دادن‌ چیزهای مشابه در ذهنش شکل نمی‌گیره. 

      
84

7

(0/1000)

نظرات

یکی از کارکردهای ادبیات همینه که خواننده یک سری از نگرانی‌ها و فشارها و ترس‌ها رو به‌صورت امن تجربه کنه. حالا نمی‌گم استرس و فشار بیش از حدی رو بهش وارد کنیم اما تجربه‌ی سطحی از اون از نظر من خوبه و اولا ایمن‌تر میشه در برابر یک سری نگرانی‌ها و فشارهای زتدگی (مثل واکسنه) و بعد اینکه با افرادی در شرایط مشابه همدل‌تر میشه. تصمیمش هم بر عهده خانواده‌ست با توجه به مدل و حساسیت‌های بچه‌.
5

2

میم صالحی فر

میم صالحی فر

19 ساعت پیش

ممنون بابت نکاتی که گفتین🌹🌹🌹 

0

میم صالحی فر

میم صالحی فر

19 ساعت پیش

به نظرتون سن تو این درک مهمه؟ که مثل واکسینه عمل کنه؟ 

0

میم صالحی فر

میم صالحی فر

19 ساعت پیش

خیلی دلم برای دختر این قصه می‌سوخت.
مادرش به خاطر کفشی که برای مهمانی پوشیده بود می‌افته و باعث میشه برادرش  به دنیا بیاد و اون هم عقب مانده. پدر که نادر رو مقصر میدونه میذاره میره و مادرش هم اینقدر از نبود پدر غمگین و افسرده میشه به بچه‌اش حتی شیر هم نمیده. این مادر خودش هم مادر نداره و توی این اوضاع پدربزرگ خانواده که پدر مادری میشه میاد به خونه‌شون تا این زن تازه زایمان کرده و نوزادش و دختر دبستانی رو سر و سامون بده.
پدر باز هم چیزی توجه نمیکنه. مادر دیگه از اتاقش هم بیرون نمیاد. 
همه‌ی اینها تا اخر داستان و تا وقتی بچه تازه به دنیا آمده رو میخوان ببرن تحویل بهزیستی بدن که پدر راضی بشه و برگرده، ادامه پیدا می کنه
در نهایت کار دختر و دیالوگ هاش باعث میشه بچه و پدر باهم توی خونه بمونن

من احساس می کنم اینها همه باهم خیلی سخته برای کودک اتفاق بیوفته یا حتی توی تجربه‌اش به عنوان خواننده با این دختر شریک بشه.
هرچند میدونم نویسنده خودشون تو حوزه روانشناسی متخصص هستند ولی خوب...
نظر شما چیه؟ 

0