یادداشتهای یلدا یزدانی (10) یلدا یزدانی 1404/3/19 کتابی که آرزو می کنید والدینتان خوانده بودند (و فرزندان شما از اینکه آن را خواندید خوشحال خواهند شد) فیلیپا پری 3.8 7 چهار ستاره به نیاز سنجی، بیان ساده و قابل فهم، کاربردی بودن مطالب و البته ترجمه میلکان دادم. در کل یا شما دغدغهمند این حوزه هستید یا نیستید، اگر هستید کتاب برای یادگرفتن مطالب خوبی دارد. گاهی هم تکرار مکررات است(مثل خیلی از کتابهای معروف و اتفاقا خوب در زمینه روانشناسی) شگفتی برایتان نمیآورد،معجزه نمیکند. منتهی بلد است توی همین روزمرهها یادآوری کند که چه طور رابطه را کمی بهبود بدهید! گفتم که! کمی:) بیشترش تکرار میخواهد و تمرین 0 1 یلدا یزدانی 1404/3/19 کتانی های کوکام فاطمه جدیدی 4.3 9 کتاب داستان چند نوجوان را در روزهای ابتدایی جنگ روایت میکند، به غایت دوستش داشتم. از دقت نویسنده و ظرافتی که در نگاهشان بوده است کیف کردم. شخصیتها باور پذیرند و به خوبی میشود دیدهشان. تعلیق و کششی که دارد، مخاطب بزرگسال را هم تا انتهای کتاب میبرد. پایان بندی هم حقیقتا فکر شده است، کاملا در چهارچوب داستان جا گرفته است(روحیات مخاطب نوجوان در تمام کتاب درنظر گرفته شده است). و در نهایت پرداختن به مساله عرب و فارس و بحث وطن پرستی که خیلی دقیق بود(هرچند به نظرم گاهی وجه شعاری داشت) و انتخاب برش زمانی و تقریبا مکانی هوشمندانه بود، آنقدر که مخاطب را گیج نکند و مدام پرش و گزارش نداشته باشیم.(با توجه به ظرفیت مخاطب و حجم مناسب کتاب) 0 1 یلدا یزدانی 1404/3/16 بازشناختن غریبه ایزابلا حماد 4.1 17 اگر به ادبیات علاقهمندید این کتاب را بخوانید. کم حجم و خوشخوان. پرداختن به مساله فلسطین از یک دریچه جدید! از ادبیات. از آن لحظه بازشناختن. همان «آن» داستان. در اولین مواجهم با کتاب، اسمش گره ذهنیام بود. هیچ داستانی براش نداشتم. اما هرچه پیش رفتم بیشتر از انسجام بحث و دقت نظر این نویسنده فلسطینی کم سن و سال کیف کردم! چه عنوان خوبی! برای همه دنیا این «بازشناختن» را آرزو میکنم. 0 10 یلدا یزدانی 1404/2/25 قرار با خورشید؛ روایت هایی از مواجهه با امام رضا مهدی قزلی 4.0 7 کتاب مجموعی از روایتهاست در نسبت حضرت رضا❤ مثل هر کار گروهی دیگر هم روایتهایی قوی دارد که قلب آدم را لمس میکنند، هم روایتهایی دارد که توقع را برآورده نمیکنند! به نظرم برآیند کتاب یک کار خوب است . چند شاه روایت دارد که عیار کار را حسابی بالا بردهاند. حرف قلبم این بود که همین که با چند روایت طوری چشمهات خیس شد که انگاری داری آن«یسمعون کلامی و یردون سلامی» را میگویی ،همان وقت که دلت دارد از سینه بیرون میزند! لمس همین شوق از هزار کیلومتر آنطرف تر برایت بس است. خدا رحمت کند آقامسعود دیانی را، آخرین روایت از روزهای سرطان نوشت او بود و چه کرد با قلبم. 0 33 یلدا یزدانی 1404/2/25 طاعون (چشمه) آلبر کامو 4.1 96 کامو آدم داستان گفتن نیست، بیاندازه دوستش دارم. منتهی فیلسوف است دیگر! اما اگر بیگانه را خواندهاید قطعا طاعون را هم بخوانید اینجا امیدوارتر خواهید شد. طاعون آن بهت و درماندگی بیگانه را ندارد، تلخ است ولی خب خط داستانی قوی تری دارد. بشخصه با جلال موافقم! تلخی و داستان گویی سلین را بیشتر میپسندم تا آقای کامو! کامو را محض گل روی خودش دوست دارم. در هر صورت از خواندنش راضیام. 0 1 یلدا یزدانی 1404/1/26 یک مرد معمولی ایو سیمون 3.6 7 بینهایت دوستش داشتم، هرکدام از ما میتوانیم تکههایی از خودمان را توی این کتاب پیدا کنیم. بهقول بزرگواری همه عضله بود بی یک گرم چربی. کم حجم است و روان. نویسنده دارد با پدرش حرف میزند. پدری که یک مرد معمولی است، گاهی گله میکند، گاهی طلب بخشش، اما آخ از آن رگههای جاودان عشق. جان بخشیده است به کتاب... قطعا چند باره خواهم خواند. 0 0 یلدا یزدانی 1403/11/25 رنجین کمان: 25 روایت از عشق، رنج و شکیبایی غلامرضا طریقی 4.1 24 کتاب را آرام میخواندم که زود تمام نشود. روایتها به غایت جاندار بود، تعلیق داشت، آدم را تا انتها میبرد. نویسنده ادعای داستان گویی ندارد اما هرکدام داستانی دارد که قلب آدم را لمس میکند. هر روایت را که میخواندم تا مدتها درگیرم میکرد و بهش فکر میکردم. اصلا نمیتوانستم یک نفس پیش بروم بس که هرکدام قدرتمندی خودش را داشت 0 1 یلدا یزدانی 1403/11/25 اتحادیهی ابلهان جان کندی تول 3.4 73 من نمیتوانم اسمش را «داستان» بگذارم. داستان تعریف مشخصی دارد. راستش تمام مدت پیش میرفتم که فراز و فرودی خط داستان را نجات بدهد، آنچه توقع داشتم نبود. مجموعهای از حرفها و نگاهها بود. که گاهی آدم را مجذوب میکرد و گاهی یک چراغ روشن میکرد. اما هرچه بود خط داستانی قویای نداشت. 0 2 یلدا یزدانی 1403/11/25 سرگذشت یک غریق گابریل گارسیا مارکز 3.7 3 فضا و اتمسفر داستان من را به یاد پیرمرد و دریا میانداخت. اما پیرمرد و دریا برای من مبتلا به یک «آن» بود که بیشتر دوستش داشتم. اما هنرمندی مارکز در این داستان بلند این جا بود که برای تنها نبودن شخصیت و ذهنی نشدن داستان هوشمندی جالبی به خرج داده بود، شخصیت در دوره سرگردانیش با روح رفیقش هم صحبت میشود یا کارکردی که از کوسه و پرندهها میگیرد. و در نهایت آن خواست نهایی داستان که «من قهرمان نیستم» و هرچه کردم به «ضرورت زنده بودن» بود. خرده روایتهایی داشت که قلب آدم را لمس میکرد. 0 0 یلدا یزدانی 1403/11/25 برج سکوت حمیدرضا منایی 4.4 12 نقطه قوت برج سکوت اینجاست که دوربین دقیقا با راوی اول شخص پیش میرود، یعنی بر خلاف کارهای رایج درمورد اعتیاد یک نگاه از بالا به پایین نداریم، همذات پنداری بالا با شخصیت اول داستان مدیون پژوهش وسیع و قلم عالی نویسنده است، طوری که ما در هیچ جای کتاب گل درشت بودن یا بیرون زدن شخصیت را نمیبینم. زبان کاملا در چارچوب خودش جا گرفته است. همه چیز به قاعده است. خرده روایتهای بینهایت خوبی دارد، شاه پیرنگ داستان کاملا مشخص است و ما یک مسیر طی شده را میبینیم . امان از روایت آن نیمه تاریک! همه داریم و ازش فرار میکنیم.دل و جرات میخواهد این طور دیدن و روایت کردنش. راستش کتابی بود که هربار دلم میخواهد نخوانده بودم و از نو میخواندمش 0 1