یادداشت‌های حسین کلاکج (42)

          شاید تم اصلی ارمیای امیرخانی شبیه سازی داستان شمس و مولوی باشه!

از مصطفی و ارمیا
تا ارمیا و نورعلی!

البته داستان ارمیا یه جورایی من رو یاد کریستوفر مک‌کندلس، فردی که فیلم Into the wild از روی زندگیش ساخته شده انداخت!
 

علی ای حال این گرایش به تصوف رو امیرخانی توی جانستان کابلستان هم بروز داده بود، وقتی که حضور و تجربه‌اش از مراسمات صوفیه رو با مراسم‌های عزاداری و دم گرفتن‌های هئیت تشبیه کرده بود!

مشخصه‌ی دیگه‌ی ارمیا [ و بی وتن، از به، و حتی جانستان کابلستان و داستان سیستان ضدیت مطلق امیرخانی با مسئولین [ و شاید حزب اللهی و دیونمایی از همه‌ی اونا و تطهیر مطلق مردم عوام و لاته!
چیزی که به وضوح توی حرف‌ها و افکارش نمایانه.

نکته‌ی دیگه علاقه‌ی امیرخانی به نشون دادن گمنامی به عنوان هدف و کمال آدمی است؛
طوری که [ تا جایی که یادمه ارمیا در دو رمان ارمیا و بی وتن و قیدارخان در رمان قیدار در نهایت داستان گمنام شدند.

خلاصه ایطوره
باقی رمان‌هاش رو هم یا نخوندم و یا یادم نیست.
        

0

0