معرفی کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی مترجم محمدتقی فرامرزی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
46
خواندهام
1,595
خواهم خواند
443
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
داستان پیرمرد و دریا در مقایسه با اغلب داستان ها، از جهات بسیار، اثرى استثنایى است. دوره وقوع حوادث آن بسیار کوتاه است؛ بخش بزرگى از آن در طى سه روز و سه شبى رخ مى دهد که پیرمرد در دریا به سر مى برد.البته یک روز پیش از آغاز و یک نیم روز پس از پایان داستان نیز وجود دارد. حال مى توانید تصور کنید که کار نویسنده چقدر دشوارتر مى شود. سه روز از زندگى یک نفر بى آن که نفرى دیگر در اطرافش باشد. در حالت عادى، چنین داستانى بسیار خسته کننده مى شود. ولى اغلب خوانندگان داستان معتقدند که پیرمرد و دریاخسته کننده نیست. همینگوى چگونه توانست زمانى چنین کوتاه را در زندگى فقط یک نفر به زمانى چنین جالب تبدیل کند؟ در روز قبل از داستان، هشتاد و چهار روز از آخرین صید سانتیاگو یا «پیرمرد» مى گذرد. او یک بیوه مرد است و کوچک ترین اثرى از وجود فرزند در زندگى اش دیده نمى شود. فقط «پسرک» یا مانولین را در کنار خود دارد که همراه و دوست حقیقى او است. مانولین شاگرد سانتیاگو بوده است، ولى پدر و مادرش او را مجبور کرده اند در قایق ماهى گیرى دیگرى کار کند، چون سانتیاگو «بد مى آورد». ولى پسرک همچنان به پیرمرد وفادار است و او را در تدارک دیدن براى صید یک «ماهى بزرگ» یارى مى کند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به پیرمرد و دریا
نمایش همهپستهای مرتبط به پیرمرد و دریا
یادداشتها
1401/2/16
1401/3/11
1401/4/31
1400/9/13
1400/8/25
1401/3/12
1401/8/4
1402/5/15
1402/6/25
1403/2/2
1402/1/5
گمان میکنم دریا شبیهترین چیز به ماهیت این کتاب است؛ آرام و طوفانی، ژرف و زیبا. از یک و نیم سال پیش میخواستم این کتاب را بخوانم اما لیست مطالعهام به شدت شلوغ و فشرده بود. زمانی که بالاخره سراغ پیرمرد و داستان زیبایش رفتم افسوس خوردم که چرا زودتر آن را نخواندهام. شاهکار همینگوی لایههای زیادی برای فهمیدن دارد و هر چه به جلوتر میرویم تعداد این لایهها بیشتر میشود. پیرمردی که پسرک را مانند پسر خودش دوست دارد و پسرک که او را همچون پدری برای خود میپندارد. پیرمردی که دریا را با چهرهی زنانهاش به یاد میآورد. پیرمردی که شکارش را برادر خود میخواند. پیرمردی که عاشق دیماجیوی بزرگ است و از او صنمی برای خود ساخته که مشکلات عظیمش در برابر خار پاشنهی او هیچ به شمار میآیند. پیرمرد هر لحظهی داستان به ما صبر میآموزد. او به ما میگوید مهم نیست هدف چقدر دور از دسترس به نظر بیاید، با تلاش و پشتکار میتوان به آن دست یافت. و در نهایت پیرمردی که به ما میآموزد گاهی زندگی با طنزی تلخ ما را به بازی میگیرد و با یک ماهی بزرگتر از قایق و کوسههای گرسنه ما را درهم میشکند. داستان پیرمرد و دریا داستان زندگیست. داستان سختیها و آسانیهاست. داستان به ما میگوید خوشیها میتوانند به غم و غمها به شادی بدل شوند. و در پایان داستان با اشاره به گردشگرهای بیگانه چنین داستان را به پایان میرساند که هر نفر داستان خودش را دارد و بقیه شاید ذرهای از آن را درک نکنند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1402/1/4