دستانت را رها بگذار، رها برای لمس کودکانههایی که پشت میلههایی فولادین رنگ باختهاند. برای درک عواطف باریش، کودکی که کسی را بیرون از زندان ندارد و مجبور است با مادر محکومش روزها و لحظههای آغازین حیاتش را در جمع افرادی بگذراند که هر یک در جزر و مد این اقیانوس هراسناک زندگی از نفس افتادهاند.
یافتههایتان از این کتاب ارزشمند خواهد بود. امید، عشق، وفاداری و کلمات دیگری که شنیدنشان در فضای محبوس و محروس زندان شاید خنده دار باشد.
دستانتان را رها بگذارید...