منتصر: سیری در زندگی شهید محمدحسین جونی

منتصر: سیری در زندگی شهید محمدحسین جونی

منتصر: سیری در زندگی شهید محمدحسین جونی

غیداء ماجد و 1 نفر دیگر
3.9
6 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

10

شابک
9786000332099
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1398/6/16

توضیحات

        کتاب مصور حاضر، مشتمل بر داستان های کوتاهی است که درباره زندگی و خاطرات شهید «محمدحسین جونی» نگاشته شده اند. «موکب پابرهنگان»، «اقدام درست»، «در کلمات نمی گنجد»، «انسان جالب»، «صدقه پنهانی» عنوان های برخی از داستان های این کتاب هستند. این داستان ها از زبان نزدیکان و آشنایان شهید روایت شده اند و در آن ها سعی شده سیمای واقعی شهید «محمدحسین جونی» به خوبی برای مخاطبان به خصوص نسل جوان روشن گردد.
      

لیست‌های مرتبط به منتصر: سیری در زندگی شهید محمدحسین جونی

یادداشت‌ها

          ‍ کتاب منتصر رو از دو وجه بررسی می‌کنم. بخش اول ترجمه است و بخش دوم خود کتاب.
اول بخش ترجمه رو میگم‌ ترجمه رو دوست نداشتم. خوانا بود ولی گیرا نبود. به ویژه مکالمات اصلا روان نبودند. حس تصنعی داشتند. من نمی‌دونم مردم لبنان چطور با هم مکالمه می‌کنند ولی شک دارم این وضعیت مکالمات کتاب، ربطی به ادبیات مکالمات مردم لبنان داشت! احساس می‌کردم مکالمات کاملا خشک و واژه به واژه ترجمه شده، بدون هیچ تغییری جهت روان شدن! در مجموع ترجمه اگرچه ظاهرا بی‌اشکال بود، اما دلچسب و جذاب نبود.
بخش دوم  مربوط به خود کتاب منتصر هست، جذابترین قسمت کتاب برای من، بخشی بود که شهید محمد جونی برادرش رو برای انتخاب درس یا جهاد نصیحت می‌کنه، برای من جذاب‌ترین و مفید‌ترین بخش کتاب همین‌جا بود‌.
اما در مورد انتقادی که به کتاب دارم، من اغلب ترجیح می‌دم روایت شهدا رو داستان‌وار بخونم. این صرفا به دلیل علاقه شخصی‌ام نیست، بلکه به دلیل اثرگذاری بیشتر روایت داستانی، در مقابل خاطره تعریف کردن هست. اون هم خاطراتی که اونقدر از خوبی و حسن شهید گفتند که کوچکترین جایی برای نزدیکی خواننده با شهید نمی‌گذارند. شهید می‌شه موجودی قدسی و اسطوره‌ای و غیرقابل دسترس، نه اینکه الگویی باشه که بشه برای شبیه شدن به راه و رفتار و اعمالش کوشش کرد. البته اغلب با این قضیه در کتب خاطرات شهدا روبرو هستیم. یعنی کتاب به هدف خودش که تبلیغ راه و روش شهید هست، نمی‌رسه. چون موجودی را فرای انسان عادی برای خواننده متصور می‌شه و خواننده مایوس از نزدیک شدن به او، شگفت زده می‌خونه و رد می‌شه. البته من باز فرهنگ مردم لبنان رو نمی‌دونم. شاید چنین سبک‌هایی برای اونها، پذیرفتی‌تر باشه. 
جسته گریخته مطالبی که از فرهنگ لبنانی از لابه لای خطوط کتاب دستم اومد برام جذاب بود، افسوس می‌خوردم که چرا بیشتر بهش پرداخته نشده ولی خوب کتاب صرفا خاطرات اطرافیان این شهید بزرگوار بود و نمی‌شد انتظار بیشتری داشت. 
در نهایت نمی‌تونم بگم خیلی با شهید آشنا شدم و کتاب انتظارم رو از این جهت برآورده نکرد. فقط احساسات و نگاه اطرافیان و علاقه وافرشون به شهید و اینکه ایشون آدم بسیار خوبی بودند رو متوجه شدم. خاطرات بیشتر حول محور احساسات اطرافیان شهید بزرگوار بود تا در مورد منش خود شهید. در واقع درباره عکس‌العمل‌های اطرافیان در برابر منشن و رفتار خود بزرگوار. دوست داشتم خیلی بیشتر و بهتر، به زندگی ایشون و کارهاشون پرداخته می‌شد.

بعد نوشت:
سر نماز صبح، چشمم به کتاب منتصر افتاد. یادم اومد یه جایی شهید محمدحسین جونی برادر کوچکترش رو نصیحت می‌کنه (یکی از بخش‌هایی از کتاب که به شدت دوست داشتم) که الان جهاد در تحصیل هست و نه جهاد در جبهه ها. بعد حرف قشنگی می‌زنه و می‌گه افرادی هستند که مدتها در جبهه‌ها هستند و شهید نشدند و کسانی هم هستند که در اولین حضورشون به مقام شهادت می رسند.
و خود شهید در اولین عملیات شهید می شه در حالی که برادرش قبل از او بارها شرکت کرده بوده و زنده می مونه. 
چیزی که در نگاه شهید و در این حرفش توجه ام رو جلب کرد این بود که اولویتش بر اساس اخلاص و چیزی بود که خالصانه معتقد در راه اسلام و در واقع رضای خدا هست. و نفسش، در انتخاب امر خیر، او رو هدایت نمی کرد. از خودم پرسیدم، کدام کار خیری که انجام دادم مطلقا برای رضای خدا بوده و نفسم، در انتخاب بین امور خیر، دخیل نبوده؟ آیا حاضرم امر خیری رو بر خلاف میل و خواست دلم انتخاب کنم، به دلیل اینکه اولویت و رضای خدا در اینه؟
بعد فهمیدم، رضا و تسلیم، فقط در پذیرش مشکلات و ... نیست. ظریف‌تر از این حرفهاست، حتی به ظرافت این‌که بین امور خیر، چیزی رو انتخاب کنی که یقینی و خالصانه بدونی برای رضای خداست و اولویت با این امر هست و نه اینکه نفس‌ات لذت بیشتری می‌بره یا حس بهتری داری. حتی اینکه بپذیری خدا انجام خیر رو برای تو در نظر نگرفته و وظیفه تو چیز دیگه است،حتی اگر دوستش نداشته باشه. این رو بپذیری و با جان و دل انجام بدی. اونوقت به مقام تسلیم رسیدی...
        

2

          خواندن زندگی  شهدا همیشه برای من جذاب بوده ولی جذابیت کتاب منتصر برای من برمی‌گردد به متفاوت بودن ملیت این شهید بزرگوار که از شهدای کشور لبنان است.
دوست داشتم با سبک زندگی و فرهنگ و نوعِ نگاهش آشنا شوم، مخصوصا با آن لبخند دوست‌داشتنی و آرامش‌بخشی که در عکسی که روی جلد دارد انگار که آدم را دعوت به خواندن و آشنایی می‌کند.
شهید محمدحسین جونی از شهدای مدافع حرم و اهل لبنان است که شاید خیلی قصه‌ زندگی‌اش متفاوت نباشد ولی به نظرم همین‌که در اوج جوانی راه شهادت را انتخاب کرده است یعنی خیلی هم آدم معمولی نبوده.
بعد از خواندن کتاب به سراغ مستند (رفیق راه) هم رفتم که در مورد همین شهید ساخته شده و ناگفته‌های کتاب را کامل می‌کند.

اما مهم‌ترین نکته ای که بعد از خواندنش فهمیدم این بود که اصلا فرقی نمی‌کند شهدا از کجای این عالم خاکی باشند،مرام و مسلک‌شان یکی‌ست و انگار گِل همه شهدا را از یک خاک سرشته‌اند و همین است که وقتی به کسی می‌گویند شهید دیگر ملیت مطرح نیست و این مرام و مسلکش است که موضوعیت دارد.
        

1