یادداشتهای "死の天使" (13)
1403/10/1
میتونست پایان بهتری داشته باشه... عاشق زمان هایی بودم که رایل، لیلی رو بغل میکرد با ابراز علاقه میکرد... اگر میدونستم انقدر خوبه زودتر شروعش میکردم... ولی در پایان اتلس(ایشالا بره به...) گند زد به داستان. اصلا اگه نبود همه چی خوب میشد... چرا باید لیلی از مرد به اون خوبی که با وجود همهی پولش(واقعا پولدار بود)عاشق هم شده بودن طلاق بگیره؟ اتلس... همش تقصیر اون چشم آبی فقیره... در کل، میتونست پایان بهتری بگیره ولی کتاب انقدر خوب بود که نمیشد خواندنش رو متوقف کرد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/7/23
آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد این کتاب درواقع دربارهی توقعهای بیجایی که ما انسانها از جامعه و انسان هایش داریم، سخن میگوید. اگر کمی زمان برای فکر به زندگی خود و روابط خود گذاشته باشید؛ خواهید فهمید چقدر توقع هایی وجود دارد که اگر آن ها را به رخ بکشیم، ممکن است دیگران به خود مغرور شوند و دیگر حتی کمک هم به یکدیگر نکنند. در تمام زندگی ام، به منظور اگر از سن بلوغ به بالا را در نظر گرفته باشی، متوجه این توقعات بیجا شدهام؛ اما... میدانید؟ بارها به سرم خورده است که این تفکرات واقعی نیستند و واقعیتی وجود دارد که من از آن مطلع نیستم؛ وقتی این کتاب را در جشنوارهی کتاب امسال ۱۴۰۳* دیدم و جلد آن را خواندم، به سرعت آنرا برداشتم و بدون دانستن قیمت آنرا خریدم. به سرعت آن را خواندم و متوجه شدم تمام آن چیزی که فکر میکردم افکار مسخره و بیارزش نبودند. از همان موقع ها بود که تقریبا هرماه که میگذشت، یک شاخه گل برای مادرم که بدون هیچ غید و شرطی برایم غذا میپزد و کج رفتاری هایم را قبول میکند و باز هم به کارش ادامه میدهد، میخریدم. پ.ن: نوشتاری در باب پیدا کردن آرامش در زندگی
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.