یادداشت "死の天使"

        به نام خدا
دوباره... دوباره و دوباره کتاب جیبی، نمیدانم. با اینکه از دنیای آنها میترسم چرا دوباره مانند عاجزان در نیمه شب‌ها گیر آنها می‌افتم؟ نمیدانم، اما این کتاب جیبی معناهای عمیقی درون خود بهمراه دارد. قدیمی تر از آن چیزیست که فکر میکنید، زیرا زمانی که در کتابخانه‌ی پدرم دنبال یک کتاب می‌گشتم که نظرم را جلب کند پدرم به سمتم آمد، این کتاب را برداشت و به دستم داد و گفت:«بخوانش، بخوان تا مسائل زندگی برایت راحت شود» 
این یعنی مال زمانیست که پدرم تازه به تهران آمده، حدودا ۲۶ سال پیش. 
      
42

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.