یادداشتهای نرگس بانو (8)
1404/5/26

فابل جلد 1
4.2
138
کتاب فابل از همون صفحههای اولش منو غافلگیر کرد؛ پر از ماجرا، هیجان و دنیایی متفاوت که تا حالا کمتر تجربه کرده بودم. وقتی شروع کردم به خوندن، خیلی زود خودم رو وسط دریاها و کشتیها دیدم؛ جایی که هر لحظه پر از خطر و اتفاق تازهست. انگار واقعاً زندگی روی دریا رو تجربه میکردم، با تمام طوفانها، موجها و حتی زیباییهای خاص خودش. یکی از چیزهایی که برام خیلی جذاب بود، رابطهی عاشقانهی بین فابل و وست بود. عشقی آرام، اما پر از کشمکش و کشف، که در دل ماجراجوییها شکل گرفت. هر لحظهای که این دو نفر کنار هم بودن، قلبم تندتر میزد و بیشتر دلم میخواست بدونم سرنوشتشون به کجا میرسه. و اما پایان کتاب! پایانی پر از هیجان و غافلگیری بود؛ درست وقتی فکر میکردم همهچیز آروم میشه، اتفاقی افتاد که حسابی منو شوکه کرد و باعث شد تا مدتها بهش فکر کنم. اون پایان باز و نفسگیر باعث شد بیشتر از همیشه دلم بخواد سریعتر سراغ جلد بعدی برم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/26

کتاب آنی شرلی در جزیره برام مثل شروع یک فصل تازه بود؛ فصلی پر از هیجان، تجربههای نو و عشقهای آرام و شیرین. توی این جلد، آنی دیگه قدم به دنیای دانشگاه گذاشته و همین باعث شد حالوهوای داستان رنگیتر و پرجنبوجوشتر بشه. ورود آنی به محیط تازه و آشنایی با دوستهای جدیدش خیلی دلنشین بود، مخصوصاً لحظههایی که با صمیمیت و خندههای دخترونه پر میشد. یکی از قشنگترین بخشهای کتاب، ماجرای عاشقانهی آرامآرام بین آنی و گیلبرت بود. رابطهای که از یک دوستی دیرینه شروع شده بود و کمکم شکل تازهای پیدا کرد. لحظههایی که آنی کمکم فهمید جای گیلبرت در قلبش با هیچکس دیگهای پر نمیشه، از اون صحنههایی بود که آدم با تمام وجود لبخند میزنه و ته دلش پر از گرما میشه. از طرفی، خونهی پتی برای من یکی از دوستداشتنیترین بخشهای این جلد بود. یک خونهی پر از صمیمیت و رفاقت، پر از خندههای ساده و شیرین، جایی که دخترها لحظههای ناب جوونیشون رو با هم تقسیم میکردن. هر بار که ماجرایی در خونهی پتی اتفاق میافتاد، حس میکردم خودم هم اونجا نشستم و صدای خندهها و گفتوگوها رو از نزدیک میشنوم. و البته دوقلوها! دیدن بزرگتر و عاقلتر شدنشون هم خیلی شیرین بود. اون بازیگوشیهای کودکی هنوز توی وجودشون بود، اما حالا دیگه فهمیدهتر شده بودن و همین تغییر باعث میشد بیشتر دوستشون داشته باشم. این جلد برای من پر از حسهای متضاد بود؛ هم هیجان ماجراجوییهای تازه، هم آرامش لحظههای عاشقانه، و هم شیرینی رشد و تغییر آدمها. انگار هر فصل کتاب خودش یک تکه از زندگی واقعی بود که کنار هم یه خاطرهی فراموشنشدنی ساخت. وقتی کتاب رو بستم، خیلی ذوق داشتم؛ ذوقی شبیه همون شور و شوقی که بعد از یک سفر شیرین و پر از خاطره توی دل آدم میمونه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/26

کتاب آنی شرلی در اَونلی برام ادامهی یک سفر شیرین بود؛ سفری که دوباره من رو به دنیای پرهیاهو و در عین حال صمیمی آنی برد. این بار آنی بزرگتر شده و مسئولیتهای تازهای روی دوشش گذاشته شده، و دیدن این تغییر و رشد خیلی لذتبخش بود. یکی از بخشهایی که خیلی دوست داشتم، رابطهی آرامآرام شکلگرفتهی آنی و گیلبرت بود. دوستیای که اول پر از شیطنت و شیطانیهای نوجوانی بود، اما کمکم به احترام و درک متقابل رسید. حس میکنم نویسنده خیلی قشنگ تونسته این مسیر رو نشون بده؛ طوری که آدم از ته دل لبخند میزنه و دلش گرم میشه. از طرف دیگه، آنی در نقش یک معلم واقعاً دلنشین بود. صبر، مهربونی و نگاه متفاوتش به بچهها باعث شد بارها با خودم فکر کنم که چهقدر میتونه الهامبخش باشه. انگار هر بچهای در کلاس براش یک دنیا بود و اون با عشق تلاش میکرد دنیاشون رو زیباتر کنه. این جلد برای من پر از لحظههای رنگی بود؛ گاهی خنده، گاهی اشک و گاهی همون آرامشی که فقط از همقدم شدن با شخصیتهایی مثل آنی میاد. هر بار که کتاب رو میذاشتم کنار، حس میکردم انگار تازه از یک مهمونی گرم و پرمحبت برگشتم؛ مهمونیای که هنوز صدای خندههاش توی ذهنم میپیچه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/26

کتاب آنی شرلی یکی از اون تجربههای شیرین و پر از احساس بود که با تمام وجودم باهاش زندگی کردم. همراه آنی خندیدم، اشک ریختم، ذوق کردم و ناراحت شدم. لحظهی مرگ متیو یکی از سختترین جاها بود و حسابی دلم گرفت و تا مدتها تو فکرش موندم. اما چیزی که خیلی دلم رو گرم کرد، دوستی قشنگ و صمیمی آنی و دایانا بود؛ دوستیای پر از خلوص و کودکانهترین شادیها که باعث میشد حتی روزهای سخت هم رنگیتر به نظر بیان. وقتی رسیدم به صفحهی آخر و کتاب رو بستم، ناخودآگاه کتاب رو از ته قلبم بغل کردم... چون برام فقط یک داستان نبود، یه همراهی واقعی بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/4/26

کتاب همنام برام تجربهای فوقالعاده بود و واقعاً خیلی دوستش داشتم. دوباره وارد دنیای فابل شدم و این بار بیشتر با شخصیتها و احساساتشون همراه شدم. هر صفحه پر از هیجان، تصمیمهای سخت و لحظاتی بود که قلبم تندتر میزد. رابطهی وست و فابل هنوز هم در مرکز داستان قرار داشت و دیدن رشد و عمق این عشق، واقعاً لذتبخش بود. لحظههایی که با هم بودن، هم شیرین و هم پرتنش بود و باعث میشد همیشه کنجکاو باشم تا بدونم سرنوشتشون به کجا میرسه. عشقشون به قدری واقعی و صادقانه بود که وقتی بهش فکر میکنم، هنوز احساسم زنده میشه. همچنین داستان پر از ماجراجوییهای تازه و کشفهای غیرمنتظره بود. هر فصل مثل یک موج جدید بود که منو غرق خودش میکرد و باعث میشد انگار واقعاً توی دریاها و مکانهای ناشناختهی داستان زندگی کنم. هیجان و خطر در کنار دوستیها، وفاداریها و لحظات آرام، ترکیبی فوقالعاده ایجاد کرده بود. پایان کتاب هم مثل جلد اول، پر از شگفتی و باز بودن بود و باعث شد تا مدتها بهش فکر کنم و حتی دلم بخواد دوباره کتاب رو از اول بخونم. همنام برای من فقط ادامهی یک داستان نبود؛ یک تجربهی کامل و زنده بود، پر از احساس و هیجان، که هنوز بعد از بستن کتاب، حس میکنم منو با خودش همراه کرده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.