وقتی «سمفونی مردگان» را خواندم، حس کردم وارد دنیایی شدم که هر احساس، هر تصمیم و هر آرزو، بار تراژدی خودش را دارد. شخصیتها همه به نوعی قربانی زندگی و انتخابهای دیگران هستند، اما همین درد است که داستان را واقعی و نفسگیر میکند.
این کتاب با زبانی ساده ولی پر از حس و تصویر، مرا واداشت فکر کنم به عشقهایی که نرسیدند، امیدهایی که شکسته شدند و لحظاتی که هرگز بازنمیگردند. «سمفونی مردگان» یادآور میشود که حتی در میان شکست و رنج، زندگی ارزش نگاه کردن، احساس کردن و تجربه کردن را دارد.
آرزو و هدف ها در کتاب توسط تعصب دفن شدند