یادداشت آدری؛
1404/5/31
شاید هر کسی با دیدن جلد کتاب یا اسمش و خوندن کتاب بگه چ داستان بچه گونه ای و به چشم اغلب آدم ها اینطور به نظر میرسه اما کتاب دختری که ماه را نوشید مثل یه هشدار پنهانه نشون میده مردم چطور میتونن یه دروغ رو سالها به شکل حقیقت زندگی کنن. توی داستان همه پذیرفتن که جادوگر یه هیولاست چون باور کردنش راحتتر از اینه که بخوان عمیقتر فکر کنن یا حقیقت رو جستوجو کنن. این کتاب میخواد بهمون بفهمونه جامعه خیلی وقتها افکار خودش رو مثل قانون روی بقیه تحمیل میکنه. مردم هم برای اینکه تنها نشن یا سختی نکشن، دنبالهرو میشن و بدون اینکه سؤال کنن، راه آسونتر رو انتخاب میکنن. اما نکتهی جالبش اینه که "هیولا" در واقع همون کسیه که بیشتر از همه مهربونه و این تضاد بهمون یاد میده: همیشه چیزی که جمعیت میگه درست نیست. گاهی لازمه برخلاف جریان بایستی، حتی اگه همه برات یه برچسب منفی بچسبونن. در نهایت، "دختری که ماه را نوشید" بهمون یادآوری میکنه بزرگترین جادو این نیست که پرواز کنی یا با دستت نور بسازی بزرگترین جادو اینه که جرئت فکر کردن مستقل داشته باشی. اگر جرعه ای ماه ننوشیم اگر جرعت دیدن نور رو نداشته باشیم تا ابد در تاریکی ساخته ی دیگران سرگردان میمونیم . :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.