یادداشت‌های محمدشاهد چرخکار (25)

          «بعضی کتاب‌ها رزق انسان می‌شود.»

یعنی وقتی برمی‌گردیم و عقب را نگاه می‌کنیم؛ هیچ دلیل و منطقی رو نمی‌تونیم پشت چرایی خواندن کتاب مورد نظر بیاریم.

رویای نیمه شب را در یکی از سخت‌ترین روزهای زندگیم شروع کردم. در حالی که ضعف شدیدی تمام بدنم را دربرگرفته بود و گرمای عجیب هوا و شلوغی اتوبوس و نگرانی دیر رسیدن، هر لحظه منو بیشتر به فروپاشی نزدیک می‌کرد.
امروز هم در حالی تمومش کردم که خوبم…
خیلی خوب‌تر از خیلی روز و شبام…

گیرایی عجیب داستان هنوز هم برام قابل هضم نیست. پاسخی به این سوال که چطور در ظرف ۲ ساعت ۲۰۰ صفحه رو خوندم ندارم!

خیلی جاها حس کردم که شاید قصه زندگی منه. روایت اتفاقات خوب و بد این روزهای شاهده…

و آخر کتاب منو به کسی رسوند که گمش کرده بودم.
 گم کرده‌ای که دوباره یادم اومد هست و چقدر هم هست…

کسی که تمام امورات ما به واسطه ایشونه.
قطعاً حضرت می‌دونن خوب نیستم :)
پس دیگه ناراحتی چرا…

«پسندم هر چه را جانان پسندد»

التماس دعا…
        

9

15