یادداشتهای زهرا کربلایی (18)
1402/8/1
کتاب تموم شد 🚨اسپویل داره...🚨 هر فصل کتاب خلاقیت خودشو داشت. راستش من دوست داشتم به رابطه سایلس و باد بیشتر بپردازه و همینطور رابطه ی باد با پدر و مادرش. اگه با دقت بخونیم خیلی چیزای عمیق و فلسفی پیدا میکنیم مثل اینکه توی اون دنیایی که شبیه جهنم بود و همه غول بودن غیر مستقیم اشاره داشت که اکثرا سیاست مدار بودن. خیلی از جاهای کتاب ساختار شکنی رو میشد دید مثل فصل رقص مرگ که مرگ رو پدیده ای دلنشین تلقی میکرد به قدری که باد میخواست با فرشته ی مرگ هم قدم بشه. توی اون فصل چیزای دیگه هم دیدیم مثل ارتباط زنده و مرده ها. وصل بودنشون به همدیگه حتی از زاویه دید دیگه ای هم میشه دید: اینکه مرده ها و زنده ها باهم دیگه میرقصیدن میتونه به نزدیکی مرگ و زندگی اشاره داشته باشه. مرگ انقدر به ما نزدیکه که میشه حتی باهاش رقصید. وجود مرده ها استعاره از مرگ بود. در مورد فصلای اخر کتاب. چقدر قسمت های هیجان انگیزش عالی نگارش شده بودن. انقدر قوی بود که من چندساعت پشت هم میخکوب شده بودم و فقط کتاب می خوندم. و اینکه جک های همه کاره خیلی شبیه ایلومیناتی ها بودن. اینکه از قدیم هستن و بعضی از چیزا رو کنترل میکنن. در کل کتاب خیلی نمادین و قشنگ بود. فکر کردن و پیدا کردن نکته هاش خیلی برام جذاب و دوست داشتنی بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
3
1402/5/19
بالاخره تموم شدد من با ترجمه اقای پارسایار خوندم و واقعا راضی بودم از ترجمشون. خیلی خوب بود که نشون داد سرنوشت هر کدومشون چیشد و تنها کسایی که زنده موندن فبوس و گرنگوار بودن. گرنگوارم بالاخره به پولش رسید😂 سرنوشت کازیمودو هم خیلی بد بود دیگه هیچ کسی رو نداشت تو زندگیش و انقدر اسمرالدای احمق رو بغل کرد که مرد. خیلی خوب و قشنگ احساسات مادر رو به دخترش نشون داد دل مخاطب رو کباب میکرد. درمورد شخصیت دون کلود من واقعا نه ازش متنفرم نه دوسش دارم واقعا یه شخصیت خاکستری بود برام خودخواه بود و اشتباهات زیادی کرد اما از طرفی هم مراقب داداشش بود هم کازیمودو. بعد دیگهه درکل که کتاب خوبی بود ولی چیزی نیست که بخوام دوباره بخونمش و احتمالا بعدا همه چیشو یادم میره😂 چون توصیفاتش از مکان ها با اینکه خیلی خوب بود اما زیاد بودن و هدفش نگه داشتن معماری اون دوران بود و این مغایر با هدف من بود من هدفم سرگرمی و نتیجه گیری از خود داستان بود و معماری برام اهمیت نداشت😂 اگه مثلا کسی دانشجوی معماری باشه یا توی فرانسه زندگی کنه شاید از این توصیفات لذت ببره ولی از نظر تاریخی و فرهنگی کارش خیلی بزرگ بوده داستانشم داستان ساده ای بود من خودم کتابایی که شخصیت پردازی بیشتری دارن رو بیشتر دوست دارم و کاش به رابطه ی دون کلود و کازیمودو بیشتر میپرداخت.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
1401/1/11
امیلی عزیزم دیروز داستان زندگی ات را به پایان رساندم و از دیروز تا به الان احساس پوچی میکنم. ای کاش هیچوقت از زندگی ام نمیرفتی. فکر خواندن کتاب های دیگر مرا به بغض وا میدارد. ای کاش میتوانستی جوابم را بدهی. مطمئنم کنار تدی کنت زندگی زیبایی میسازی و او مثل همیشه نوشته هایت را محشر ترین نوشته های زمین میداند. ای کاش تمام عشق ها به این زیبایی بودند راستی دین به خانه ی تان سر زد؟ مطمئنم تدی آنقدر حسود نیست که از بودنش استقبال نکند. امیلی قشنگم خیلی وقت است که جرقه به ذهنم نمیرسد.اما نیاز دارم جرقه برای من هم بیاید. ای کاش من هم مانند تو هنگام ناامیدی ها میتوانستم کمی ادامه دهم. توهم مانند من احساس تنهایی میکردی خیلی خوشحالم که برایت گذشت و دوستانت برگشتند اما امیدوارم برای من مانند تو چند سال طول نکشد. و همچنین خیلی خوشحالم که هنگام تنهایی به پیشرفت دیگران حسادت نمیورزیدی و خودت را با دیگران مقایسه نمیکردی. ستاره، امروز من به طبیعت رفتم و اجازه دادم خورشید مهربان دستم را به آرامی نوازش کند. داشتم به خانه برمیگشتم که ناگهان صدای خانم باد را در میان برگ های زرد درختان شنیدم. ستاره باورت میشود من و تو با اختلاف صد سال متولد شدیم اما هنوز خانم باد اینجاست. یادم نبود سلامت را به او برسانم اما قول میدهم بار دیگر که میان بوته ها و یا میان شاخه وزید سلام گرمت را به او برسانم. امیلی قشنگم بنظرت پری واقعا عاشق ایلزه بوده؟ ای کاش میتوانستم بفهمم چند بچه آوردی و چند سال زندگی کردی. تا اخرین لحظه ی کتاب آرزو میکردم دکتر برنلی و خاله لورا باهم ازدواج کنند بالاخره این اتفاق افتاد؟ من که بعید میدانم. راستی بابت مرگ اقای کارپنتر تسلیت میگویم.واقعا برایش متاسف شدم. امیلی من واقعا احساس غم میکنم دیروز برای دین بیچاره اشک ریختم تو در من چیزی را زنده کردی که مدت ها بود در درونم خفته بود با این حال تاثیرش را میگذاشت بعد از تمام کردن داستان زندگی ات به تمام دوستانم گفتم من و تو یکی هستیم اما کسی اعتنا نکرد. ای کاش من هم بتوانم مانند تو موفق شوم. البته شاید همین الان هم موفق هستم و خودم نمیدانم. امیلی زیبا دوستت دارم و خوشحالم با تو آشنا شدم. مطمئنم در بهشت هستی سلامم را به دین و تدی پری ایلزه و خاله هایت بخصوص خاله الیزابت برسان و بگو به قول لورا اگر بخندی دنیا تمام نمیشود. راستی پدرت در امتداد جاده ی بهشت منتظرت بود نه؟ مطمئنم قولش به تو را فراموش نکرده خوشحالم که با پدرت وارد بهشت شدی همه ی تان را با تمام وجودم دوست دارم دوستدار تو در صد سال آینده: زهرا
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6