یادداشتهای نگار اردستانی (5) نگار اردستانی 1403/12/19 آتش بدون دود: درخت مقدس نادر ابراهیمی 4.5 44 ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ نادر ابراهیمی را از کتاب صوتی یک عاشقانه آرام با صدای آقای دهکردی زمانی که ماشینها سیدی می خوردند شناختم و بارها و بارها در همه سفرها آن را دوره کردیم آنقدر که سه بار سیدی ها از استفاده زیاد خراب شدند و دیگر نمی خواندند و ما از رو نمی رفتیم و باز می رفتیم یکی دیگر می خریدیم با مردی در تبعید ابدی اش نوجوانیام را گذراندم و آتش بدون دود محل زیستم را تغییر میدهد و مرا به چادرهایی در ترکمن صحرا می برد توصیفاتِ قلمش برایم مثال زدنی و زیباست آنقدر که گاهی زیر اصطلاحات و توصیفاتش خط میکشم تا هروقت کتاب را باز میکنم به چشمم بیاید و از آنها استفاده کنم. توصیفات آتش بدون دود مثل کتاب های دیگری که از او خواندم خواننده را به جهانی که نویسنده می خواهد می برد و هوایی که نویسنده می خواهد را نفس می کشد، کتاب اول داستانش را کامل بخاطر دارم اما بین خوانش کتاب دوم چندماهی فاصله افتاد اصل داستان را به یاد دارم اما جزیئات را شاید مقداری فراموش کرده باشم. نقطه قوت کتاب را که همان توصیفاتش میدانم و گفتوگو هایی منطق و احساسات طرفین را میپذیری اما نمیدانی اگر خودت بودی کدام طرف ماجرا می ایستادی و انگار گپهای درونی خودت هستند، واگویههایی که در اعماق اندیشه به آن میرسیم و ما را بر سر دوراهیای که نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم نگه می دارد. (مانند گپ و گفت عسل و گیله مرد من باب مه و زیستن در آن، در کتاب یه عاشقانه آرام) دیگر مولفهای که مرا وادار به خوانش ادامه کتاب می کند، کشش داستان و شخصیت پردازی کامل و چند بُعدی افراد است، طوری که در کتاب اول می خواهی بدانی عاقبت گالان چه می شود و در کتاب دوم دنبال پایان قصهی آلنی می گردیم. و شخصیت پردازی های دیگر که یکی از آنها که در جلد دوم بسیار قابل توجه بود تقابل ملا آیدین و آق اویلر بود، تقابل منطق و خرافه، تقابل انسانیت و لباس انسانیت، تقابل دین و لباس دین...! البته که تنها نقطه ضعف داستانش را هم شخصیت پردازی قهرمانش می دانم، مخصوصا در کتاب اول به علت سِیر داستان بوده یا جنگ درونی و کشمکش های ذهنی نویسنده یا اینکه نمیداند از قهرمان داستان چه می خواهد، نمی دانم! اما آنچه واضح است، نتیجه کار قهرمان لبپَر چون چینی لبپَر داستان را لبپَر می کند! قهرمانی که هم نشان قهرمانی دارد هم حماقت! قهرمانی که هرچه کند باز لکه ننگی از اشتباهش وجود دارد! این جمع نقیضین که در گالان بود غیر ممکن نیست اما همه تنها یک جا و یک زمان با هم در یک نفر جمع میشوند "أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم" نه زمانی که از روی غرور هرموقع و برای هرکس که اراده کرد أَشِدّاءُ شود و شاعرمسلکی و دل نازکیاش هم حفظ کند...! نمی ماند! این جمع نقیضین غیر از آنچه گفتیم جمع نمی شود و در نهایت یکی به نفع دیگری کنار می کشد، آن را در خود حل می کند یا می بلعد! شاید در انتهای دیگر کتاب هایش نویسنده هم به همین رسیده باشد و آیندگان یکی را به نفع دیگری کنار گذارند! 0 1 نگار اردستانی 1403/9/9 خار و میخک یحیی سنوار 4.3 53 یادداشتی بر کتاب خار و میخک ۹ آذر ۱۴۰۳ در شروع کتاب مدام نام نویسنده و تصویری که از آن در تمام دنیا منتشر شده بود در ذهن مرور می کردم. تصویر ذهنی اولیه ام، تصویری بود از هراسِ دشمنش در عرصهی میدانی که او حضور داشت و شجاعت او، که ریشه در توحید و معنا کردن ترس تنها و تنها در خداترسی به معنای درک عظمت وجودی خدا و کوچک دانستن آدمی بود. و همین ظرفیت وجودی، معرفش بود برای تمام دنیا و من! و سبب می شد پیش از شروع کتاب مدام به تفاوت های این ظرفیت ها در خودم و نویسنده بیاندیشم و آیا می توانم دریافتی که او می خواهد از کتاب داشته باشم یا خیر و حتما می خواستم به همان دریافت برسم تا حق کتابی که در سختیِ زندان های اسرائیل نگارش شده را ادا کنم، و همین دلیلی بود بر ارزشمندیِ جمله جملهی کتاب در ذهن و جانم. کتاب را که شروع کردم، روان بودن آن، آنقدر برایم دلنشین بود که خود را در همان موقعیت که گفته شده بود تصور میکردم. سئوال هایی از قبیل: کودکان محکم و عمیق در اعتقادات با کدام باورها پرورش یافته اند؟ هسته اولیه آن چیست؟ و چطور شکل گرفته؟ را از پیش در ذهن داشتم اما سئوال هایم هنگام مطالعه کتاب فصل به فصل به آن اضافه میشد: مقاومت مردم فلسطین محصول کدام باور فکری است؟ این تدریج و خستگی ناپذیری از کجا می آید؟ اخوان المسلمین که بودند؟ تفاوت فکری اخوان المسلمین با جبهه ملّی چه بود؟ کدام موفق تر بودند؟ کدام دوامشان در اذهان و دلها بیشتر بود؟ هسته اصلی هرکدام، کجا و چطور تعریف شد؟ من در این ماجرای عظیم تاریخی کجا ایستاده ام؟ و باید چه کنم؟ و .... تا به اواسط کتاب رسیدم و پاسخ برخی را گرفتم. به انتهای کتاب نزدیک شدم، و همچنان سئوالهای بی پاسخی داشتم اما رسیدن به جوابِ همه آنها هدف مطالعه ام نبود بلکه شکل گیریشان و اساسشان در ذهنم خودش به تنهایی مفید بود چرا که پیش از این، راجع به برخی از آنها شناختی هم نداشتم که برایم سئوال بشوند. در نهایت ایجاد پرسش های بنیادین، درکِ مسائلی که شاید تابحال ندیده و نشنیده باشیم اما عده ای آنها را زندگی کردند، زندگی در سختی اردوگاه و آنچه در زندان های اسرائیل گذشته و زیستِ ملموسِ هرچند کوتاهِ مخاطب در خیابان های الخلیل و صوریف و ... محله های آشنای غریبه و ... همه از هنر نویسنده بود که می توانست مخاطب را در همه آنها، همراه خود کند. 0 6 نگار اردستانی 1403/6/13 سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند بهنام باقری 4.5 38 یادداشتی بر کتاب سلول های بهاری ۱۳ شهریور ۱۴۰۳ در ابتدای کار فکر کردم چون تاریخ شفاهی است شاید متنی خشک و بی روح داشته باشد، اما هرچه بیشتر پیش رفتم، عطشم بر مطالعه اش بیشتر شد، دوست داشتم مدام از آنچه خواندم با شخصی صحبت کنم و شور و اشتیاقی که کتاب بهم داده بود به دیگری هدیه کنم و همین کار را هم کردم و هربار اتفاق جدیدی رخ میداد با جزئیات تعریف میکردم... وجه زیبای دیگر کتاب این است که هیچ سئوالی را بی پاسخ نمیگذارد هر فصل که پیش رفتم سئوالی در ذهنم شکل میگرفت اما فصل بعد پاسخ داده میشد نکتهی دیگری که می توان به آن اشاره داشت، این است که حتی اگر رشتهای مرتبط با کتاب نداشته باشیم هم کتاب طوری مخاطب را همراه خود می کند که مخاطب حس غریبی با کتاب نخواهد داشت. در نهایت کتاب را دوست داشتم و به شدت حالم با خواندنش با صفحه به صفحه اش خوب شد. 0 3 نگار اردستانی 1403/5/31 غرور و تعصب جین آستین 4.1 165 یادداشتی بر کتاب غرور و تعصب ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ بخشش و گذشت، میل به خوبی ها، حقیقت جویی، دوست داشتن زیبایی ها، مراقبت برای رعایت حقوق دیگران و تمایل به رشد و ... همه صفات خوب، در انسان ها به صورت فطری وجود دارد و اگر خود یا دیگران مانع آن نشویم خود به خود رشد خواهد کرد! اما در مقابل کینه، نادیده گرفتن حقیقت، سطحی نگری، پایمال کردن حقوق دیگران، و حرص و طمع و ... تمایل به هر آنچه خلاف فطرت باشد، نیازمند تلاش انسان و جامعه های بشری برای خلاف فطرت تربیت کردن روح است! می توان گفت این حجم از سطحی نگری و درگیر روزمرهی زندگی شدن بدون هیچ عمقِ فکری، یا ناشی از سطح فکری جامعهی نویسنده است یا خود نویسنده که در حالت دوم هم باز به تاثیر جامعه برمیگردد! در اصل ما داستان نمی خوانیم در این کتاب داریم خود را در جامعهی نویسنده تصور میکنیم و مختصاتی از مردم آن جامعه به دست می آوریم! که حالا جامعه چرا و چطور و طبق چه سیاست هایی به این حد از سطحی نگری رسیده بود خود جای بحث و پژوهش دارد! به عنوان مخاطب با داستان ارتباط نگرفتم اگر بخواهم دلایلش را به طور کلی بیان کنم: خط سیر داستانیِ بسیار کُند و خسته کننده و مملو از اضافه گویی سطحی نگری و نداشتن عمق در داستان و شخصیت ها عدم درک فضای جامعهی داستان توسط مخاطب ناتوانی در انتقال احساس و ملموس نبودن قلم نویسنده 0 21 نگار اردستانی 1403/5/24 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 184 یادداشتی بر کتاب آنی شرلی (جلد ۱) ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ پیش از شروع مطالعه از آن انتظار یک کتاب با محیطی زیبا و خسته کننده با توصیفات طولانی و کسل کننده داشتم، اما با شروع آن با تک تک توصیفات غیر تکراری و جزئی نگر و خوش ذوق و زیبایش، زندگی کردم! این حد از جزئی نگری و خوش ذوقی برایم عجیب بود، چراکه شاید همه ما به نحوی ساعاتی رو در طبیعت قدم زدیم یا چند گلدان در خانه داشته باشیم و از دیدنش لذت بردیم اما قطعا کم هستند کسانی که برای گلدان خانه یا کوچه ای که هر روز از آن می گذرند یا کوه و دشتی که هر چندوقت یک بار بخاطر زیباییش به آن سر میزنند اسم انتخاب کرده باشند، با خودشان در آینه علیرغم دوست نداشتن چهره خود دوست شده باشند و در نهایت زندگی را در لحظه زندگی کرده باشند! آنچه مرا مجذوب این کتاب کرد، شناخت آنه از خودش، احساساتش و اهدافش و انعطاف در اهدافش بود! به معنی واقعی آنه شبیه به گلی بود که هر کجا آنرا می کاشتند جوانه میزد، و منتظر نمی شد تا شرایط زمینه رسیدن به اهدافش را برایش فراهم کند. خودشناسی که کمتر کسی در خوشبینانه ترین حالت در دوران جوانی یا شاید بزرگسالی به آن میرسند! شناختی که می دانست دقیقا کجا و چقدر از کدام احساساتش را استفاده و چاشنی زندگی اش کند! هیجانات و عواطفی که انسان های اطراف آنه هم آن را درک میکردند اما یا به خود اجازه بروز نمی دادند یا بلد نبودند چطور بروز دهند، اما او علیرغم سن کم و سختی های دوران کودکی اش توانسته بود به آن شناخت و بروزات برسد! می توان گفت تا کسی به این سطح از خودشناسی نرسیده باشد و لحظه لحظهی زندگی را اینطور مزه مزه نکرده و نزیسته باشد هرگز نمی تواند شخصیت آنه را متصور شود چه رسد به آنکه همچین شخصیتی خلق کند پس همه آنچه در آنه خواندیم نشان از زندگی و نگاهی است که نویسنده جزئی ترین لحظاتش را با تمام وجود زندگی کرده. 0 0