یادداشت مهرداد محمدی
1402/2/7
سلام و درود. _ در ازدحام این همه ظلمت بی عصا چراغ را هم از ما گرفته اند اما من دیوار به دیوار به سایه روشن خانه باز خواهم گشت پس زنده باد امید...! _ یادداشتی بر اتاق شماره ی 6 از چخوف بزرگ. _ آمروز پنج شنبه مورخ هفتم اردیبهشت ساعت 9 صبح زنگ در به صدا درآمد. آیفون را برداشتم، کسی که آنطرف آیفون بود گفت پیک هستم، کتاب هایتان را آورده ام. گفتم لطفا بگذارید توی آسانسور و بفرستید طبقه ی چهارم. دل تو دلم نبود. دوست داشتم سریع بسته را باز کنم و به کتاب ها نگاهی بیندازم. چهار کتاب سفارش داده بودم، یکی از آنها اتاق شماره ی 6 بود اثری از پزشکی حاذق، فیلسوف و روانشناس، جامعه شناس، انسان و انسان شناس. بله چخوف را می گویم. با ولع تمام کتاب را باز کردم تا نگاهی گذار بیندازم و سر فرصت شروع کنم به خواندن. چون قرار بود جایی بروم. همین نگاه گذرا موجب شد شصت صفحه از کتاب را بخوانم. وقتی به خود آمدم، به ساعت نگاهی انداختم و با عجله حاضر شدم تا به قرارم برسم. در حال رفتن بودم که تصمیم گرفتم برگردم و کتاب را همراه خودم ببرم. در حال رانندگی به کتاب فکر می کردم و طعمش را مزمزه می کردم. بعد ازبیست دقیقه رانندگی، تصمیم گرفتم با تاخیر به سر قرار برسم و به کوچه ایی فرعی پیچیدم و زیر سایه ی درختی که نسیم ملایم بهاری برگ هایش را به رقص در آورده بود، ادامه ی کتاب را خواندم. حالا تصمیم گرفتم من هم مثل سهیل خرسند ساکن اتاق شماره ی 6 شوم. البته اگر جایی برای من باشد! ممنونم از چخوف بزرگ برای خلق این اثر ارزنده. روحت شاد نویسنده ی بزرگ روس.
(0/1000)
نظرات
1402/2/8
درود جناب محمدی عزیز سپاس از یادداشت خواندنی و جالبتان. لذت بردم و خواهمش خواند.
2
0
1402/3/13
این ریویو از آن دست ریویوهایی بود که به قول حکیم خیام: " آن چنان را آن چنان تر می کند." زنده باشی آقا مهرداد که حالم را با یادداشت جذابت خوب کردی. قلمت بوی زندگی و پویایی میداد و خود را در مسیرت تا نشستن زیر سایهی درخت کنارت احساس کردم. به اتاق شماره شش خوش آمدی ❤️❤️
1
0
مهرداد محمدی
1402/2/8
0