یادداشت زهرا عباد
خیلی اهل یادداشت نوشتن دربارهی کتابهایی که میخوانم نیستم مگر اینکه آنقدر دوستش داشته باشم که بخواهم دیگران هم بخوانندش. قبلترها یادم نیست کدام کتاب خاطرات را میخواندم که در آن از تاثیر فرهنگی یک مدافع حرم بر مردم سوریه میگفت. تاثیری که بسیار اندک بود چرا که مدافعین میرفتند، میجنگیدند، خون میدادند، مردم سوریه را نجات میدادند اما همچنان آنها ایرانیها را دوست خود نمیدانستند. ما را همانقدر اشغالگر میدانستند که ترکها و امریکایی ها را. مارا کسانی میدانستند که برای اینکه جنگ وارد مرزهایشان نشود آمدهاند در سوریه بجنگند! اما آن مدافع حرم که عربی بلد بود، میانشان میرفت، از مغازههایشان جنس میخرید و یک جورهایی جهاد فرهنگی میکرد. چقدر آن روز حس کردم جای این آدمها میان رزمندگان لژیونر ما خالی است... حالا میخواهم به کتابی مهمانتان کنم که همان جای خالی بزرگ را پر کرده است! روایت مردانی که برای خدمت به مردم سوریه به آنجا رفتهاند... برای تاثیر فرهنگی... چنان تاثیری که مردم آنجا نام یکی از این مدافعان و همسرش را روی پسران و دخترانشان میگذارند! تاثیری از جنس دعاهای عهد خاطرات سفیر روی هم خوابگاهی های اهل سنت که بفهمند شیعه هم قرآن و نماز میخواند! کتاب #همسایههای_خانمجان پر است از این خاطرات ناب یک "مدافع حرم-سلامت" که به سوریه میرود تا زنان و فرزندان سرزمینهای آزاد شده از شر داعش را مداوا کند. از تلاشهایشان در نهایت کمبود امکانات میخوانیم تا توسلهای گاه و بیگاه که با معجزات روضهها همراه میشود... کتابی پر از ناگفتههای دفاع در سوریه که همهی ما تشنه شنیدنشان هستیم. روایت راوی ناب و دست اول است و قلم نویسنده گیرا و روان. شاید قبلا این کتاب را دیده باشید ولی مثل من نه اسمش جذبتان کرده باشد نه طرح جلد کلیشهای آن. اما گاهی از کوزه همان که درون است برون نمیتراود! پس حتما بخوانیدش که گوهر کمیابی است درونش... #حلقه_کتابخوانی_مبنا #تنها_کتاب_نخون #با_کتاب_قد_بکش
11
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.