بریدههای کتاب زهرا صفری زهرا صفری دیروز احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 199 «خدا همان قدر که کریم است، غیور هم هست.» 0 2 زهرا صفری دیروز احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 197 «بهترین امان، امان حداوند است، زیرا کسی که در دنیا از او نهراسد، خداوند روز قیامت به او امان نخواهد داد، برای همین ما از خدا خوفش را در این دنیا میطلبیم تا موجب امانش در روز قیامت شویم…» 0 4 زهرا صفری 1404/5/21 احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 128 من با ابرها مأنوس ترم تا با آفتاب. آفتاب را جز با عينک تيره نمىتوانم تحمل كنم، اما با ابرها رفيقم. يادم مىآيد اولين تجربه سفرم با هوابيما چقدر برايم هيجانانگیز بود وقتى ديدم بالاتر از ابرها حركت مىكنيم. و همان جا فهميدم ابرها چه نقش مهمى در معرفى آسمان دارند. وقتى نيستند، آسمان هم ديده نمىشود، اما وقتى به صورت حتى لكهاى پراکنده حضور دارند، چقدر در نمايش ابهت آسمان مؤثرند. 0 0 زهرا صفری 1404/5/11 احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 73 مىگفتهاند: «از اينجا كه رد مىشويم، غم دنيا ما را مىگیرد!» فاطمه میگفته: «غم دنيا نيست، بلكه آفت دنيايى شدن است!» 0 5 زهرا صفری 1404/5/11 احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 66 صبح زود، يا بهتر است بگویم هنگام سحر لايه نفاق به شدت ضعيف است و دروغ گفتن و خود را پشت دیگری پنهان كردن سختتر از ساعات دیگر روز است. براى همين است كه دعا بيشتر اثر دارد! 0 0 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 178 … آدمها سياه و سفيد نيستند، خاكسترىاند. هركس هرعيبى داشته باشد، گند مطلق نيست؛ بالاخره یک جاهايی خوبى هم دارد. منتظر بودم نادرى بک جايی بُعدِ سفيدترِ وجودش را رو كند. 0 2 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 158 آدمها اندازه خودشان غم میخواهند. غمهای کوچک قابل حملی که بشود با خود برد، که بتوان سنگینیاش را عمری با خود کشید. 0 2 زهرا صفری 1404/5/8 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 146 0 2 زهرا صفری 1404/5/6 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 98 0 2 زهرا صفری 1404/5/6 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 113 0 3 زهرا صفری 1404/5/5 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 99 زن ها برايشان فرقى نمىكند. دشتى بخوانى يا معمولى، آواز بخوانى يا مداحى، بسم اللّٰه را كه بگویی چادر میكشند توى صورتشان و مىروند. وقتى روضهخوان قصه حُر را مىگوید، همراه مخدرات توى كجاوهها نشستهاند و از دور، از پشت حصير به حُر و سربازهايش نگاه مى كنند كه راه بر حضرت بستهاند. وقتى از شش ماهه مىگوید، خودشان را رباب مىبينند. على اصغر را میدهند دست امام و بدون آن كه نگاهشان به نگاه آقا بگیرد، سرشان را مىاندازند پایین و میروند توى خيمه. صداى گریههاى على كه ضعيفتر بيايد، ته دلشان آشوب مىشود. نگاهشان دودو مىزند. مىنشينند يک گوشه و گوش تيز میكنند تا صداى امام را بشنوند. دنبال امام مىدوند پشت خيمه، صدا مىزنند «آقا! خودتان سلامتيد؟» همين است كه تا بسم الله روضهخوان را مىشنوند چادر را میکشند توى صورت و شانه هايشان تكان مىخورد. 0 2 زهرا صفری 1404/5/4 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 92 0 25 زهرا صفری 1404/5/4 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 83 0 3 زهرا صفری 1404/5/4 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 81 0 5 زهرا صفری 1404/5/2 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 114 جعفر مى گفت حادثه كربلا جورى طراحى شده که هر كدام از اجزاى حادثه به تنهايی تكانت دهد. لازم نيست درک خاصى از شأن امام يا ابعاد عميق ماجرا داشته باشى. كافى است انسان باشى. همين كافى است تا بسوزى، تا اشک بريزى. مىگفت نوع حوادث كربلا و جنس ماجراها را طورى تقدير كردهاند كه هر كسى، با هر دينى، با هر مرامى به آن نزدیک شود. 0 5 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 80 «گاهی چارهای نیست. توی قلبت خیمه به پا کن. خیمهی سیار» 0 7 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 77 آن وقتی که عمو زانو زد روی خاک، با چشمهای نافذش از پشت اشک نگاهم کرد و گفت مگر میشود فهمید عاشورا چه خبر بوده است؟ احساس کردم تمام شد؛ آدمها گاهی تمام میشوند. 0 5 زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 19 نمیدانم چرا حسین فکر کرد نقل کنکور است که همان سال قبول شدم. باید پیش بیاید که ببینمش و بگویمش به خاطر هیچ چیز نبود که دیوار را گرفته بودم گریه میکردم و میرفتم سمت خانهمان. من دلم برای تو سوخته بود. غمم تو بودی... 0 2 زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 17 حسین! من یک جایی یک چیزی را باختهام، حالا میایستم کنار آتش، کارهایی که حمالی محسوب میشود و خواهان زیاد ندارد برایت انجام میدهم. همین. 0 2 زهرا صفری 1404/4/7 ترجمه الغارات؛ سال های روایت نشده از حکومت امیرالمومنین (ع) ابراهیم بن محمد ثقفی 4.7 180 صفحۀ 216 خدایا! بهتر از آنها را به من بده و بدتر از من را به آنها بده. 1 5
بریدههای کتاب زهرا صفری زهرا صفری دیروز احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 199 «خدا همان قدر که کریم است، غیور هم هست.» 0 2 زهرا صفری دیروز احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 197 «بهترین امان، امان حداوند است، زیرا کسی که در دنیا از او نهراسد، خداوند روز قیامت به او امان نخواهد داد، برای همین ما از خدا خوفش را در این دنیا میطلبیم تا موجب امانش در روز قیامت شویم…» 0 4 زهرا صفری 1404/5/21 احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 128 من با ابرها مأنوس ترم تا با آفتاب. آفتاب را جز با عينک تيره نمىتوانم تحمل كنم، اما با ابرها رفيقم. يادم مىآيد اولين تجربه سفرم با هوابيما چقدر برايم هيجانانگیز بود وقتى ديدم بالاتر از ابرها حركت مىكنيم. و همان جا فهميدم ابرها چه نقش مهمى در معرفى آسمان دارند. وقتى نيستند، آسمان هم ديده نمىشود، اما وقتى به صورت حتى لكهاى پراکنده حضور دارند، چقدر در نمايش ابهت آسمان مؤثرند. 0 0 زهرا صفری 1404/5/11 احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 73 مىگفتهاند: «از اينجا كه رد مىشويم، غم دنيا ما را مىگیرد!» فاطمه میگفته: «غم دنيا نيست، بلكه آفت دنيايى شدن است!» 0 5 زهرا صفری 1404/5/11 احضاریه علی موذنی 3.2 46 صفحۀ 66 صبح زود، يا بهتر است بگویم هنگام سحر لايه نفاق به شدت ضعيف است و دروغ گفتن و خود را پشت دیگری پنهان كردن سختتر از ساعات دیگر روز است. براى همين است كه دعا بيشتر اثر دارد! 0 0 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 178 … آدمها سياه و سفيد نيستند، خاكسترىاند. هركس هرعيبى داشته باشد، گند مطلق نيست؛ بالاخره یک جاهايی خوبى هم دارد. منتظر بودم نادرى بک جايی بُعدِ سفيدترِ وجودش را رو كند. 0 2 زهرا صفری 1404/5/8 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 158 آدمها اندازه خودشان غم میخواهند. غمهای کوچک قابل حملی که بشود با خود برد، که بتوان سنگینیاش را عمری با خود کشید. 0 2 زهرا صفری 1404/5/8 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 146 0 2 زهرا صفری 1404/5/6 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 98 0 2 زهرا صفری 1404/5/6 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 113 0 3 زهرا صفری 1404/5/5 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 99 زن ها برايشان فرقى نمىكند. دشتى بخوانى يا معمولى، آواز بخوانى يا مداحى، بسم اللّٰه را كه بگویی چادر میكشند توى صورتشان و مىروند. وقتى روضهخوان قصه حُر را مىگوید، همراه مخدرات توى كجاوهها نشستهاند و از دور، از پشت حصير به حُر و سربازهايش نگاه مى كنند كه راه بر حضرت بستهاند. وقتى از شش ماهه مىگوید، خودشان را رباب مىبينند. على اصغر را میدهند دست امام و بدون آن كه نگاهشان به نگاه آقا بگیرد، سرشان را مىاندازند پایین و میروند توى خيمه. صداى گریههاى على كه ضعيفتر بيايد، ته دلشان آشوب مىشود. نگاهشان دودو مىزند. مىنشينند يک گوشه و گوش تيز میكنند تا صداى امام را بشنوند. دنبال امام مىدوند پشت خيمه، صدا مىزنند «آقا! خودتان سلامتيد؟» همين است كه تا بسم الله روضهخوان را مىشنوند چادر را میکشند توى صورت و شانه هايشان تكان مىخورد. 0 2 زهرا صفری 1404/5/4 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 92 0 25 زهرا صفری 1404/5/4 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 83 0 3 زهرا صفری 1404/5/4 بادام وون پیونگ سون 3.9 341 صفحۀ 81 0 5 زهرا صفری 1404/5/2 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 114 جعفر مى گفت حادثه كربلا جورى طراحى شده که هر كدام از اجزاى حادثه به تنهايی تكانت دهد. لازم نيست درک خاصى از شأن امام يا ابعاد عميق ماجرا داشته باشى. كافى است انسان باشى. همين كافى است تا بسوزى، تا اشک بريزى. مىگفت نوع حوادث كربلا و جنس ماجراها را طورى تقدير كردهاند كه هر كسى، با هر دينى، با هر مرامى به آن نزدیک شود. 0 5 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 80 «گاهی چارهای نیست. توی قلبت خیمه به پا کن. خیمهی سیار» 0 7 زهرا صفری 1404/4/31 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 77 آن وقتی که عمو زانو زد روی خاک، با چشمهای نافذش از پشت اشک نگاهم کرد و گفت مگر میشود فهمید عاشورا چه خبر بوده است؟ احساس کردم تمام شد؛ آدمها گاهی تمام میشوند. 0 5 زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 19 نمیدانم چرا حسین فکر کرد نقل کنکور است که همان سال قبول شدم. باید پیش بیاید که ببینمش و بگویمش به خاطر هیچ چیز نبود که دیوار را گرفته بودم گریه میکردم و میرفتم سمت خانهمان. من دلم برای تو سوخته بود. غمم تو بودی... 0 2 زهرا صفری 1404/4/15 رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم حبیبه جعفریان 3.7 41 صفحۀ 17 حسین! من یک جایی یک چیزی را باختهام، حالا میایستم کنار آتش، کارهایی که حمالی محسوب میشود و خواهان زیاد ندارد برایت انجام میدهم. همین. 0 2 زهرا صفری 1404/4/7 ترجمه الغارات؛ سال های روایت نشده از حکومت امیرالمومنین (ع) ابراهیم بن محمد ثقفی 4.7 180 صفحۀ 216 خدایا! بهتر از آنها را به من بده و بدتر از من را به آنها بده. 1 5