بریدههای کتاب khatere khatere 1403/12/26 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 430 صفحۀ 29 "زندگی من اصلا سرگذشتی نداشته؛ من جدا از همه زندگی کردم. کاملا تنهای تنها، تنهای تنها، میدونی تنها یعنی چی؟" 0 0 khatere 1403/9/11 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 82 صفحۀ 7 "دیگر نمیتوانست سعی کند باشد. نمیتوانست لبخند بزند، نمیتوانست دروغ بگوید، نمیتوانست بخشی از آن خانواده زیبا باشد" 0 0 khatere 1403/7/16 یکی از ما دروغ می گوید کارن ام. مک منس 3.7 36 صفحۀ 269 "نامم با صدای او عجیب به نظر میرسید، مثل وقتی که یک کلمه را خیلی تکرار میکنی و معنی اش را از دست میدهد" 0 0 khatere 1403/6/20 سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی 3.8 136 صفحۀ 4 "ممکن است در یک مهمانی دوستان زیادی اطرافش باشند و باز حس کند حتی یک نفر را هم نمیشناسد." 0 0 khatere 1403/6/14 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 317 صفحۀ 214 "بدترین بخش ماجرا اینجاست که هیچکسی نمانده که بتوانم بهش اعتماد کنم." 0 1 khatere 1403/6/12 صدای آرچر میا شریدن 0.2 46 صفحۀ 361 "چشمهایش همهی آنچیزی را که صدایش نمیتوانست، به من میگفت. ما هزاران کلمه باهم حرف زدیم، بیآنکه واژهای گفته باشیم." 0 1 khatere 1403/6/10 صدای آرچر میا شریدن 0.2 46 صفحۀ 216 "خندهاش مانند هدیه نادری بود که به من میداد. لبخندش را قاپ زدم و جایی در درونم پنهان کردم" 0 2 khatere 1403/5/21 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.3 22 صفحۀ 263 "خانه جایی بود که متیو میتوانست خودش باشد و زندگی کند، زندگی کند و زندگی کند" 0 14
بریدههای کتاب khatere khatere 1403/12/26 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 430 صفحۀ 29 "زندگی من اصلا سرگذشتی نداشته؛ من جدا از همه زندگی کردم. کاملا تنهای تنها، تنهای تنها، میدونی تنها یعنی چی؟" 0 0 khatere 1403/9/11 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 82 صفحۀ 7 "دیگر نمیتوانست سعی کند باشد. نمیتوانست لبخند بزند، نمیتوانست دروغ بگوید، نمیتوانست بخشی از آن خانواده زیبا باشد" 0 0 khatere 1403/7/16 یکی از ما دروغ می گوید کارن ام. مک منس 3.7 36 صفحۀ 269 "نامم با صدای او عجیب به نظر میرسید، مثل وقتی که یک کلمه را خیلی تکرار میکنی و معنی اش را از دست میدهد" 0 0 khatere 1403/6/20 سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی 3.8 136 صفحۀ 4 "ممکن است در یک مهمانی دوستان زیادی اطرافش باشند و باز حس کند حتی یک نفر را هم نمیشناسد." 0 0 khatere 1403/6/14 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 317 صفحۀ 214 "بدترین بخش ماجرا اینجاست که هیچکسی نمانده که بتوانم بهش اعتماد کنم." 0 1 khatere 1403/6/12 صدای آرچر میا شریدن 0.2 46 صفحۀ 361 "چشمهایش همهی آنچیزی را که صدایش نمیتوانست، به من میگفت. ما هزاران کلمه باهم حرف زدیم، بیآنکه واژهای گفته باشیم." 0 1 khatere 1403/6/10 صدای آرچر میا شریدن 0.2 46 صفحۀ 216 "خندهاش مانند هدیه نادری بود که به من میداد. لبخندش را قاپ زدم و جایی در درونم پنهان کردم" 0 2 khatere 1403/5/21 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.3 22 صفحۀ 263 "خانه جایی بود که متیو میتوانست خودش باشد و زندگی کند، زندگی کند و زندگی کند" 0 14