بریده کتابهای سیده هدی پورمانی سیده هدی پورمانی 1403/6/26 کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ 4.2 11 صفحۀ 598 به فرمان قیصر اینبار چنین مقرر شد که مسیحیان را به دو دسته تقسیم کنند؛ عدهای را اسلحه به دستشان دهند و آنان را وا دارند تا به دستهی دیگر حمله برده و با دست خویش یاران خود را به قتل رسانند. برای این منظور مقداری زیادی دشنه و شمشیر و نیزه و تور به میدان آورده شد و در اختیار محکومین سیهروز قرار گرفت. اما مسیحیان بهشدت مقاومت کرده، جملگی سلاحها را به دور انداخته و مانند معمول به گرد هم جمع آمدند. 0 11 سیده هدی پورمانی 1403/6/26 کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ 4.2 11 صفحۀ 387 جهان ما اسراری در بر ندارد! ما فقط یک چیز، یک متاع، داریم که میکوشیم در بین افراد بشر رواج پیدا کند و آن عشق است. 0 14 سیده هدی پورمانی 1403/6/26 کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ 4.2 11 صفحۀ 225 در این مدت نسبتاً طولانی که در کنار نرون بودهام به یک حقیقت عجیب پی بردهام و آن اینکه اگر کسی مدتی در کنار دیوانگان بماند خودش هم دیوانه میشود! از آن جالبتر این است که در پارهای موارد انسان از این جنون و دیوانگی لذت هم میبرد و احساس رضایت میکند. 0 7 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 17 آیا پرسشی راجع به انگیزه تبعیدمان می توانست در من زاده شود؟ قطعاً بله، اما جوانه نزد. نمیدانم چرا ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. 0 13 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 177 جناب شهردار آدم معقولی بود ولی عملاً همهٔ روز خواب بود-یعنی از وقت ناهار تا شام، و از شام تا ناهار. 0 6 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 66 حقیقتی است که هیچچیز همچون دیدن زیباییِ تباهشده در اثر نفسهای هرزگی و فساد و تعصب غمآلود ما را برنمیانگیزد. چقدر خوب بود که زشتی خود راه هرزگی و عیاشی را در پیش میگرفت، اما ن زیبایی، نه زیبایی لطیف و شکننده… در اندیشهٔ ما زیبایی تنها با بیآلایشی و معصومیت همراه است. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 39 شاید هم شخصیت اصلی داستان انسان عاقلی است، اما زمانه با او خوب مدارا نکرده و نتیجهاش رفتارهای دیوانهواری است که از او سر میزند. در بخشی از کتاب صراحتاً به این اختلاف طبقاتی اشاره میکند و معتقد است «همیشه اشرافزادهها یا ژنرالها از چیزهای خوب این دنیا بهرهمند میشوند. 0 8 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 15 برخلاف آنچه ادعا می شود، زمان بهترین متحد انسان است. و نیز وفادارترین چه بخواهیم و چه نخواهیم همواره ما را به سوی هدفمان راهنمایی می کند؛ گرچه ما را به درون عذاب می اندازد، خودش هم بیرونمان می آورد؛ بی وقفه جریحه دارمان میکند و جراحت هایمان را درمان میکند. 0 29 سیده هدی پورمانی 1403/6/8 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 5 همیشه در لحظههای خوشبختی یا بدبختی به سوی ایستگاه قطار به سوی پرستشگاهم میدویدم در آنجا همیشه کسانی یافت میشدند که به جایی بروند. در آنجا آدم کسانی را میدید که استالین با دست شیطانیاش نوازششان کرده بود ایستگاه به من ثابت کرده بود که شیطان نه خرافات بلکه واقعی است. یک بار دیگر این لذت از من دریغ داشته نشد. 0 5 سیده هدی پورمانی 1403/6/8 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 4 با وجود داشتن این آگاهیها باز هم دلم میخواست خلبان شوم، و شاید بیشتر هم میل پیدا میکردم قصد داشتم یکی از فرشتههای خدا بشوم. در آینده خلبان باشم و در حال حاضر یک کشباف ملوانی داشته باشم. این رؤیا همواره من را میخورد ولی بعد از گفته کیم که تأکید میکرد بدون داشتن کشباف ملوانی حتی حق نداریم درباره موضوع بسیار با اهمیت مرگ بحث کنیم، به دست آوردن این شیء خط خطی برایم حکم بودن یا نبودن را پیدا کرده بود. هنوز نمیدانستم اگر کسی چیزی را از ته دل از اعماق وجود ،بخواهد اگر اعتقاد داشته باشد که به دست نیاوردن آنچه میلش را دارد به معنای مرگ ناگزیرش است آن وقت معجزهای روی میدهد. او بی هیچ حق و دلیلی به چیزی که تحقق رویایش را ممکن میکند میرسد. 0 13 سیده هدی پورمانی 1403/6/8 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 3 عین حقیقت بود . حقیقتی روشن و شفاف مانند چینی ساخت چین ما در آن واحد هم نجس بودیم و هم ینیچری، گل رسی که استالین با هنر خام ابتداییاش به آن شکل میداد. 0 3 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 137 در شهر، تنهایی یعنی نبود دیگران یا دور بودنشان از پشت دیوار یا در خانهات اما در مکانهای دورافتاده تنهایی نه از جنس غیاب، که از جنس حضور چیزی دیگر است، نوعی سکوت نجواگر که در آن گویی تنهایی همان قدر ذاتی گونهی توست که هر گونهی دیگر. 0 2 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 142 قصه ها تکه تکه میشوند یا فرسوده شان میکنی یا پشت سرشان میگذاری. با گذر زمان قدرت قصه یا خاطره اش محو می شود. با گذر زمان ، تو کس دیگری می شوی. اما اگر عسل به خاکستر تبدیل شود تو هم می توانی از دست قصه ها خلاصشوی. 0 27 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 142 تکه قصهها ابزارهایی هستند که ما همچون لاکی بر دوش سپری ،دفاعی چراغی چشمک زن و گه گاه نقشه و قطب نما با خودمان به هرکجا می بریم. آدمهای نزدیک به تو حکم آینه ها و دفترچه های خاطراتی را دارند که میتوانی سرگذشتت را در آنها ثبت کنی ابزارهایی که به تو کمک میکنند خودت را بشناسی و به خاطر بسپاری و تو هم حکم همین ها را برایشان داری. وقتی این آدمها از دیده ،بروند، فایده و فهم و درک آن سرگذشتهای ،مختصر تکیه کلامها و لطیفه ها نیز از بین می روند، حکم کتابی را می یابند که بسته شده یا سوخته؛ هرچند من از آن خانه تحول یافته، قوی ترو استوارتر از قبل بیرون آمدم و شناختم از خودم، از مردها، از عشق ، از صحراها و از برهوت بیشتر شد. 0 1 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 141 عشق خوش فرجام داستانی واحد است، اما عشق نافرجام دو یا چند روایت معارض و مغایر و عشق بی سرانجام مثل آینهایست که زیر پایت هزار تکه شده، اما باز هر تکه قصهی متفاوتی میگوید از اینکه آن عشق استثنایی بود، مصیبت ،بود اگر این طور می شد اگر آن طور نمیشد. 0 4 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 44 آبی دوردست رنگ یک حس است، رنگ تنهایی و رنگ حسرت، رنگ آن جایی که از این جا پیداست، رنگ جایی که خودت آنجا نیستی و رنگ جایی که هیچ وقت نمی توانی بروی، چون این آبی کیلومترها دورتر بر لبه ی افق ننشسته، بلکه در فاصله ی بین توو آن کوه هاست. 0 2 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 43 دنیا در کرانه ها و اعماقش آبیست. این آبی همان نور گم شده است. نور، در انتهای طیف آبیاش تمام مسیر از خورشید تا زمین را طی نمیکند. در میان مولکولهای هوا میپاشد در آب به هر سو پخش میشود. آب بیرنگ است ، آب کمعمق رنگ چیزی را میگیرد که زیرش باشد اما آب عمیق پر است از این نور پراکنده؛ هر چه آب خالصتر آبی پررنگتر آسمان هم به همین دلیل آبیست اما آبی افق، آبی خطهای که انگار با آسمان در میآمیزد، آبی تیرهتر، رؤیاییتر و ماتمزده است ، آبی دورترین جایی که به چشم میبینی، آبی دوردست. نوری که به ما نمیرسد، نوری که کل مسیر را نمیپیماید و نوری که گم میشود زیبایی جهان را به ما عرضه میکند همان جهانی که بیشترش به رنگ آبیست. 0 0 سیده هدی پورمانی 1403/5/29 در جبهه غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک 3.9 51 صفحۀ 33 0 3 سیده هدی پورمانی 1403/5/29 در جبهه غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک 3.9 51 صفحۀ 1 آن روز، روح هیچ یک از ما خبردار نبود که به چه راهی قدم می گذاریم. فقیر و بیچاره ها از بقیه داناتر بودند. آن ها خوب می دانستند که جنگ جز بدبختی عاقبت دیگری ندارد و مزه ی بدبختی را هم که حسابی چشیده بودند، اما پولدارها سرشان به کار و کیف خودشان گرم بود. راستش همین پولدارها اگر کمی فکر می کردند، می فهمیدند که جنگ روی زندگی آن ها بیشتر اثر می گذارد. کات چینسکی عقیده داشت که بی خبری این عده نتیجه ی تربیت آن هاست که ابله بارشان آورده است، بگذریم. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/5/22 جریده فریده مریم مزین السلطنه 4.3 11 صفحۀ 39 ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل 12 49
بریده کتابهای سیده هدی پورمانی سیده هدی پورمانی 1403/6/26 کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ 4.2 11 صفحۀ 598 به فرمان قیصر اینبار چنین مقرر شد که مسیحیان را به دو دسته تقسیم کنند؛ عدهای را اسلحه به دستشان دهند و آنان را وا دارند تا به دستهی دیگر حمله برده و با دست خویش یاران خود را به قتل رسانند. برای این منظور مقداری زیادی دشنه و شمشیر و نیزه و تور به میدان آورده شد و در اختیار محکومین سیهروز قرار گرفت. اما مسیحیان بهشدت مقاومت کرده، جملگی سلاحها را به دور انداخته و مانند معمول به گرد هم جمع آمدند. 0 11 سیده هدی پورمانی 1403/6/26 کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ 4.2 11 صفحۀ 387 جهان ما اسراری در بر ندارد! ما فقط یک چیز، یک متاع، داریم که میکوشیم در بین افراد بشر رواج پیدا کند و آن عشق است. 0 14 سیده هدی پورمانی 1403/6/26 کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ 4.2 11 صفحۀ 225 در این مدت نسبتاً طولانی که در کنار نرون بودهام به یک حقیقت عجیب پی بردهام و آن اینکه اگر کسی مدتی در کنار دیوانگان بماند خودش هم دیوانه میشود! از آن جالبتر این است که در پارهای موارد انسان از این جنون و دیوانگی لذت هم میبرد و احساس رضایت میکند. 0 7 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 17 آیا پرسشی راجع به انگیزه تبعیدمان می توانست در من زاده شود؟ قطعاً بله، اما جوانه نزد. نمیدانم چرا ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. 0 13 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 177 جناب شهردار آدم معقولی بود ولی عملاً همهٔ روز خواب بود-یعنی از وقت ناهار تا شام، و از شام تا ناهار. 0 6 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 66 حقیقتی است که هیچچیز همچون دیدن زیباییِ تباهشده در اثر نفسهای هرزگی و فساد و تعصب غمآلود ما را برنمیانگیزد. چقدر خوب بود که زشتی خود راه هرزگی و عیاشی را در پیش میگرفت، اما ن زیبایی، نه زیبایی لطیف و شکننده… در اندیشهٔ ما زیبایی تنها با بیآلایشی و معصومیت همراه است. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 39 شاید هم شخصیت اصلی داستان انسان عاقلی است، اما زمانه با او خوب مدارا نکرده و نتیجهاش رفتارهای دیوانهواری است که از او سر میزند. در بخشی از کتاب صراحتاً به این اختلاف طبقاتی اشاره میکند و معتقد است «همیشه اشرافزادهها یا ژنرالها از چیزهای خوب این دنیا بهرهمند میشوند. 0 8 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 15 برخلاف آنچه ادعا می شود، زمان بهترین متحد انسان است. و نیز وفادارترین چه بخواهیم و چه نخواهیم همواره ما را به سوی هدفمان راهنمایی می کند؛ گرچه ما را به درون عذاب می اندازد، خودش هم بیرونمان می آورد؛ بی وقفه جریحه دارمان میکند و جراحت هایمان را درمان میکند. 0 29 سیده هدی پورمانی 1403/6/8 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 5 همیشه در لحظههای خوشبختی یا بدبختی به سوی ایستگاه قطار به سوی پرستشگاهم میدویدم در آنجا همیشه کسانی یافت میشدند که به جایی بروند. در آنجا آدم کسانی را میدید که استالین با دست شیطانیاش نوازششان کرده بود ایستگاه به من ثابت کرده بود که شیطان نه خرافات بلکه واقعی است. یک بار دیگر این لذت از من دریغ داشته نشد. 0 5 سیده هدی پورمانی 1403/6/8 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 4 با وجود داشتن این آگاهیها باز هم دلم میخواست خلبان شوم، و شاید بیشتر هم میل پیدا میکردم قصد داشتم یکی از فرشتههای خدا بشوم. در آینده خلبان باشم و در حال حاضر یک کشباف ملوانی داشته باشم. این رؤیا همواره من را میخورد ولی بعد از گفته کیم که تأکید میکرد بدون داشتن کشباف ملوانی حتی حق نداریم درباره موضوع بسیار با اهمیت مرگ بحث کنیم، به دست آوردن این شیء خط خطی برایم حکم بودن یا نبودن را پیدا کرده بود. هنوز نمیدانستم اگر کسی چیزی را از ته دل از اعماق وجود ،بخواهد اگر اعتقاد داشته باشد که به دست نیاوردن آنچه میلش را دارد به معنای مرگ ناگزیرش است آن وقت معجزهای روی میدهد. او بی هیچ حق و دلیلی به چیزی که تحقق رویایش را ممکن میکند میرسد. 0 13 سیده هدی پورمانی 1403/6/8 برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 3 عین حقیقت بود . حقیقتی روشن و شفاف مانند چینی ساخت چین ما در آن واحد هم نجس بودیم و هم ینیچری، گل رسی که استالین با هنر خام ابتداییاش به آن شکل میداد. 0 3 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 137 در شهر، تنهایی یعنی نبود دیگران یا دور بودنشان از پشت دیوار یا در خانهات اما در مکانهای دورافتاده تنهایی نه از جنس غیاب، که از جنس حضور چیزی دیگر است، نوعی سکوت نجواگر که در آن گویی تنهایی همان قدر ذاتی گونهی توست که هر گونهی دیگر. 0 2 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 142 قصه ها تکه تکه میشوند یا فرسوده شان میکنی یا پشت سرشان میگذاری. با گذر زمان قدرت قصه یا خاطره اش محو می شود. با گذر زمان ، تو کس دیگری می شوی. اما اگر عسل به خاکستر تبدیل شود تو هم می توانی از دست قصه ها خلاصشوی. 0 27 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 142 تکه قصهها ابزارهایی هستند که ما همچون لاکی بر دوش سپری ،دفاعی چراغی چشمک زن و گه گاه نقشه و قطب نما با خودمان به هرکجا می بریم. آدمهای نزدیک به تو حکم آینه ها و دفترچه های خاطراتی را دارند که میتوانی سرگذشتت را در آنها ثبت کنی ابزارهایی که به تو کمک میکنند خودت را بشناسی و به خاطر بسپاری و تو هم حکم همین ها را برایشان داری. وقتی این آدمها از دیده ،بروند، فایده و فهم و درک آن سرگذشتهای ،مختصر تکیه کلامها و لطیفه ها نیز از بین می روند، حکم کتابی را می یابند که بسته شده یا سوخته؛ هرچند من از آن خانه تحول یافته، قوی ترو استوارتر از قبل بیرون آمدم و شناختم از خودم، از مردها، از عشق ، از صحراها و از برهوت بیشتر شد. 0 1 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 141 عشق خوش فرجام داستانی واحد است، اما عشق نافرجام دو یا چند روایت معارض و مغایر و عشق بی سرانجام مثل آینهایست که زیر پایت هزار تکه شده، اما باز هر تکه قصهی متفاوتی میگوید از اینکه آن عشق استثنایی بود، مصیبت ،بود اگر این طور می شد اگر آن طور نمیشد. 0 4 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 44 آبی دوردست رنگ یک حس است، رنگ تنهایی و رنگ حسرت، رنگ آن جایی که از این جا پیداست، رنگ جایی که خودت آنجا نیستی و رنگ جایی که هیچ وقت نمی توانی بروی، چون این آبی کیلومترها دورتر بر لبه ی افق ننشسته، بلکه در فاصله ی بین توو آن کوه هاست. 0 2 سیده هدی پورمانی 1403/6/2 نقشه هایی برای گم شدن ربکا سولنیت 3.7 26 صفحۀ 43 دنیا در کرانه ها و اعماقش آبیست. این آبی همان نور گم شده است. نور، در انتهای طیف آبیاش تمام مسیر از خورشید تا زمین را طی نمیکند. در میان مولکولهای هوا میپاشد در آب به هر سو پخش میشود. آب بیرنگ است ، آب کمعمق رنگ چیزی را میگیرد که زیرش باشد اما آب عمیق پر است از این نور پراکنده؛ هر چه آب خالصتر آبی پررنگتر آسمان هم به همین دلیل آبیست اما آبی افق، آبی خطهای که انگار با آسمان در میآمیزد، آبی تیرهتر، رؤیاییتر و ماتمزده است ، آبی دورترین جایی که به چشم میبینی، آبی دوردست. نوری که به ما نمیرسد، نوری که کل مسیر را نمیپیماید و نوری که گم میشود زیبایی جهان را به ما عرضه میکند همان جهانی که بیشترش به رنگ آبیست. 0 0 سیده هدی پورمانی 1403/5/29 در جبهه غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک 3.9 51 صفحۀ 33 0 3 سیده هدی پورمانی 1403/5/29 در جبهه غرب خبری نیست اریش ماریا رمارک 3.9 51 صفحۀ 1 آن روز، روح هیچ یک از ما خبردار نبود که به چه راهی قدم می گذاریم. فقیر و بیچاره ها از بقیه داناتر بودند. آن ها خوب می دانستند که جنگ جز بدبختی عاقبت دیگری ندارد و مزه ی بدبختی را هم که حسابی چشیده بودند، اما پولدارها سرشان به کار و کیف خودشان گرم بود. راستش همین پولدارها اگر کمی فکر می کردند، می فهمیدند که جنگ روی زندگی آن ها بیشتر اثر می گذارد. کات چینسکی عقیده داشت که بی خبری این عده نتیجه ی تربیت آن هاست که ابله بارشان آورده است، بگذریم. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/5/22 جریده فریده مریم مزین السلطنه 4.3 11 صفحۀ 39 ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل 12 49