بریدههای کتاب فاطمه مطاعی فاطمه مطاعی 1404/5/18 حلقه قتل پنجشنبه ها ریچارد آزمن 3.1 28 صفحۀ 20 همهٔ ما یک داستان گریه آور داریم اما دست به قتل آدمها نمیزنیم. 0 1 فاطمه مطاعی 1404/5/18 حلقه قتل پنجشنبه ها ریچارد آزمن 3.1 28 صفحۀ 50 در این دنیا چه کسی شکست نمیخورد؟ 0 1 فاطمه مطاعی 1404/5/15 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 234 + تو را به چه جرمی اینجا آوردهاند؟ _جرم اندیشه… 0 1 فاطمه مطاعی 1404/4/30 نون والقلم جلال آل احمد 4.0 0 صفحۀ 141 وقتی کاری از دستت برآمده نیست بهتر است نجابت خود را حفظ کنی. 0 6 فاطمه مطاعی 1404/4/30 نون والقلم جلال آل احمد 4.0 0 صفحۀ 137 هر کس به دنبال چیزی میگردد که ندارد. 0 6 فاطمه مطاعی 1404/4/24 روابط معلم و دانش آموز؛ کتابی برای پدران، مادران، آموزگاران هایم جی. گینات 4.5 5 صفحۀ 217 وقتی یکی غرق میشود، موقع مناسبی برای آموزش شنا نیست. 0 0 فاطمه مطاعی 1404/4/24 روابط معلم و دانش آموز؛ کتابی برای پدران، مادران، آموزگاران هایم جی. گینات 4.5 5 صفحۀ 245 یک اتاق کوچک و تنگ زیر شیروانی آتش گرفت. مأموران آتش نشانی برای خاموش کردن آتش به محل شتافتند و آنجا در اتاق مردی را دیدند که در خواب سنگینی فرو رفته بود. سعی کردند او را از پلهها پایین بیاورند اما نتوانستند و نهایتا از نجات جانش ناامید شدند. سپس رئیس آنان از راه رسید و گفت: بیدارش کنید، خودش جانش را نجات میدهد. 0 0 فاطمه مطاعی 1404/1/10 سعدی: شاعر عشق و زندگی محمدعلی کاتوزیان 3.3 0 صفحۀ 138 در فرهنگ «سفید و سیاه» و «زندهباد و مردهباد» حتی در جرگه درس خواندگان و روشنفکران و نخبگان نیز غالبا نمیتوان به وجود تعقل ساده و ابتدایی امیدوار بود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 86 فردوسی: بزنید مرا_ سنگپاره و تپانچه و تازیانههای شما بر من هیچ نیست. من شما را نستودهام و پدران شما را از گمنامی به در نیاوردم. من نژاد شما را که بر خاک افتاده بود دست نگرفتم و تا سپهر نرساندم. شما را گنگ میخوانند و من شما را از هوش و هنر سر برنیفراختم، و پارسی پدرانتان را که خوارترین میانگاشتند زبان اندیشه نساختم. ترکههای شما مرا نوازش است و دوالها پر سیمرغ. من چهرهی شما را که میان توری و تازی گم بود آشکار نکردم و سرزمین از دست رفتهی شما را به جادوی واژهها باز پس نگرفتم و در پای شما نیفکندم. بزنید_ که تیغ دشمنم گواراتر پیش دشنام مردمی که برایشان پشتم خمید و مویم به سپیدی زد و دندانم ریخت و گوشم نشنید. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 80 عالم نخست: دلدل به رخش میبازد و جُند به سپاه و ثار به خون و نظم به چامه و ایقاع به سرود و عمامه به دستار و خیلر به روئین دژ. خب دیگر چه میماند؟ حرم به مشکوی و قصاص به پاداش و محشر به رستخیز و اجل به مرگ! سوگ اگر هست بر سیاوش است یا سهراب یا ایرج و شادی اگر هست بر جشنهای ایرانی است! عالمان عهد را دانشوران میخواند و علم را دانش، و از پارسی هر لغت که نو میکند سنگی است که بر مدارس پرتاب میکند و بر آنچه فضیلت و تقوی است! 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/23 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 72 فردوسی: در این ویرانسرا بنگر که برآوردهای! ویرانگران را نمیبری چون دستیاران تواند؛ دشمنی تو همه با آنان است که پشت ناخن چیزکی میسازند. ویرانگران خوش میخورند و خوش میخسبند و سال به صد میبرند و آنان که بایست چیزکی بسازند نوجوان میمیرند. 0 26 فاطمه مطاعی 1403/11/21 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 42 فردوسی: سود چیست و زیان چه؟ چگونه باغی را سود کنم که کشوری را به زیان میدهم؟ این باغ از ماست. شنیدی؟ مگر این باغ در کشوری است که از ما نیست؛ خب، پس این باغ از ما نیست. اگر کشورم را باختهام، پس این باغ را که در آن است نیز باختهام. 0 0 فاطمه مطاعی 1403/11/15 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 94 صفحۀ 104 بگذار برایت بگویم که هر سرنوشتی را در این دنیا خدای متعال مقرر میکند. اوست که مقرر میکند چه کسی سردوشیهای ژنرالی داشته باشد و کس دیگری یک کارمند دون پایه بیش نباشد. 1 1 فاطمه مطاعی 1403/10/14 پر شارلوت مری ماتیسن 3.6 11 صفحۀ 200 من نمیتوانستم مستقیما در چشمهای او نگاه کنم. مثل اینکه نگاه کردن به شخصی که روح خود را بیپرده و عریان نشان داده، کار آسانی نبود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/10/5 در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم 3.7 44 صفحۀ 136 نگه داشتن خشم زهر است. آدم را از درون میخورد. فکر میکنیم نفرت سلاحی است که به شخص آزارندهٔ ما حمله میکند. ولی نفرت تیغ دو دم است. هر آسیبی که با آن برسانیم، به خودمان رساندهایم. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/30 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 2397 میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند. ما دیر آمدیم یا زود؟ هر چه بود به موقع نیامدیم. 2 33 فاطمه مطاعی 1403/6/22 افسردگی نهفته مارگارت رابینسون رادفورد 4.0 9 صفحۀ 123 ما همان قدر راحت میتوانیم اسیر به اصطلاح مثبت اندیشی شویم، که اسیر منفی نگری. ممکن است هر دو بازدارنده، درهم شکننده، نابهجا، توهم آمیز و اشتباه باشد. جان کاباتزین، نویسندهٔ کتاب هر جا بروید همان جایید. 0 5 فاطمه مطاعی 1403/6/20 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 1947 دشوار نیست قهرمان شدن، دشوار است قهرمان ماندن. 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/17 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 1748 درد اینجاست که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد :) 0 4 فاطمه مطاعی 1403/6/16 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 1673 ما همهمان همان جور که خاک پای رفیقیم، خار چشم رقیبیم… 0 4
بریدههای کتاب فاطمه مطاعی فاطمه مطاعی 1404/5/18 حلقه قتل پنجشنبه ها ریچارد آزمن 3.1 28 صفحۀ 20 همهٔ ما یک داستان گریه آور داریم اما دست به قتل آدمها نمیزنیم. 0 1 فاطمه مطاعی 1404/5/18 حلقه قتل پنجشنبه ها ریچارد آزمن 3.1 28 صفحۀ 50 در این دنیا چه کسی شکست نمیخورد؟ 0 1 فاطمه مطاعی 1404/5/15 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 234 + تو را به چه جرمی اینجا آوردهاند؟ _جرم اندیشه… 0 1 فاطمه مطاعی 1404/4/30 نون والقلم جلال آل احمد 4.0 0 صفحۀ 141 وقتی کاری از دستت برآمده نیست بهتر است نجابت خود را حفظ کنی. 0 6 فاطمه مطاعی 1404/4/30 نون والقلم جلال آل احمد 4.0 0 صفحۀ 137 هر کس به دنبال چیزی میگردد که ندارد. 0 6 فاطمه مطاعی 1404/4/24 روابط معلم و دانش آموز؛ کتابی برای پدران، مادران، آموزگاران هایم جی. گینات 4.5 5 صفحۀ 217 وقتی یکی غرق میشود، موقع مناسبی برای آموزش شنا نیست. 0 0 فاطمه مطاعی 1404/4/24 روابط معلم و دانش آموز؛ کتابی برای پدران، مادران، آموزگاران هایم جی. گینات 4.5 5 صفحۀ 245 یک اتاق کوچک و تنگ زیر شیروانی آتش گرفت. مأموران آتش نشانی برای خاموش کردن آتش به محل شتافتند و آنجا در اتاق مردی را دیدند که در خواب سنگینی فرو رفته بود. سعی کردند او را از پلهها پایین بیاورند اما نتوانستند و نهایتا از نجات جانش ناامید شدند. سپس رئیس آنان از راه رسید و گفت: بیدارش کنید، خودش جانش را نجات میدهد. 0 0 فاطمه مطاعی 1404/1/10 سعدی: شاعر عشق و زندگی محمدعلی کاتوزیان 3.3 0 صفحۀ 138 در فرهنگ «سفید و سیاه» و «زندهباد و مردهباد» حتی در جرگه درس خواندگان و روشنفکران و نخبگان نیز غالبا نمیتوان به وجود تعقل ساده و ابتدایی امیدوار بود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 86 فردوسی: بزنید مرا_ سنگپاره و تپانچه و تازیانههای شما بر من هیچ نیست. من شما را نستودهام و پدران شما را از گمنامی به در نیاوردم. من نژاد شما را که بر خاک افتاده بود دست نگرفتم و تا سپهر نرساندم. شما را گنگ میخوانند و من شما را از هوش و هنر سر برنیفراختم، و پارسی پدرانتان را که خوارترین میانگاشتند زبان اندیشه نساختم. ترکههای شما مرا نوازش است و دوالها پر سیمرغ. من چهرهی شما را که میان توری و تازی گم بود آشکار نکردم و سرزمین از دست رفتهی شما را به جادوی واژهها باز پس نگرفتم و در پای شما نیفکندم. بزنید_ که تیغ دشمنم گواراتر پیش دشنام مردمی که برایشان پشتم خمید و مویم به سپیدی زد و دندانم ریخت و گوشم نشنید. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 80 عالم نخست: دلدل به رخش میبازد و جُند به سپاه و ثار به خون و نظم به چامه و ایقاع به سرود و عمامه به دستار و خیلر به روئین دژ. خب دیگر چه میماند؟ حرم به مشکوی و قصاص به پاداش و محشر به رستخیز و اجل به مرگ! سوگ اگر هست بر سیاوش است یا سهراب یا ایرج و شادی اگر هست بر جشنهای ایرانی است! عالمان عهد را دانشوران میخواند و علم را دانش، و از پارسی هر لغت که نو میکند سنگی است که بر مدارس پرتاب میکند و بر آنچه فضیلت و تقوی است! 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/23 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 72 فردوسی: در این ویرانسرا بنگر که برآوردهای! ویرانگران را نمیبری چون دستیاران تواند؛ دشمنی تو همه با آنان است که پشت ناخن چیزکی میسازند. ویرانگران خوش میخورند و خوش میخسبند و سال به صد میبرند و آنان که بایست چیزکی بسازند نوجوان میمیرند. 0 26 فاطمه مطاعی 1403/11/21 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.4 4 صفحۀ 42 فردوسی: سود چیست و زیان چه؟ چگونه باغی را سود کنم که کشوری را به زیان میدهم؟ این باغ از ماست. شنیدی؟ مگر این باغ در کشوری است که از ما نیست؛ خب، پس این باغ از ما نیست. اگر کشورم را باختهام، پس این باغ را که در آن است نیز باختهام. 0 0 فاطمه مطاعی 1403/11/15 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.7 94 صفحۀ 104 بگذار برایت بگویم که هر سرنوشتی را در این دنیا خدای متعال مقرر میکند. اوست که مقرر میکند چه کسی سردوشیهای ژنرالی داشته باشد و کس دیگری یک کارمند دون پایه بیش نباشد. 1 1 فاطمه مطاعی 1403/10/14 پر شارلوت مری ماتیسن 3.6 11 صفحۀ 200 من نمیتوانستم مستقیما در چشمهای او نگاه کنم. مثل اینکه نگاه کردن به شخصی که روح خود را بیپرده و عریان نشان داده، کار آسانی نبود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/10/5 در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم 3.7 44 صفحۀ 136 نگه داشتن خشم زهر است. آدم را از درون میخورد. فکر میکنیم نفرت سلاحی است که به شخص آزارندهٔ ما حمله میکند. ولی نفرت تیغ دو دم است. هر آسیبی که با آن برسانیم، به خودمان رساندهایم. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/30 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 2397 میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند. ما دیر آمدیم یا زود؟ هر چه بود به موقع نیامدیم. 2 33 فاطمه مطاعی 1403/6/22 افسردگی نهفته مارگارت رابینسون رادفورد 4.0 9 صفحۀ 123 ما همان قدر راحت میتوانیم اسیر به اصطلاح مثبت اندیشی شویم، که اسیر منفی نگری. ممکن است هر دو بازدارنده، درهم شکننده، نابهجا، توهم آمیز و اشتباه باشد. جان کاباتزین، نویسندهٔ کتاب هر جا بروید همان جایید. 0 5 فاطمه مطاعی 1403/6/20 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 1947 دشوار نیست قهرمان شدن، دشوار است قهرمان ماندن. 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/17 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 1748 درد اینجاست که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد :) 0 4 فاطمه مطاعی 1403/6/16 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.6 15 صفحۀ 1673 ما همهمان همان جور که خاک پای رفیقیم، خار چشم رقیبیم… 0 4