بریده کتابهای فاطمه فاطمه 5 روز پیش کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 494 شکی نیست که جنگ به مفهوم مردن بود، ولی همیشه، وقتی کسی بمیرد که زمانی در کنارتان زندگی کرده و نفس کشیده، زمین زیر پایتان میلرزد. 0 28 فاطمه 6 روز پیش کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 57 یکی از آن سالهایی بود که باید عمری بگذرد تا یکیشان سر برسد، مثل سال ۷۹ یا سال ۱۳۴۶. بیخیال آن داس لعنتی، من یک جارو یا چوب گردگیری نیاز داشتم. و البته تعطیلات. [از زبان راوی کتاب، جناب مرگ] 0 5 فاطمه 7 روز پیش کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 184 من سالهای متمادی مردان جوانی را دیدهام که تصور میکنند در پی سایر مردان جوان میدوند اما اینگونه نیست، آنها به سوی من [مرگ] میشتابند. 0 5 فاطمه 1403/04/01 بی قراری: ملک ناز، دختر ایزدی زولفو لیوانلی 4.6 4 صفحۀ 77 دیوانهای؟ این دختر برای اینکه ظلم و ستم به ایزدیها را نبیند، کور بهدنیا آمده است. کور بهدنیا آمده تا نبیند که کودکان بیچاره در کوه و دشت و دریا میمیرند، تا نبیند که داعش، زنها را چگونه در بازار بردهفروشی میفروشند. .... 0 2 فاطمه 1403/04/01 بی قراری: ملک ناز، دختر ایزدی زولفو لیوانلی 4.6 4 صفحۀ 65 حالا بهتر میفهمم که بعضی دردها را حتی مرگ هم مرهم نمیشود. بعضی رفتارها حتی بعد از مرگ هم بخشیده نمیشوند. 0 23 فاطمه 1403/03/31 چهار میثاق میگل روئیز 3.7 36 صفحۀ 19 زنده بودن بزرگترین ترس انسانهاست... 0 1 فاطمه 1403/03/29 نامه ای به یک دوست قدیمی سید مرتضی آوینی 4.3 9 صفحۀ 13 لحظهها در عکسها نابود میشوند و تو هم از آن روز که این حقیقت را دریافتی، دیگر عکسهایت را جمع نکردی. 0 3 فاطمه 1403/03/29 نامه ای به یک دوست قدیمی سید مرتضی آوینی 4.3 9 صفحۀ 28 ای خاک نشین! در جست و جوی جاودانگی سرگردانی بس است؛ آن همان جاست که تو هرگز باور نمیداری... در مرگ... باور کن! 4 5 فاطمه 1403/03/25 عشقالگر سیده مارال بابایی 3.2 2 صفحۀ 18 دیگر تنها جایی که میتوانستم صدای دوستانم را بشنوم، فیلمها بود و تنها جایی که میتوانستم لبخندشان را ببینم، عکسهایی که چند سال اخیر باهم گرفته بودیم. همهشان رفته بودند. همه رفته بودند و نمیدانم چرا من همچنان مانده بودم؟! 0 2 فاطمه 1403/03/23 ماتروشکا شیما جوادی 3.5 1 صفحۀ 136 رخت عزا همه را شبیه هم میکند... 0 10 فاطمه 1403/03/23 کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 29 مهم نبود چند بار مادرش به او گفته بود که دوستش دارد، چون ترک کردنش دقیقا خلاف این ادعا بود. 0 6 فاطمه 1403/03/16 خاک سپاری دوم بانوی مرگ 4.0 3 صفحۀ 211 اگر تنها ماندی دیگر حرف خود را حتی اگر حق باشد فریاد نزن، چرا که نه تنها یاری پیدا نمیکنی که احمق هم به نظر خواهی رسید. 0 2 فاطمه 1403/03/10 شکار و تاریکی ادوگاوا رانپو 3.7 23 صفحۀ 39 هرگز تصور نکرده بودم زاویهای که از آن به فرد نگاه میکنیم تا این حد بتواند روی نظرمان اثر بگذارد. آنقدر عادت کردهایم از سطح برابر یکدیگر را ببینیم که حتی آدمهایی که نسبت به ظاهر خود بیشترین دقت را دارند هرگز فکر نمیکنند که ممکن است از بالا دیده شوند. 0 2 فاطمه 1403/03/06 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 84 پدرم نمیتوانست درک کند که مادربزرگم چطور توانست روز بعد، یا مابقی زندگیاش، بعد از اینکه ظرف فقط چند دقیقه سه زندگی کامل بالقوه را از دست داده بود، دوام بیاورد. پدرم نمیتوانست درک کند که چطور میتواند حتی یک روز بعدِ از دست دادن دختر بزرگش دوام بیاورد؛ یک زندگی که هنوز سرشار از کارهایی برای انجام دادن و چیزهایی برای دانستن بود. چطور ممکن بود زندگی دخترش تمام شود؟ پدرم چطور میتوانست به زندگی خودش ادامه دهد؟ من هم تلاش کردم تا بفهمم مادربزرگم چطور توانست روز بعد از به قتل رسیدن فرزندانش را از سر بگذراند و روز بعد آن را. چطور دیوانه نشد؟ 0 3 فاطمه 1403/03/05 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی حمیدرضا شاه آبادی 4.4 59 صفحۀ 16 بگذریم که اکنون آنچه خواست من است نه بیان سال و ماه و روز تولد خود که شرح چگونه گذشتن عمر پررنج و مرارتم پس از پا گذاشتن به این جهان فانی است. وگرنه همهی اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهی میان این دو روز است، نه زمان آمدن و رفتن. 0 4 فاطمه 1403/03/05 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 27 من در تمام زندگیام از کتابها برای آگاهی، برای کمک به رهایی از پریشانی و برای گریز استفاده کردهام. 0 5 فاطمه 1403/03/05 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 26 اما سوال من که از سه سال پیش با مرگ خواهرم مطرح شده بود، مدام سختتر و سختتر به مغزم میکوبید. چرا من لایق زندگی کردن هستم؟ 0 40 فاطمه 1403/03/05 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 1 ما به کتابهایی نیاز داریم که اثرشان بر ما مثل اثر یک فاجعه باشد؛ کتاب هایی که عمیقا متاثرمان کنند؛ مثل تاثیر مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش داشتیم؛ مثل تبعید شدن به جنگلهایی دور از همه؛ مثل یک خودکشی... 0 0 فاطمه 1403/02/28 از من خداحافظ محمدرضا یزدانی نژاد 3.5 1 صفحۀ 12 نشانه های مرگ را احساس میکنم. اصلا چه نشانه ای واضحتر از اینکه زندهام و نفس میکشم؟! زندگی از بزرگترین نشانههای مرگ است. 1 5 فاطمه 1403/02/28 کتابدار آشویتس: رمان آنتونیو ایتوربه 3.7 3 صفحۀ 6 در طول تاریخ همه دیکتاتورها و مستبدها و ستمگرها با هرنوع دیدگاه و ایدئولوژی -آریایی، آفریقایی، آسیایی، عرب یا هر نژاد دیگر- همه یک ویژگی مشترک دارند: این عقیده که کتاب ها به شدت خطرناکاند؛ آنها انسانها را به تفکر وامیدارند. 4 34
بریده کتابهای فاطمه فاطمه 5 روز پیش کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 494 شکی نیست که جنگ به مفهوم مردن بود، ولی همیشه، وقتی کسی بمیرد که زمانی در کنارتان زندگی کرده و نفس کشیده، زمین زیر پایتان میلرزد. 0 28 فاطمه 6 روز پیش کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 57 یکی از آن سالهایی بود که باید عمری بگذرد تا یکیشان سر برسد، مثل سال ۷۹ یا سال ۱۳۴۶. بیخیال آن داس لعنتی، من یک جارو یا چوب گردگیری نیاز داشتم. و البته تعطیلات. [از زبان راوی کتاب، جناب مرگ] 0 5 فاطمه 7 روز پیش کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 184 من سالهای متمادی مردان جوانی را دیدهام که تصور میکنند در پی سایر مردان جوان میدوند اما اینگونه نیست، آنها به سوی من [مرگ] میشتابند. 0 5 فاطمه 1403/04/01 بی قراری: ملک ناز، دختر ایزدی زولفو لیوانلی 4.6 4 صفحۀ 77 دیوانهای؟ این دختر برای اینکه ظلم و ستم به ایزدیها را نبیند، کور بهدنیا آمده است. کور بهدنیا آمده تا نبیند که کودکان بیچاره در کوه و دشت و دریا میمیرند، تا نبیند که داعش، زنها را چگونه در بازار بردهفروشی میفروشند. .... 0 2 فاطمه 1403/04/01 بی قراری: ملک ناز، دختر ایزدی زولفو لیوانلی 4.6 4 صفحۀ 65 حالا بهتر میفهمم که بعضی دردها را حتی مرگ هم مرهم نمیشود. بعضی رفتارها حتی بعد از مرگ هم بخشیده نمیشوند. 0 23 فاطمه 1403/03/31 چهار میثاق میگل روئیز 3.7 36 صفحۀ 19 زنده بودن بزرگترین ترس انسانهاست... 0 1 فاطمه 1403/03/29 نامه ای به یک دوست قدیمی سید مرتضی آوینی 4.3 9 صفحۀ 13 لحظهها در عکسها نابود میشوند و تو هم از آن روز که این حقیقت را دریافتی، دیگر عکسهایت را جمع نکردی. 0 3 فاطمه 1403/03/29 نامه ای به یک دوست قدیمی سید مرتضی آوینی 4.3 9 صفحۀ 28 ای خاک نشین! در جست و جوی جاودانگی سرگردانی بس است؛ آن همان جاست که تو هرگز باور نمیداری... در مرگ... باور کن! 4 5 فاطمه 1403/03/25 عشقالگر سیده مارال بابایی 3.2 2 صفحۀ 18 دیگر تنها جایی که میتوانستم صدای دوستانم را بشنوم، فیلمها بود و تنها جایی که میتوانستم لبخندشان را ببینم، عکسهایی که چند سال اخیر باهم گرفته بودیم. همهشان رفته بودند. همه رفته بودند و نمیدانم چرا من همچنان مانده بودم؟! 0 2 فاطمه 1403/03/23 ماتروشکا شیما جوادی 3.5 1 صفحۀ 136 رخت عزا همه را شبیه هم میکند... 0 10 فاطمه 1403/03/23 کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 33 صفحۀ 29 مهم نبود چند بار مادرش به او گفته بود که دوستش دارد، چون ترک کردنش دقیقا خلاف این ادعا بود. 0 6 فاطمه 1403/03/16 خاک سپاری دوم بانوی مرگ 4.0 3 صفحۀ 211 اگر تنها ماندی دیگر حرف خود را حتی اگر حق باشد فریاد نزن، چرا که نه تنها یاری پیدا نمیکنی که احمق هم به نظر خواهی رسید. 0 2 فاطمه 1403/03/10 شکار و تاریکی ادوگاوا رانپو 3.7 23 صفحۀ 39 هرگز تصور نکرده بودم زاویهای که از آن به فرد نگاه میکنیم تا این حد بتواند روی نظرمان اثر بگذارد. آنقدر عادت کردهایم از سطح برابر یکدیگر را ببینیم که حتی آدمهایی که نسبت به ظاهر خود بیشترین دقت را دارند هرگز فکر نمیکنند که ممکن است از بالا دیده شوند. 0 2 فاطمه 1403/03/06 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 84 پدرم نمیتوانست درک کند که مادربزرگم چطور توانست روز بعد، یا مابقی زندگیاش، بعد از اینکه ظرف فقط چند دقیقه سه زندگی کامل بالقوه را از دست داده بود، دوام بیاورد. پدرم نمیتوانست درک کند که چطور میتواند حتی یک روز بعدِ از دست دادن دختر بزرگش دوام بیاورد؛ یک زندگی که هنوز سرشار از کارهایی برای انجام دادن و چیزهایی برای دانستن بود. چطور ممکن بود زندگی دخترش تمام شود؟ پدرم چطور میتوانست به زندگی خودش ادامه دهد؟ من هم تلاش کردم تا بفهمم مادربزرگم چطور توانست روز بعد از به قتل رسیدن فرزندانش را از سر بگذراند و روز بعد آن را. چطور دیوانه نشد؟ 0 3 فاطمه 1403/03/05 دروازه مردگان؛ قبرستان عمودی حمیدرضا شاه آبادی 4.4 59 صفحۀ 16 بگذریم که اکنون آنچه خواست من است نه بیان سال و ماه و روز تولد خود که شرح چگونه گذشتن عمر پررنج و مرارتم پس از پا گذاشتن به این جهان فانی است. وگرنه همهی اهل عالم از فقیر و غنی روزی از روزهای خدا پا به این دنیا میگذارند و روزی دیگر از آن پا برمیدارند. اما آنچه هر کس را از دیگری جدا میکند کیفیت گذراندن فاصلهی میان این دو روز است، نه زمان آمدن و رفتن. 0 4 فاطمه 1403/03/05 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 27 من در تمام زندگیام از کتابها برای آگاهی، برای کمک به رهایی از پریشانی و برای گریز استفاده کردهام. 0 5 فاطمه 1403/03/05 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 26 اما سوال من که از سه سال پیش با مرگ خواهرم مطرح شده بود، مدام سختتر و سختتر به مغزم میکوبید. چرا من لایق زندگی کردن هستم؟ 0 40 فاطمه 1403/03/05 تولستوی و مبل بنفش : سال کتاب خوانی جادویی من نینا سنکویچ 3.5 81 صفحۀ 1 ما به کتابهایی نیاز داریم که اثرشان بر ما مثل اثر یک فاجعه باشد؛ کتاب هایی که عمیقا متاثرمان کنند؛ مثل تاثیر مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش داشتیم؛ مثل تبعید شدن به جنگلهایی دور از همه؛ مثل یک خودکشی... 0 0 فاطمه 1403/02/28 از من خداحافظ محمدرضا یزدانی نژاد 3.5 1 صفحۀ 12 نشانه های مرگ را احساس میکنم. اصلا چه نشانه ای واضحتر از اینکه زندهام و نفس میکشم؟! زندگی از بزرگترین نشانههای مرگ است. 1 5 فاطمه 1403/02/28 کتابدار آشویتس: رمان آنتونیو ایتوربه 3.7 3 صفحۀ 6 در طول تاریخ همه دیکتاتورها و مستبدها و ستمگرها با هرنوع دیدگاه و ایدئولوژی -آریایی، آفریقایی، آسیایی، عرب یا هر نژاد دیگر- همه یک ویژگی مشترک دارند: این عقیده که کتاب ها به شدت خطرناکاند؛ آنها انسانها را به تفکر وامیدارند. 4 34