بریده‌ کتاب‌های فهیمه حدیدی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

این جا آدمهایی را می بینیم که توی یکی از خیابانهای تهران جلو ایستگاه اتوبوس ایستاده اند. آدمهای منتظر اتوبوس همه جای دنیا یک شکلند. می شود گفت صورتهای همه شان حالت کسل و دلمرده ی مشترکی دارد، ژست بی حوصله و درمانده ی مشترکی، و در چشمهایشان خستگی و بیزاری مشترکی موج می زند.مردی که عکس را بهم داد بلافاصله پرسید متوجه چیز عجیبی نشده ام؟ دوباره عکس را بالا و پایین کردم و گفتم نه چیزی به نظرم نمی آید. جواب داد این عکس پنهانی گرفته شده، از پشت پنجره ای آن دست خیابان. جایی را توی عکس نشانم داد و گفت به یارویی دقت کنم که آن نزدیک ایستاده با چهره ی عادی یک کارمند دون پایه و گوشش را سمت سه نفر دیگر گرفته که دارند با هم حرف می زنند. طرف آدم ساواک بود کشیک تمام وقت ایستگاه اتوبوس ،وقتی آدمهای منتظر اتوبوس حواسشان نبود و همه چیز را دست می انداختند، گوش می ایستاد. مردم فقط حق داشتند درباره ی موضوعات بی خطر حرف بزنند. اما حتی اینجا هم نباید سراغ موضوعاتی میرفتند که ممکن بود پلیس در آنها کنایه های معنادار بیابد ...

10