بریده کتابهای فهیمه حدیدی فهیمه حدیدی 1403/10/5 هواتو دارم محمدرسول ملاحسنی 4.4 37 صفحۀ 212 3 20 فهیمه حدیدی 1403/7/10 وقایع غریب غیب شدن سعید ابونحس خوشبدبین امیل حبیبی 3.5 7 صفحۀ 162 0 6 فهیمه حدیدی 1403/6/8 لهجه های غزه ای یوسف القدره 4.0 9 صفحۀ 75 _خانواده ات کجان؟ _خداروشکر خیالم ازشونراحته. قبل از این که بیام دفن شون کردم. 2 35 فهیمه حدیدی 1403/6/5 کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 53 صفحۀ 48 تنها یک چیز بدتر از پسری است که از شما متنفر است، پسری که شما را دوست دارد! پ،ن: صفحه بریده کتاب تقریبی است💫 12 15 فهیمه حدیدی 1403/3/14 نغمه ی غمگین و داستان های دیگر جی. دی. سلینجر 3.5 3 صفحۀ 55 0 11 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 80 از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! [...]فقط میدانی کسی است و هست. 0 12 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 79 حالا من این جور خیال می کنم که آدم باید یکی _و فقط یکی_ را داشته باشد توی زندگی اش که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتش را ببرد جلو پیشش وا کند،که سری که بر سر گردون به فخر می ساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری که به مهر و فروتنی. از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است و هست. 0 9 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 48 بیش از هر کلمه ای باید از همیشه ها و هرگزها و هیچ وقت ها و هیچ کجاها پرهیز کرد - از این «همیشه با تو می مانم»ها و «هرگز ترکت نمی کنم»ها - که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب به آدم هایی می نگرد که مقید به زمان و مکان اند، اما فراتر از زمان و مکان وعده می دهند و باور و اعتماد را به مسخره می گیرند. ۴۸ | دال دوست داشتن 0 5 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده خاطرات، برای روزهایی که هیچ وقت نیامدند. [...] یاد گرفتیم چطور هر چیزی[و هرکسی] را که دوست داریم اما نمی توانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم:شکسته، دل مرده، خاک گرفته... ✍️🏻خرده جنایت های آینده نگری | ۴۱ 0 6 فهیمه حدیدی 1402/12/11 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 207 "و احتمالا برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل می شود.این که مرد آن دختر را تا چه حد خوب یا بد می شناسد لزوماً تأثیری بر این استحاله نمی گذارد. دختر آنجا بود، تمام شهر بود، و کاری اش هم نمی شد کرد." 0 8 فهیمه حدیدی 1402/12/11 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 121 پرسیدیم: "این هایی که می آیند لبخند می زنند، گزارش تهیه می کنند، و با دوربین بینتان می چرخند، خیلی هایشان همان هایی هستند که این بلا را سرتان آوردند، چطور با این قضیه کنار می آیید؟ " خندید؛ از آن خنده های آتش زننده که "می دانیم.ولی بوسنی ایران نیست، ما ضعیفیم! هیچ دست کمکی که به سمتمان دراز شود را رد نمیکنیم.." 0 10 فهیمه حدیدی 1402/12/9 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 36 ساختمان کتابخانه راه راه کرم نارنجی است با ترکیبی از معماری عثمانی و غربی. در زمان محاصره سارایوو، داخل کتابخانه طی سه روزی که بمب سرش ریختند، آتش گرفت و کتابداران و مردم صف کشیدند تا کتاب ها را خارج کنند.طوری که می گویند تا یک هفته بارانی از ذرات کاغذ سوخته روی شهر می باریده، چه باران غم انگیزی... 0 5 فهیمه حدیدی 1402/12/9 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 9 مخصوصا که لنگ لنگان زبان فرانسوی هم بلد باشی و آن ها از علاقه ات به فرانسه و ایفلش باخبر باشند. مخصوصاتر این که سفر اولت باشد به خارج از کشور (کربلا وطن است، خارج محسوب نمی شود). برای سفر اول انتخاب های ساده تر و جذابتر و ارزان تر وجود دارد که اولینش همین کشور دوست و همسایه ترکیه ، نشد گرجستان ، نشد... خب پس ما چرا بوسنی و هرزگوین میرویم؟ 2 3 فهیمه حدیدی 1402/11/26 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 158 بچه های ریردان به قدری دلواپس نمره و ورزش و آینده شان بودند که بعضی وقت ها رفتارشان شبیه کاسب کارهای میانسال تو دار بود، همان ها که تلفن همراه شان دائم به روده ی کوچکشان چسبیده. پ،ن: صفحه اش را تقریبی زدم ، شماره دقیقش یادم نمانده. 0 1 فهیمه حدیدی 1402/11/25 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 200 گفتم: «قبلنا فکر می کردم دنیا از رو قبیله ها تقسیم میشه. قبیله ی سیاها و قبیله ی سفیدا. قبیله ی سرخ پوستا و قبیله ی سفید پوستا. ولی حالا می فهمم درست نیس. دنیا فقط به دوتا قبیله تقسیم میشه: قبیله آدمایی که بی شعورن و قبیله ی آدمایی که بی شعور نیستن.» 1 9 فهیمه حدیدی 1402/11/25 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 115 _جهان، حتی کوچیکترین اجزائش پره از چیزایی که من و تو نمی دونیم .ای، چه فکر معرکه ای! هر شهری، حتی اگر به کوچکی ریردان باشد، در خودش رازی دارد. معنایش این است که ولپی نیت، یک شهرک سرخ پوستی و کوچکتر از ریردان هم در خودش رازی دارد. _خب پس هر کدوم از این کتابا یه رازه هر کتاب یه رازه و اگه هر کتابیو که تا حالا نوشته شده بخونی به این میمونه که یه راز عظیمو خونده باشی. جدا از این که چه قدر یاد بگیری دائم یاد میگیری باز چه قدر چیزای دیگه ای هست که باید یاد بگیری. 0 2 فهیمه حدیدی 1402/11/25 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 113 یک دفعه فهمیدم اگر قرار است هر لحظه ی یک کتاب جدی گرفته شود، پس هر لحظه ی زندگی را هم باید جدی گرفت. 0 3 فهیمه حدیدی 1402/11/18 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.6 24 صفحۀ 110 می شود ده تا کاخ نو ساخت، اما به محض این که کار ساختنشان تمام شود، همان قواعدی در آن ها حاکم خواهد شد که پنج هزارسال قبل در کاخ ها حکمفرما بوده است. تنها راه حل این است که کاخ را محل گذر بدانیم، مثل تراموا یا اتوبوس. سوار می شوی، مدتی سواری می کنی و بعد پیاده می شوی. چه خوب است آدم یادش باشد در ایستگاه درست پیاده شود و زیاد سوار نماند. 0 9 فهیمه حدیدی 1402/11/16 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.6 24 صفحۀ 45 این جا آدمهایی را می بینیم که توی یکی از خیابانهای تهران جلو ایستگاه اتوبوس ایستاده اند. آدمهای منتظر اتوبوس همه جای دنیا یک شکلند. می شود گفت صورتهای همه شان حالت کسل و دلمرده ی مشترکی دارد، ژست بی حوصله و درمانده ی مشترکی، و در چشمهایشان خستگی و بیزاری مشترکی موج می زند.مردی که عکس را بهم داد بلافاصله پرسید متوجه چیز عجیبی نشده ام؟ دوباره عکس را بالا و پایین کردم و گفتم نه چیزی به نظرم نمی آید. جواب داد این عکس پنهانی گرفته شده، از پشت پنجره ای آن دست خیابان. جایی را توی عکس نشانم داد و گفت به یارویی دقت کنم که آن نزدیک ایستاده با چهره ی عادی یک کارمند دون پایه و گوشش را سمت سه نفر دیگر گرفته که دارند با هم حرف می زنند. طرف آدم ساواک بود کشیک تمام وقت ایستگاه اتوبوس ،وقتی آدمهای منتظر اتوبوس حواسشان نبود و همه چیز را دست می انداختند، گوش می ایستاد. مردم فقط حق داشتند درباره ی موضوعات بی خطر حرف بزنند. اما حتی اینجا هم نباید سراغ موضوعاتی میرفتند که ممکن بود پلیس در آنها کنایه های معنادار بیابد ... 0 10 فهیمه حدیدی 1402/11/13 مسلمین شیعه در لبنان: فعالیتها و مقالاتی از امام موسی صدر. 4.0 2 صفحۀ 115 2 4
بریده کتابهای فهیمه حدیدی فهیمه حدیدی 1403/10/5 هواتو دارم محمدرسول ملاحسنی 4.4 37 صفحۀ 212 3 20 فهیمه حدیدی 1403/7/10 وقایع غریب غیب شدن سعید ابونحس خوشبدبین امیل حبیبی 3.5 7 صفحۀ 162 0 6 فهیمه حدیدی 1403/6/8 لهجه های غزه ای یوسف القدره 4.0 9 صفحۀ 75 _خانواده ات کجان؟ _خداروشکر خیالم ازشونراحته. قبل از این که بیام دفن شون کردم. 2 35 فهیمه حدیدی 1403/6/5 کتاب دزد مارکوس زوساک 4.0 53 صفحۀ 48 تنها یک چیز بدتر از پسری است که از شما متنفر است، پسری که شما را دوست دارد! پ،ن: صفحه بریده کتاب تقریبی است💫 12 15 فهیمه حدیدی 1403/3/14 نغمه ی غمگین و داستان های دیگر جی. دی. سلینجر 3.5 3 صفحۀ 55 0 11 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 80 از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! [...]فقط میدانی کسی است و هست. 0 12 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 79 حالا من این جور خیال می کنم که آدم باید یکی _و فقط یکی_ را داشته باشد توی زندگی اش که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتش را ببرد جلو پیشش وا کند،که سری که بر سر گردون به فخر می ساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری که به مهر و فروتنی. از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است و هست. 0 9 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 48 بیش از هر کلمه ای باید از همیشه ها و هرگزها و هیچ وقت ها و هیچ کجاها پرهیز کرد - از این «همیشه با تو می مانم»ها و «هرگز ترکت نمی کنم»ها - که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب به آدم هایی می نگرد که مقید به زمان و مکان اند، اما فراتر از زمان و مکان وعده می دهند و باور و اعتماد را به مسخره می گیرند. ۴۸ | دال دوست داشتن 0 5 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 34 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده خاطرات، برای روزهایی که هیچ وقت نیامدند. [...] یاد گرفتیم چطور هر چیزی[و هرکسی] را که دوست داریم اما نمی توانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم:شکسته، دل مرده، خاک گرفته... ✍️🏻خرده جنایت های آینده نگری | ۴۱ 0 6 فهیمه حدیدی 1402/12/11 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 207 "و احتمالا برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل می شود.این که مرد آن دختر را تا چه حد خوب یا بد می شناسد لزوماً تأثیری بر این استحاله نمی گذارد. دختر آنجا بود، تمام شهر بود، و کاری اش هم نمی شد کرد." 0 8 فهیمه حدیدی 1402/12/11 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 121 پرسیدیم: "این هایی که می آیند لبخند می زنند، گزارش تهیه می کنند، و با دوربین بینتان می چرخند، خیلی هایشان همان هایی هستند که این بلا را سرتان آوردند، چطور با این قضیه کنار می آیید؟ " خندید؛ از آن خنده های آتش زننده که "می دانیم.ولی بوسنی ایران نیست، ما ضعیفیم! هیچ دست کمکی که به سمتمان دراز شود را رد نمیکنیم.." 0 10 فهیمه حدیدی 1402/12/9 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 36 ساختمان کتابخانه راه راه کرم نارنجی است با ترکیبی از معماری عثمانی و غربی. در زمان محاصره سارایوو، داخل کتابخانه طی سه روزی که بمب سرش ریختند، آتش گرفت و کتابداران و مردم صف کشیدند تا کتاب ها را خارج کنند.طوری که می گویند تا یک هفته بارانی از ذرات کاغذ سوخته روی شهر می باریده، چه باران غم انگیزی... 0 5 فهیمه حدیدی 1402/12/9 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 36 صفحۀ 9 مخصوصا که لنگ لنگان زبان فرانسوی هم بلد باشی و آن ها از علاقه ات به فرانسه و ایفلش باخبر باشند. مخصوصاتر این که سفر اولت باشد به خارج از کشور (کربلا وطن است، خارج محسوب نمی شود). برای سفر اول انتخاب های ساده تر و جذابتر و ارزان تر وجود دارد که اولینش همین کشور دوست و همسایه ترکیه ، نشد گرجستان ، نشد... خب پس ما چرا بوسنی و هرزگوین میرویم؟ 2 3 فهیمه حدیدی 1402/11/26 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 158 بچه های ریردان به قدری دلواپس نمره و ورزش و آینده شان بودند که بعضی وقت ها رفتارشان شبیه کاسب کارهای میانسال تو دار بود، همان ها که تلفن همراه شان دائم به روده ی کوچکشان چسبیده. پ،ن: صفحه اش را تقریبی زدم ، شماره دقیقش یادم نمانده. 0 1 فهیمه حدیدی 1402/11/25 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 200 گفتم: «قبلنا فکر می کردم دنیا از رو قبیله ها تقسیم میشه. قبیله ی سیاها و قبیله ی سفیدا. قبیله ی سرخ پوستا و قبیله ی سفید پوستا. ولی حالا می فهمم درست نیس. دنیا فقط به دوتا قبیله تقسیم میشه: قبیله آدمایی که بی شعورن و قبیله ی آدمایی که بی شعور نیستن.» 1 9 فهیمه حدیدی 1402/11/25 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 115 _جهان، حتی کوچیکترین اجزائش پره از چیزایی که من و تو نمی دونیم .ای، چه فکر معرکه ای! هر شهری، حتی اگر به کوچکی ریردان باشد، در خودش رازی دارد. معنایش این است که ولپی نیت، یک شهرک سرخ پوستی و کوچکتر از ریردان هم در خودش رازی دارد. _خب پس هر کدوم از این کتابا یه رازه هر کتاب یه رازه و اگه هر کتابیو که تا حالا نوشته شده بخونی به این میمونه که یه راز عظیمو خونده باشی. جدا از این که چه قدر یاد بگیری دائم یاد میگیری باز چه قدر چیزای دیگه ای هست که باید یاد بگیری. 0 2 فهیمه حدیدی 1402/11/25 خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت شرمن الکسی 3.9 49 صفحۀ 113 یک دفعه فهمیدم اگر قرار است هر لحظه ی یک کتاب جدی گرفته شود، پس هر لحظه ی زندگی را هم باید جدی گرفت. 0 3 فهیمه حدیدی 1402/11/18 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.6 24 صفحۀ 110 می شود ده تا کاخ نو ساخت، اما به محض این که کار ساختنشان تمام شود، همان قواعدی در آن ها حاکم خواهد شد که پنج هزارسال قبل در کاخ ها حکمفرما بوده است. تنها راه حل این است که کاخ را محل گذر بدانیم، مثل تراموا یا اتوبوس. سوار می شوی، مدتی سواری می کنی و بعد پیاده می شوی. چه خوب است آدم یادش باشد در ایستگاه درست پیاده شود و زیاد سوار نماند. 0 9 فهیمه حدیدی 1402/11/16 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.6 24 صفحۀ 45 این جا آدمهایی را می بینیم که توی یکی از خیابانهای تهران جلو ایستگاه اتوبوس ایستاده اند. آدمهای منتظر اتوبوس همه جای دنیا یک شکلند. می شود گفت صورتهای همه شان حالت کسل و دلمرده ی مشترکی دارد، ژست بی حوصله و درمانده ی مشترکی، و در چشمهایشان خستگی و بیزاری مشترکی موج می زند.مردی که عکس را بهم داد بلافاصله پرسید متوجه چیز عجیبی نشده ام؟ دوباره عکس را بالا و پایین کردم و گفتم نه چیزی به نظرم نمی آید. جواب داد این عکس پنهانی گرفته شده، از پشت پنجره ای آن دست خیابان. جایی را توی عکس نشانم داد و گفت به یارویی دقت کنم که آن نزدیک ایستاده با چهره ی عادی یک کارمند دون پایه و گوشش را سمت سه نفر دیگر گرفته که دارند با هم حرف می زنند. طرف آدم ساواک بود کشیک تمام وقت ایستگاه اتوبوس ،وقتی آدمهای منتظر اتوبوس حواسشان نبود و همه چیز را دست می انداختند، گوش می ایستاد. مردم فقط حق داشتند درباره ی موضوعات بی خطر حرف بزنند. اما حتی اینجا هم نباید سراغ موضوعاتی میرفتند که ممکن بود پلیس در آنها کنایه های معنادار بیابد ... 0 10 فهیمه حدیدی 1402/11/13 مسلمین شیعه در لبنان: فعالیتها و مقالاتی از امام موسی صدر. 4.0 2 صفحۀ 115 2 4