بریده کتابهای کاپ کیک کاپ کیک 1403/5/11 مامان و معنای زندگی اروین دی. یالوم 3.9 24 صفحۀ 110 بیماری، پاداشی برای جبران خسارت مراقبت های بی شمار کشدار درمانی با افراد کمرویی بود که قادر به بیان عواطف و احساسات خویش نبودند. 0 1 کاپ کیک 1403/4/21 آری به زندگی ویکتورامیل فرانکل 3.0 0 صفحۀ 45 زیستنِ مدوام با وجودِ فرسودگی حاصل از این جهان 0 7 کاپ کیک 1403/4/18 مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی اروین دی. یالوم 3.9 24 صفحۀ 11 ما مخلوقاتی در جستوجوی معنا هستیم که باید با دردسرهای پرت شدن به جهانی دست و پنجه نرم کنیم که ذاتا معنایی ندارد. 0 28 کاپ کیک 1403/2/26 آری به زندگی ویکتورامیل فرانکل 3.0 0 صفحۀ 12 آن گونه که ما با قسمت های دشوار زندگیمان برخورد می کنیم، نشان می دهد ما واقعا چه کسی هستیم. 0 5 کاپ کیک 1403/2/26 آری به زندگی ویکتورامیل فرانکل 3.0 0 صفحۀ 12 به جای آنکه تنها به دنبال شادمانی باشیم، می توانیم حس هدفمندیای که زندگی به ما پیشکش می کند را بجوییم. 0 1 کاپ کیک 1403/2/21 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 164 صفحۀ 84 کیمیاگر گفت : " به قلبت بگو که ترس از آزار دیدن بدتر از خود آزار دیدن است و اینکه هیچ قلبی مادامی که در جستجوی رویایش است، آزار نمیبیند. زیرا هر لحظه از جستجو، رویایی با خدا و ابدیت است." 2 3 کاپ کیک 1403/2/21 مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 348 صفحۀ 75 زنده بودن زمان می بَرد. از همه چیز بریدن هم زمان می بَرد. اما مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه دهد. 0 5 کاپ کیک 1403/2/21 بوف کور صادق هدایت 3.5 124 صفحۀ 18 میان چهار دیواری که اتاق مرا تشکیل می دهد و حصاری که در زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع؛ خرده خرده آب می شود. نه ! اشتباه می کنم. مثل یک کُنده ی هیزم تر است که گوشه ای افتاده و به آتش هیزم های دیگر برشته و زغال شده؛ ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده ... 0 2 کاپ کیک 1403/2/21 سه شنبه ها با موری: مرد پیر، مرد جوان و بزرگ ترین درس زندگی میچ آلبوم 3.7 108 صفحۀ 73 " سکوت به هیچ وجه من را اذیت نمی کند. با وجود تمام سر و صداهایی که با دوستانم راه می اندازم، هنوز آنقدر رها و راحت نیستم که در مورد احساساتم در مقابل دیگران صحبت کنم- بخصوص در مقابل همکلاسی هایم. اگر چه می طلبید می توانستم ساعت ها در سکوت بنشینم. هنگام خروج از کلاس ، موری جلوی من را می گیرد و متذکر می شود : + امروز زیاد حرف نزدی. - نمیدانم. حرفی نداشتم که اضافه کنم. + من فکر میکنم که تو یک عالمه حرف داری که اضافه کنی. میچ تو در حقیقت من را به یاد کسی می اندازی که با او آشنا بودم، او هم دوست داشت مسائل را در درون خویش نگه دارد. البته وقتی که جوان تر بود. - چه کسی ؟ + خودم. " 0 38
بریده کتابهای کاپ کیک کاپ کیک 1403/5/11 مامان و معنای زندگی اروین دی. یالوم 3.9 24 صفحۀ 110 بیماری، پاداشی برای جبران خسارت مراقبت های بی شمار کشدار درمانی با افراد کمرویی بود که قادر به بیان عواطف و احساسات خویش نبودند. 0 1 کاپ کیک 1403/4/21 آری به زندگی ویکتورامیل فرانکل 3.0 0 صفحۀ 45 زیستنِ مدوام با وجودِ فرسودگی حاصل از این جهان 0 7 کاپ کیک 1403/4/18 مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی اروین دی. یالوم 3.9 24 صفحۀ 11 ما مخلوقاتی در جستوجوی معنا هستیم که باید با دردسرهای پرت شدن به جهانی دست و پنجه نرم کنیم که ذاتا معنایی ندارد. 0 28 کاپ کیک 1403/2/26 آری به زندگی ویکتورامیل فرانکل 3.0 0 صفحۀ 12 آن گونه که ما با قسمت های دشوار زندگیمان برخورد می کنیم، نشان می دهد ما واقعا چه کسی هستیم. 0 5 کاپ کیک 1403/2/26 آری به زندگی ویکتورامیل فرانکل 3.0 0 صفحۀ 12 به جای آنکه تنها به دنبال شادمانی باشیم، می توانیم حس هدفمندیای که زندگی به ما پیشکش می کند را بجوییم. 0 1 کاپ کیک 1403/2/21 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 164 صفحۀ 84 کیمیاگر گفت : " به قلبت بگو که ترس از آزار دیدن بدتر از خود آزار دیدن است و اینکه هیچ قلبی مادامی که در جستجوی رویایش است، آزار نمیبیند. زیرا هر لحظه از جستجو، رویایی با خدا و ابدیت است." 2 3 کاپ کیک 1403/2/21 مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 348 صفحۀ 75 زنده بودن زمان می بَرد. از همه چیز بریدن هم زمان می بَرد. اما مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه دهد. 0 5 کاپ کیک 1403/2/21 بوف کور صادق هدایت 3.5 124 صفحۀ 18 میان چهار دیواری که اتاق مرا تشکیل می دهد و حصاری که در زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع؛ خرده خرده آب می شود. نه ! اشتباه می کنم. مثل یک کُنده ی هیزم تر است که گوشه ای افتاده و به آتش هیزم های دیگر برشته و زغال شده؛ ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده ... 0 2 کاپ کیک 1403/2/21 سه شنبه ها با موری: مرد پیر، مرد جوان و بزرگ ترین درس زندگی میچ آلبوم 3.7 108 صفحۀ 73 " سکوت به هیچ وجه من را اذیت نمی کند. با وجود تمام سر و صداهایی که با دوستانم راه می اندازم، هنوز آنقدر رها و راحت نیستم که در مورد احساساتم در مقابل دیگران صحبت کنم- بخصوص در مقابل همکلاسی هایم. اگر چه می طلبید می توانستم ساعت ها در سکوت بنشینم. هنگام خروج از کلاس ، موری جلوی من را می گیرد و متذکر می شود : + امروز زیاد حرف نزدی. - نمیدانم. حرفی نداشتم که اضافه کنم. + من فکر میکنم که تو یک عالمه حرف داری که اضافه کنی. میچ تو در حقیقت من را به یاد کسی می اندازی که با او آشنا بودم، او هم دوست داشت مسائل را در درون خویش نگه دارد. البته وقتی که جوان تر بود. - چه کسی ؟ + خودم. " 0 38