بریدههای کتاب آرتمیس آرتمیس 3 روز پیش جن شناسی بر اساس تحقیقات اد و لورین وارن جرالد بریتل 4.2 5 صفحۀ 121 «نوار ضبط شده مربوط به تسخیر یک زن به نام مری در سال ۱۹۷۲» یک صلیب روی میز پشت سر واسطه گذاشتیم. او در حالت بیهوشی و چشمانش کاملاً بسته بود. سپس به روح دستور دادیم که صحبت کند، و این بار یک حرف کاملا متفاوت شنیدیم. دستگاه ضبط صوت را روشن میکند. صدا: من نمیخوام اینجا باشم! اد وارن:پس چرا به اینجا آمدی؟ ص:من تحت فرمان قدرتم! ا.و:خودت رو برای من توصیف کن. ص:نه. (سپس صلیب سر جایش گذاشته شد و صدای جیغ دردناک روح تسخیر کننده بلند میشود.) ا.و:خودت رو برای من توصیف کن! ص: باید در مورد ظاهرم واقعیت را بگویم. من شریر و زشت هستم. من غیر انسانیام. من کینه جو هستم. من یک صورت وحشتناک دارم و بدنم پر از موهای زشت است. چشمانم گود هستند. سر تا پای من سیاه است. بدنم سوخته شده. سرم مو در میآورد. ناخنهایم بلند هستند و پاهایم پنجه دارند. من یک دم دارم. من یک نیزه به دست دارم. دیگر چه میخواهید بدانید؟ ا.و:نام تو چیست؟ ص:(با صدای بلند)من رسیسیلوبوس هستم!من رسیسیلوبوس هستم! 0 0 آرتمیس 1404/5/19 دروغ پنهان شوهر بیوه زن فریدا مک فادن 2.7 21 صفحۀ 102 (اون مرده.) بیل از دستم میافتد و روی زمین صدا میدهد. (کابوس بالاخره تموم شد.) (هنوز نه) نگاهش میکنم.(منظورت چیه؟) (هنوز باید جسدش رو دفن کنیم.) 0 0 آرتمیس 1404/5/10 دسته چهارم ربکا یاروس 4.6 86 صفحۀ 19 مغزت بهترین سلاحته. 0 2 آرتمیس 1404/4/9 نه آدمی اوسامو دازایی 3.9 73 صفحۀ 66 «صبح تا شب که هی نمیشه الکل بخوری بخوری بخوری.» « چرا نخورم؟ مگه چشه؟ بی باده گلرنگ نمیباید زیست. میدونی ، خیلی سال پیش یه ایرانیه بوده... اصلا ولش کن. میگه: می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت ، بی مونس و بیرفیق و جفت ، زنهار به کس نگو تو این راز نهفت: هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت... حالا فهمیدی چرا؟» 1 22 آرتمیس 1404/4/3 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 222 همیشه باید بجنگی ، مخصوصاً اگه فکر میکنی قراره ببازی. اتفاقاً همون موقعست که باید سختتر از همیشه بجنگی. 0 7 آرتمیس 1404/4/3 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 222 افرادی که بیشتر از همه ما را دوست دارند ، بدتر از همه به ما آسیب میزنند؛ چون میتوانند. 0 1 آرتمیس 1404/4/2 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 193 خاطرات غمناک مثل ارواح وجود ما را تسخیر میکنند. 0 1 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 161 لازم نیست از مردهها بترسی ، زندهها هستن چه باید مراقبشون باشی. 0 5 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 128 کتابها نجاتم دادند؛ من به آنها پناه میبردم و در داستانهایشان زندگی میکردم. آنها تنها جایی بودند که میتوانستم بدوم ، برقصم و شنا کنم ، بدون ترس از اینکه بیفتم و دیگر نتوانم بلند شوم. کتلبها پر از دوست و ماجراجویی بودند، در حالی که دوران کودکی خودم سرد و تاریک و تنها بود. 0 0 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 143 خیلی مهمه که دنبال ماجراجویی باشیم ، حتی اگر این ماجراها فقط توی خیالمون باشن. بعضی وقتها همین ماجراجوییهای خیالی بهتر از همه هستن. 0 0 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 118 اگر قراره همیشه قانون رو زیر پا بذاری ، باید بفهمی چطور بدون اینکه گیر بیفتی قانونشکنی کنی ؛ اینکه مثل گل معصوم و بیگناه به نظر بیای ، ولی در واقع ابلیس باشی. 0 0 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 114 گاهی اجبار به منتظر ماندن برای رسیدن به چیزی باعث میشود آن را بیشتر بخواهید. 0 45 آرتمیس 1404/3/31 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 26 عزیزم من ترجیح میدم بمیرم تا عادی باشم. 2 7 آرتمیس 1404/3/31 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 10 دلسوزی با گذشت زمان کمرنگ میشود ، نفرت بین افراد پدید میآید و از بین میرود ، ولی احساس گناه یک عمر با انسان میماند. 0 0 آرتمیس 1404/3/31 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 5 راز خوشبختی این است که بدانی خوشبخت هستی. 0 20 آرتمیس 1404/3/28 بیمار خاموش الکس میکیلیدس 4.1 170 صفحۀ 78 همهجا پر از درد است.و ما فقط چشمان خود را بر آن میبندیم.حقیقت این است که همگیمان ترسیدهایم.از یکدیگر وحشت داریم. 0 0 آرتمیس 1404/3/22 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 143 ((چون اون دیوونهست! آدمهای دیوانه برای انجام دادن کارهای دیوانهوار نیازی به دلیل ندارن؛ درسته؟)) 0 5 آرتمیس 1404/3/7 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 133 « حواستون باشه. تقریباً همه قاتلهای زنجیرهای روان آزار هستن؛ اما همه روان آزارها قاتل زنجیرهای نمیشن.» 0 3 آرتمیس 1404/3/7 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 128 به کورمال کورمال گشتنم ادامه میدهم و متوجه میشوم که چیزهای بیشتری در این کنج است. آنها همان حس و جنس مشابه را دارند گوشههای تیز یا گرد دارند و یا بیشتر باریک و بلندند. بعد چیزی را لمس میکنم که حس متفاوتی دارد. گرد است، کم و بیش به اندازه یک خربزه است؛ اما کروی نیست. انگشتانم به دور انحنایش میچرخند و سوراخهای بزرگی را حس میکنم. نفسم بند میآید و متوجه میشوم چه چیزی را لمس میکنم. جمجمه است. نمیتوانم دست از جیغ کشیدن بردارم، حتی اگر کسی صدایم را نشنود. 0 3 آرتمیس 1404/3/7 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 126 کاش یه زن داشتم تا بتونم بندازمش ته یه گودال. دوست دارم بیینم چه اتفاقی براش میافته.اگه توی یه گودال بندازمش و بهش غذا ندم،چه اتفاقی براش میافته؟اگه همسرم باشه،هرکاری دوست دارم میتونم باهاش بکنم و هیچکسی هم دنبالش نمیگرده. 0 2
بریدههای کتاب آرتمیس آرتمیس 3 روز پیش جن شناسی بر اساس تحقیقات اد و لورین وارن جرالد بریتل 4.2 5 صفحۀ 121 «نوار ضبط شده مربوط به تسخیر یک زن به نام مری در سال ۱۹۷۲» یک صلیب روی میز پشت سر واسطه گذاشتیم. او در حالت بیهوشی و چشمانش کاملاً بسته بود. سپس به روح دستور دادیم که صحبت کند، و این بار یک حرف کاملا متفاوت شنیدیم. دستگاه ضبط صوت را روشن میکند. صدا: من نمیخوام اینجا باشم! اد وارن:پس چرا به اینجا آمدی؟ ص:من تحت فرمان قدرتم! ا.و:خودت رو برای من توصیف کن. ص:نه. (سپس صلیب سر جایش گذاشته شد و صدای جیغ دردناک روح تسخیر کننده بلند میشود.) ا.و:خودت رو برای من توصیف کن! ص: باید در مورد ظاهرم واقعیت را بگویم. من شریر و زشت هستم. من غیر انسانیام. من کینه جو هستم. من یک صورت وحشتناک دارم و بدنم پر از موهای زشت است. چشمانم گود هستند. سر تا پای من سیاه است. بدنم سوخته شده. سرم مو در میآورد. ناخنهایم بلند هستند و پاهایم پنجه دارند. من یک دم دارم. من یک نیزه به دست دارم. دیگر چه میخواهید بدانید؟ ا.و:نام تو چیست؟ ص:(با صدای بلند)من رسیسیلوبوس هستم!من رسیسیلوبوس هستم! 0 0 آرتمیس 1404/5/19 دروغ پنهان شوهر بیوه زن فریدا مک فادن 2.7 21 صفحۀ 102 (اون مرده.) بیل از دستم میافتد و روی زمین صدا میدهد. (کابوس بالاخره تموم شد.) (هنوز نه) نگاهش میکنم.(منظورت چیه؟) (هنوز باید جسدش رو دفن کنیم.) 0 0 آرتمیس 1404/5/10 دسته چهارم ربکا یاروس 4.6 86 صفحۀ 19 مغزت بهترین سلاحته. 0 2 آرتمیس 1404/4/9 نه آدمی اوسامو دازایی 3.9 73 صفحۀ 66 «صبح تا شب که هی نمیشه الکل بخوری بخوری بخوری.» « چرا نخورم؟ مگه چشه؟ بی باده گلرنگ نمیباید زیست. میدونی ، خیلی سال پیش یه ایرانیه بوده... اصلا ولش کن. میگه: می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت ، بی مونس و بیرفیق و جفت ، زنهار به کس نگو تو این راز نهفت: هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت... حالا فهمیدی چرا؟» 1 22 آرتمیس 1404/4/3 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 222 همیشه باید بجنگی ، مخصوصاً اگه فکر میکنی قراره ببازی. اتفاقاً همون موقعست که باید سختتر از همیشه بجنگی. 0 7 آرتمیس 1404/4/3 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 222 افرادی که بیشتر از همه ما را دوست دارند ، بدتر از همه به ما آسیب میزنند؛ چون میتوانند. 0 1 آرتمیس 1404/4/2 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 193 خاطرات غمناک مثل ارواح وجود ما را تسخیر میکنند. 0 1 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 161 لازم نیست از مردهها بترسی ، زندهها هستن چه باید مراقبشون باشی. 0 5 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 128 کتابها نجاتم دادند؛ من به آنها پناه میبردم و در داستانهایشان زندگی میکردم. آنها تنها جایی بودند که میتوانستم بدوم ، برقصم و شنا کنم ، بدون ترس از اینکه بیفتم و دیگر نتوانم بلند شوم. کتلبها پر از دوست و ماجراجویی بودند، در حالی که دوران کودکی خودم سرد و تاریک و تنها بود. 0 0 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 143 خیلی مهمه که دنبال ماجراجویی باشیم ، حتی اگر این ماجراها فقط توی خیالمون باشن. بعضی وقتها همین ماجراجوییهای خیالی بهتر از همه هستن. 0 0 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 118 اگر قراره همیشه قانون رو زیر پا بذاری ، باید بفهمی چطور بدون اینکه گیر بیفتی قانونشکنی کنی ؛ اینکه مثل گل معصوم و بیگناه به نظر بیای ، ولی در واقع ابلیس باشی. 0 0 آرتمیس 1404/4/1 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 114 گاهی اجبار به منتظر ماندن برای رسیدن به چیزی باعث میشود آن را بیشتر بخواهید. 0 45 آرتمیس 1404/3/31 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 26 عزیزم من ترجیح میدم بمیرم تا عادی باشم. 2 7 آرتمیس 1404/3/31 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 10 دلسوزی با گذشت زمان کمرنگ میشود ، نفرت بین افراد پدید میآید و از بین میرود ، ولی احساس گناه یک عمر با انسان میماند. 0 0 آرتمیس 1404/3/31 دیزی دارکر آلیس فینی 4.0 190 صفحۀ 5 راز خوشبختی این است که بدانی خوشبخت هستی. 0 20 آرتمیس 1404/3/28 بیمار خاموش الکس میکیلیدس 4.1 170 صفحۀ 78 همهجا پر از درد است.و ما فقط چشمان خود را بر آن میبندیم.حقیقت این است که همگیمان ترسیدهایم.از یکدیگر وحشت داریم. 0 0 آرتمیس 1404/3/22 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 143 ((چون اون دیوونهست! آدمهای دیوانه برای انجام دادن کارهای دیوانهوار نیازی به دلیل ندارن؛ درسته؟)) 0 5 آرتمیس 1404/3/7 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 133 « حواستون باشه. تقریباً همه قاتلهای زنجیرهای روان آزار هستن؛ اما همه روان آزارها قاتل زنجیرهای نمیشن.» 0 3 آرتمیس 1404/3/7 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 128 به کورمال کورمال گشتنم ادامه میدهم و متوجه میشوم که چیزهای بیشتری در این کنج است. آنها همان حس و جنس مشابه را دارند گوشههای تیز یا گرد دارند و یا بیشتر باریک و بلندند. بعد چیزی را لمس میکنم که حس متفاوتی دارد. گرد است، کم و بیش به اندازه یک خربزه است؛ اما کروی نیست. انگشتانم به دور انحنایش میچرخند و سوراخهای بزرگی را حس میکنم. نفسم بند میآید و متوجه میشوم چه چیزی را لمس میکنم. جمجمه است. نمیتوانم دست از جیغ کشیدن بردارم، حتی اگر کسی صدایم را نشنود. 0 3 آرتمیس 1404/3/7 پسر شایسته فریدا مک فادن 3.8 22 صفحۀ 126 کاش یه زن داشتم تا بتونم بندازمش ته یه گودال. دوست دارم بیینم چه اتفاقی براش میافته.اگه توی یه گودال بندازمش و بهش غذا ندم،چه اتفاقی براش میافته؟اگه همسرم باشه،هرکاری دوست دارم میتونم باهاش بکنم و هیچکسی هم دنبالش نمیگرده. 0 2