بریده‌ای از کتاب پسر شایسته اثر فریدا مک فادن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

به کورمال کورمال گشتنم ادامه می‌دهم و متوجه می‌شوم که چیزهای بیشتری در این کنج است. آنها همان حس و جنس مشابه را دارند گوشه‌های تیز یا گرد دارند و یا بیشتر باریک و بلندند. بعد چیزی را لمس می‌کنم که حس متفاوتی دارد. گرد است، کم و بیش به اندازه یک خربزه است؛ اما کروی نیست. انگشتانم به دور انحنایش می‌چرخند و سوراخ‌های بزرگی را حس می‌کنم. نفسم بند می‌آید و متوجه می‌شوم چه چیزی را لمس می‌کنم. جمجمه است. نمی‌توانم دست از جیغ کشیدن بردارم، حتی اگر کسی صدایم را نشنود.

به کورمال کورمال گشتنم ادامه می‌دهم و متوجه می‌شوم که چیزهای بیشتری در این کنج است. آنها همان حس و جنس مشابه را دارند گوشه‌های تیز یا گرد دارند و یا بیشتر باریک و بلندند. بعد چیزی را لمس می‌کنم که حس متفاوتی دارد. گرد است، کم و بیش به اندازه یک خربزه است؛ اما کروی نیست. انگشتانم به دور انحنایش می‌چرخند و سوراخ‌های بزرگی را حس می‌کنم. نفسم بند می‌آید و متوجه می‌شوم چه چیزی را لمس می‌کنم. جمجمه است. نمی‌توانم دست از جیغ کشیدن بردارم، حتی اگر کسی صدایم را نشنود.

16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.