بریدههای کتاب 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 16 ساعت پیش خاکسپاری دوم بانوی مرگ نیما اکبرخانی 4.3 33 صفحۀ 116 لب چشمه نشست و بدون اینکه فکر کند یا تصمیم بگیرد آستین بالا زد و کتونی و جوراب را در آورد و وضو گرفت. حین گرفتن وضو با خودش تکرار کرد:<<مرگ و زندگی دست خداست ،صّدام خر کیه؟>> 0 0 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 19 ساعت پیش خرنامه (داستان ها و حکایت های خران) لقمان دهقانی رحیم آبادی 0.0 صفحۀ 38 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 19 ساعت پیش خرنامه (داستان ها و حکایت های خران) لقمان دهقانی رحیم آبادی 0.0 صفحۀ 49 خری که فامیل داشت مردی روستایی بار گندم بر خرش گذاشت و از روستا به شهری وارد شد.شلوغی مردم در بازار سبب شد تا خر نتواند از آنجا عبور کند. مرد فکر کرد حتما خرش مقصر است. با چوب دستی اش خر بیچاره را به باد کتک گرفت.یک نفر که شاهد ماجرا بود به او گفت:<<خجالت نمی کشی که این حیوان زبان بسته را با این بار سنگینی بر او گذاشته ای،این طور به باد کتک گرفته ای!>> روستایی که خشمگین بود گفت:<< ببخشید اگر می دانستم خر من در این شهر فامیل و آشنا دارد، هرگز به او جسارت نمی کردم.>> 🫏🫏 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 21 ساعت پیش خاکسپاری دوم بانوی مرگ نیما اکبرخانی 4.3 33 صفحۀ 100 0 0 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 دیروز بابا فوفو جلد 2 4.6 2 صفحۀ 50 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/4 ترکش دوست داشتنی: زندگی و خاطرات احمد ابوالقاسمی محمد خسروی راد 4.3 1 صفحۀ 146 احساس گناه به کنار، شرم و خجالت روزه خواری توی خیابان، وادارمان کرد به طرف جوی خیابان بپریم و مانده ی چاغاله های نازنینم را تف کنیم توی جوی. بقیهی راه را به جبهه فکر کردیم و ماه رمضان و به کسانی که قرار بود بروند جبهه و اَز آرمان ها و میهن دفاع کنند. اَما توی خیابان راست راست راه میروند و روزه میخورند، آن هم از نوع چاغاله اش که می تواند دهان هر رهگذری را آب بیندازد. 0 3 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/4 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 126 چیزی که امروز آغاز نشود ،فردا به پایان نخواهد رسید. _ یوهان ولفگانگ وان گوته، نویسنده و دولتمرد آلمانی 0 9 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/4 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 157 یک امروز از ده فردا بهتر اَست. _ ضرب المثل آلمانی 0 5 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/2 پروفسور فوفو معصومه میرابوطالبی 4.2 24 صفحۀ 73 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 45 وقتی که موسیقی دوباره شروع شد، فریتز غلت زد رو به من و چانه اش را روی دست هایم گذاشت. بعد گفت: << باید یک چیزی رو بهت بگم. نمیخواستم این کار را بکنم، ولی اگر واقعا فکر میکنی یه راهی برای رد شدن از اون دیوار هست ، باید این رو بشنوی.>> 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 پروفسور فوفو معصومه میرابوطالبی 4.2 24 صفحۀ 8 حالا اینها اصلا مهم نیستند ؛ حالا مهم پروفسور فوفو است. می خندید؟ بله.....فوفو. درست شنیدید، اسمش فوفو است . یک معلم قد بلند. لاغر،با یک مقنعه کج و کوله و مانتویی که عجیب ترین مانتوی دنیا است. باورتان نمی شود اگه بگویم مانتویش از گلیم است. مثل اینکه پروفسور فوفو الگو خیاطی مانتویش را انداخته باشد روی گلیم و دور تا دور را برش بزند و بدوزد . البته خیلی هم بدک نیست اما خب با هر مانتویی که تا حالا دیده اید، فرق دارد. 0 3 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 داستان های یه قل دو قل جلد 1 طاهره ایبد 4.8 7 صفحۀ 28 بعدش مامانی و بابایی در گوش هم، پچپچ میکردند . آن بچه فضول دوباره سر و کله اش پیدا شد؛ من ترسیدم که توی چشم من هم انگشت بکند . خواستم قبل از اینکه او با انگشت چشمم را کور کند ، من انگشتم را بزنم توی چشمش ، ولی هرچه دستم را بردم بالا، به صورتش نرسید. آن بچه فضولنشست کنار من و هی به من نگاه کرد و هی نگاه کرد.من دوستش نداشتم . پوشکش هم بوی بدی می داد. گمانم پی پی کرده بود. بعد آن بچه فضول.... 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 داستان های یه قل دو قل جلد 1 طاهره ایبد 4.8 7 صفحۀ 1 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/29 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 23 فریتز رو کرد به مامان و با صدای آهسته ای که فقط خودمان سه نفر می توانستیم بشنویم، گفت: <<می گنیه آپارتمان هسته درست روی خط مرزیه. می تونی از در پشتیش توی شرق وارد بشی و از در جلویی که توی غربی بیرون بری. صاف از میون حصار ها می گذری.>> 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/27 دخترها در فکر همه چیز ... اختراعات و ابتکارات کاترین تیمش 3.8 1 صفحۀ 66 چشم ما پنجره ای است رو به جهان. ولی چه می شود زمانی که این پنجره ها را مه میگیرد؟ چه میشود وقتی که چهره دوستانمان و کلمات روی صفحه و منظره ای زیبا محو د مبهم و زردگون به نظر می آید؟ 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/26 کمی قبل از خوشبختی انیس لودیک 3.7 5 صفحۀ 1 ((هرگز نا امید نشو شاید آن لحظه که نا امید میشوی دو ثانیه تا خوش بختی ات باشد)):) 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 زینب خانم عاطفه سادات موسوی 4.4 8 صفحۀ 15 انقلاب تازه پیروز شده بود و خانم معلم های مدرسه ها دو گروه شده بودند؛ آن هایی که حجاب را درک میکردند و دوست داشتند و آن هایی که هیچ درکی از حجاب نداشتند و رعایت نمی کردند. برخی معلم های بی حجاب به بچه هایی که حجاب داشتند ، بی احترامی میکردند. زینب هم که همیشه با حجاب زیبایش در مدرسه شناخته شده بود ، مورد این رفتار های بد قرار میگرفت. 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 داستان های خوب برای دختران بلندپرواز 2 النا فاویلی 4.7 6 صفحۀ 126 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 داستان های خوب برای دختران بلندپرواز 2 النا فاویلی 4.7 6 صفحۀ 166 مری هرگز ، حتی یک روز هم،ددر کارش غیبت نداشت. حتی اگر از آسمان سنگ می بارید، سوار بر دلیجان نامه هارا دور افتاده ترین خانه ها می رساند. در اوقات فراغتش هم از بچه های مردم مراقبت می کرد و همیشه با درآمد خودش برای آنها هدیه میخرید. 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 دخترها در فکر همه چیز ... اختراعات و ابتکارات کاترین تیمش 3.8 1 صفحۀ 35 در نمایشگاه علوم، مردی از رقیبان عزه ، اظهار نظر تحقیر آمیزی درباره روسری او به زبان آورد . عزه می گوید:< < قضیه برای خودم روشن بود : حضورم در نمایشگاه برای این نیست که کسی به من جایزه بدهد؛ من به این منظور اینجا هستم که طرز فکر جهان را درباره زنان و دختران مسلمان_تغیر دهم.>> 0 2
بریدههای کتاب 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 16 ساعت پیش خاکسپاری دوم بانوی مرگ نیما اکبرخانی 4.3 33 صفحۀ 116 لب چشمه نشست و بدون اینکه فکر کند یا تصمیم بگیرد آستین بالا زد و کتونی و جوراب را در آورد و وضو گرفت. حین گرفتن وضو با خودش تکرار کرد:<<مرگ و زندگی دست خداست ،صّدام خر کیه؟>> 0 0 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 19 ساعت پیش خرنامه (داستان ها و حکایت های خران) لقمان دهقانی رحیم آبادی 0.0 صفحۀ 38 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 19 ساعت پیش خرنامه (داستان ها و حکایت های خران) لقمان دهقانی رحیم آبادی 0.0 صفحۀ 49 خری که فامیل داشت مردی روستایی بار گندم بر خرش گذاشت و از روستا به شهری وارد شد.شلوغی مردم در بازار سبب شد تا خر نتواند از آنجا عبور کند. مرد فکر کرد حتما خرش مقصر است. با چوب دستی اش خر بیچاره را به باد کتک گرفت.یک نفر که شاهد ماجرا بود به او گفت:<<خجالت نمی کشی که این حیوان زبان بسته را با این بار سنگینی بر او گذاشته ای،این طور به باد کتک گرفته ای!>> روستایی که خشمگین بود گفت:<< ببخشید اگر می دانستم خر من در این شهر فامیل و آشنا دارد، هرگز به او جسارت نمی کردم.>> 🫏🫏 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 21 ساعت پیش خاکسپاری دوم بانوی مرگ نیما اکبرخانی 4.3 33 صفحۀ 100 0 0 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 دیروز بابا فوفو جلد 2 4.6 2 صفحۀ 50 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/4 ترکش دوست داشتنی: زندگی و خاطرات احمد ابوالقاسمی محمد خسروی راد 4.3 1 صفحۀ 146 احساس گناه به کنار، شرم و خجالت روزه خواری توی خیابان، وادارمان کرد به طرف جوی خیابان بپریم و مانده ی چاغاله های نازنینم را تف کنیم توی جوی. بقیهی راه را به جبهه فکر کردیم و ماه رمضان و به کسانی که قرار بود بروند جبهه و اَز آرمان ها و میهن دفاع کنند. اَما توی خیابان راست راست راه میروند و روزه میخورند، آن هم از نوع چاغاله اش که می تواند دهان هر رهگذری را آب بیندازد. 0 3 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/4 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 126 چیزی که امروز آغاز نشود ،فردا به پایان نخواهد رسید. _ یوهان ولفگانگ وان گوته، نویسنده و دولتمرد آلمانی 0 9 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/4 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 157 یک امروز از ده فردا بهتر اَست. _ ضرب المثل آلمانی 0 5 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/4/2 پروفسور فوفو معصومه میرابوطالبی 4.2 24 صفحۀ 73 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 45 وقتی که موسیقی دوباره شروع شد، فریتز غلت زد رو به من و چانه اش را روی دست هایم گذاشت. بعد گفت: << باید یک چیزی رو بهت بگم. نمیخواستم این کار را بکنم، ولی اگر واقعا فکر میکنی یه راهی برای رد شدن از اون دیوار هست ، باید این رو بشنوی.>> 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 پروفسور فوفو معصومه میرابوطالبی 4.2 24 صفحۀ 8 حالا اینها اصلا مهم نیستند ؛ حالا مهم پروفسور فوفو است. می خندید؟ بله.....فوفو. درست شنیدید، اسمش فوفو است . یک معلم قد بلند. لاغر،با یک مقنعه کج و کوله و مانتویی که عجیب ترین مانتوی دنیا است. باورتان نمی شود اگه بگویم مانتویش از گلیم است. مثل اینکه پروفسور فوفو الگو خیاطی مانتویش را انداخته باشد روی گلیم و دور تا دور را برش بزند و بدوزد . البته خیلی هم بدک نیست اما خب با هر مانتویی که تا حالا دیده اید، فرق دارد. 0 3 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 داستان های یه قل دو قل جلد 1 طاهره ایبد 4.8 7 صفحۀ 28 بعدش مامانی و بابایی در گوش هم، پچپچ میکردند . آن بچه فضول دوباره سر و کله اش پیدا شد؛ من ترسیدم که توی چشم من هم انگشت بکند . خواستم قبل از اینکه او با انگشت چشمم را کور کند ، من انگشتم را بزنم توی چشمش ، ولی هرچه دستم را بردم بالا، به صورتش نرسید. آن بچه فضولنشست کنار من و هی به من نگاه کرد و هی نگاه کرد.من دوستش نداشتم . پوشکش هم بوی بدی می داد. گمانم پی پی کرده بود. بعد آن بچه فضول.... 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/31 داستان های یه قل دو قل جلد 1 طاهره ایبد 4.8 7 صفحۀ 1 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/29 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.4 51 صفحۀ 23 فریتز رو کرد به مامان و با صدای آهسته ای که فقط خودمان سه نفر می توانستیم بشنویم، گفت: <<می گنیه آپارتمان هسته درست روی خط مرزیه. می تونی از در پشتیش توی شرق وارد بشی و از در جلویی که توی غربی بیرون بری. صاف از میون حصار ها می گذری.>> 0 1 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/27 دخترها در فکر همه چیز ... اختراعات و ابتکارات کاترین تیمش 3.8 1 صفحۀ 66 چشم ما پنجره ای است رو به جهان. ولی چه می شود زمانی که این پنجره ها را مه میگیرد؟ چه میشود وقتی که چهره دوستانمان و کلمات روی صفحه و منظره ای زیبا محو د مبهم و زردگون به نظر می آید؟ 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/26 کمی قبل از خوشبختی انیس لودیک 3.7 5 صفحۀ 1 ((هرگز نا امید نشو شاید آن لحظه که نا امید میشوی دو ثانیه تا خوش بختی ات باشد)):) 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 زینب خانم عاطفه سادات موسوی 4.4 8 صفحۀ 15 انقلاب تازه پیروز شده بود و خانم معلم های مدرسه ها دو گروه شده بودند؛ آن هایی که حجاب را درک میکردند و دوست داشتند و آن هایی که هیچ درکی از حجاب نداشتند و رعایت نمی کردند. برخی معلم های بی حجاب به بچه هایی که حجاب داشتند ، بی احترامی میکردند. زینب هم که همیشه با حجاب زیبایش در مدرسه شناخته شده بود ، مورد این رفتار های بد قرار میگرفت. 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 داستان های خوب برای دختران بلندپرواز 2 النا فاویلی 4.7 6 صفحۀ 126 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 داستان های خوب برای دختران بلندپرواز 2 النا فاویلی 4.7 6 صفحۀ 166 مری هرگز ، حتی یک روز هم،ددر کارش غیبت نداشت. حتی اگر از آسمان سنگ می بارید، سوار بر دلیجان نامه هارا دور افتاده ترین خانه ها می رساند. در اوقات فراغتش هم از بچه های مردم مراقبت می کرد و همیشه با درآمد خودش برای آنها هدیه میخرید. 0 2 𝓜𝓪𝓼𝓸𝓾𝓶𝓮𝓱 𝓽𝓪𝓱𝓮𝓻𝓲 1404/3/25 دخترها در فکر همه چیز ... اختراعات و ابتکارات کاترین تیمش 3.8 1 صفحۀ 35 در نمایشگاه علوم، مردی از رقیبان عزه ، اظهار نظر تحقیر آمیزی درباره روسری او به زبان آورد . عزه می گوید:< < قضیه برای خودم روشن بود : حضورم در نمایشگاه برای این نیست که کسی به من جایزه بدهد؛ من به این منظور اینجا هستم که طرز فکر جهان را درباره زنان و دختران مسلمان_تغیر دهم.>> 0 2