بریده کتابهای سیدصالح سیدصالح 1403/8/19 رحمت واسعه محمدتقی بهجت فومنی 4.2 22 صفحۀ 57 0 4 سیدصالح 1403/4/16 سلام بر ابراهیم گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 171 صفحۀ 6 (بخشی از مقدمه) در خاطره تاریخ پیش از ظهور اسلام، جوان ایرانی با صفت های مردانگی، قهرمانی، میهن دوستی و... جلوه گری می کرد. پس از ظهور اسلام با آموختن درس های دیگری چون ایثار، پاکی، نجابت، صداقت، دیانت، شهادت و... که از اهل بیت (ع) فراه گرفته بود، موجب درخشیدن نام جوان ایرانی بر تارک آسمان فضایل گردید. تا جایی که گردنکشان ملیت های دیگر، لب به اعتراف گشوده و مرحبا گویان نامشان را میبردهاند. دوره انقلاب اسلامی و برهه دفاع مقدس گواه این مدعاست. 0 15 سیدصالح 1402/12/15 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 3 صفحۀ 243 0 9 سیدصالح 1402/12/15 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 3 صفحۀ 233 0 8 سیدصالح 1402/12/15 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 3 صفحۀ 233 0 2 سیدصالح 1402/7/28 معجزات و کرامات نبرد "الوعد الصادق" تحکیم پیروزی الهی برای مقاومت اسلامی لبنان ماجد ناصرالزبیدی 3.3 2 صفحۀ 24 یکی از افراد مقاومت، برای من( نویسنده) نقل کرد که: من و گروهی دیگر از برادران مقاومت در میدان نبرد علیه دشمن صهیونیستی بودیم و ما بیش از 4 نفر نبودیم، خیلی تشنه شده بودیم... ...یک غاری وجود داشت که در آن زن کهنسالی همراه با خانواده ی کوچک خود، داخل آن زندگی میکردند... ما به طرف این غار رفتیم و ابتدا بر آن ها سلام کردیم. زن سلام ما را پاسخ داد و از ما استقبال کرد و برای پیروزی، موفقیت و نجات یافتن ما از دشمن صهیونیستی دست به دعا برداشت. آنگاه از او کمی آب خواستیم تا عطش خود را با آن برطرف کنیم... زن مقداری آب برای ما آورد و ما نوشیدیم، اما متوجه شدیم زن دیگ ها و ظرف های بیشتری از آب را می آورد. یکی از رفقای ما از او پرسید: حاج خانم! این همه آب برای چه؟ این خیلی زیاد است، ما هم که آب خوردیم، خداوند به شما جزای خیر دهد! آن زن با تعجب و پوزش گفت: من باید عذرخواهی کنم که آنقدر آب ندارم که بتوان این ارتش پشت سر شما مستقر شده، سیراب کنم! درواقع این زن تعداد زیادی از مردان مسلح و نظامی را پشت سر ما می دید که همان ملائکه خدا بودند که از طرف خدای سبحان برای حمایت و نصرت ما فرستاده شده بودند. 0 4 سیدصالح 1402/6/15 سفر شهادت: گفتارهایی درباره واقعه عاشورا موسی صدر 4.3 18 صفحۀ 26 به یاد میآورم که روزی همراه با جمعی از برادران فلسطینیمان در مصر بودیم، بر سر سفره نشسته بودیم که یکی از جوانان در بین غذا خوردن برخاست و گفت: خداحافظ و حاضران پاسخ دادند: به سلامت. هیچ ناله یا خداحافظی بلند نشد، نه از زنان و نه از مردان. از آنان پرسیدم کجا میرود؟ گفتند: به جبهه، تعجب کردم؛ هیچ بدرقهای نمیکنید؟ گفتند: نه، نسل های خود را بهایی آزادی قدس قرار دادهایم و آن کسی که نسلش را و خودش را در راه آزادی امتش وقف کرده باشد، پیروز میگردد. این همان معیاری است که حسین به ما میآموزد. حسین میگوید که یزید هرچه بزرگ باشد، و سپاهش هرچه عظیم باشید و هر اندازه که عوامفریبیاش گسترده و دامنهدار باشد و هر اندازه که افکارش جهنمی و گسترده باشد، فداکاری را در میدان بیاور، تا همچون دسته های ملخ پراکنده شوند و از او قرار کنند. 0 3 سیدصالح 1402/5/7 آزادی انسان مرتضی مطهری 4.6 4 صفحۀ 144 وقتی امیرمومنان علیه السلام از صفیّن مراجعت میکرد، شخصی خدمت ایشان عرض کرد: یا امیرالمومنین! دوست داشتم برادرم هم همراه ما و در رکاب شما بود و به فیض درک رکاب شما نائل میشد. حضرت فرمود: بگو نیتش چیست؟ در دلش چیست؟ تصمیمش چیست؟ آیا این برادر تو معذور بود و نتوانست بیاید، یا معذور نبود و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان که نیامد و اگر معذور بود و نیامد؛ ولی دلش با ما بود؛ میلش با ما بود . تصمیم اون این بود که با ما باشد، پس با ما بوده. گفت: بله یا امیرمومنان! اینطور بود. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بودهاند افرادی که هنوز در رحمهای مادراناند، با ما بودهاند افرادی که هنوز در اصلاب پدراناند. تا دامنه قیامت اگر افرادی پیدا شوند که واقعا از صمیم قلب، نیت و آرزویشان این باشد که ای کاش علی علیه السلام را درک میکرد و در رکاب او میجنگید، ما آنها را جزء اصحاب صفیّن میشماریم. 0 13 سیدصالح 1402/3/8 انسان آسمان: جستارهایی درباره امیرالمومنین (ع) موسی صدر 4.0 9 صفحۀ 182 برادران عزیز، علی بسیار بسیار بزرگ است. اما علی مرواریدی نیست که در ویترین بگذارند یا فضیلتهای وی را روی لوحها بنویسند و ما به آن افتخار کنیم. هرگز، هرقدر که به سیرهی علی عمل شود و هر اندازه عملکرد ما با علی مطابق باشد و خویشتن را با میزان علی بسنجیم، به همین اندازه میتوانیم بگوییم که علی از ما و ما از علی هستیم. 0 7 سیدصالح 1402/3/8 انسان آسمان: جستارهایی درباره امیرالمومنین (ع) موسی صدر 4.0 9 صفحۀ 194 عزیزان، این مسیر مسیری نیست که معجزه آسا و شاذ باشد و یا به عده ی خاصی منحصر باشد و دیگران از آن محروم باشند. این حقیقت اسلام است. اسلام است که علی را این گونه تربیت کرد. اطلاعت پروردگار است که از میان مردم چنین الگویی می سازد. ما هم در این مسیر قرار داریم و می توانیم آن را طی کنیم. این مسیر از دسترس ما دور نیست. اصلا به همین سبب علی(ع) را امام میخوانیم. زیرا ما هم باید مثل او شویم. این است معنای امام؛ نه اینکه آن را مثل گوهری ارزشمند بدانیم و آن را مقدس بشماریم و به آن دل ببندیم، ولی اثری از او در زندگیمان دیده نشود. این مساوی است با کشتن امام. 0 5 سیدصالح 1402/3/8 انسان آسمان: جستارهایی درباره امیرالمومنین (ع) موسی صدر 4.0 9 صفحۀ 194 چشم علی (علیه السلام) با انگیزه ی منافع شخصی نگاه نمی کند، بلکه در راه اطاعت فرمان خدا کار می کند. خلیفه ی دوم، عمر بن خطاب، هنگام طواف خانه ی خدا، مردی را دید که خون از صورتش جاری است. مرد نزد عمر شکایت کرد و از او خواست که حقش را از علی(ع) که او را زده بود، بگیرد. عمر در اثنای طواف به امام برخورد کرد و گفت: ای ابالحسن، این مرد شکایت می کند و می گوید که تو او را زده ای. حضرت جواب داد: بله، من او را زده ام، زیرا در حین طواف دیدم که چشم چرانی می کند. در حین عبادت سرگرم گناه و نگاه کردن به صورت زنان بود، من هم او را زدم. عمر رو کرد به طرف مرد و گفت: عمر کاری از دستش بر نمی آید، زیرا چشم خدا بر تو افتاده و دست خدا تو را زده است. 0 6 سیدصالح 1402/3/8 کآشوب: بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم احسان رضایی 3.9 54 صفحۀ 129 کم کم میان این گل سرخ به تشریح بردنها، اسم های رمز را کشف کردم. همان اسم هایی که بی هیچ حرف اضافه و پسوند و پیشوندی میتوانند دست دل آدمها را بگیرند و ببرند سر یک اتفاق تازه. این اسمها مثل قراری نانوشته تا گفته میشوند پاره ای آتش میافتد به جگرها. کمکم لحظه های خاص و مکانهای خاص را از بَر شدم. به «گودال قتلگاه» که میرسیدیم، میدانستم آه از نهادها بلند میشود. به خداحافظی خواهر از برادر که میرسیدیم، میدانستم این لحظه با دل آدمها چه میکند. یک جاهایی منتظر میماندم که «گلی گم کردهام، میجویم او را» بخوانند. یا مثلا مطمئن بودم که اینجا « بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا» را میطلبد. اگر روضه خوان همان را میخواند گل از گلم میشکفت و اگر نمیخواند، پکر میشدم. داد و فریاد را دوست نداشتم یا آنهایی را که از زیادی گریه از حال میرفتند یا تکههایی از روضه را که با عقل جور در نمیآمد. عوضش آخرهای روضه که مداح چند لحظه سکوت میکرد و مردم نرمنرم با هم گریه میکردند باب میلم بود. این لحظات طراوت پس از باران را داشت. 0 8
بریده کتابهای سیدصالح سیدصالح 1403/8/19 رحمت واسعه محمدتقی بهجت فومنی 4.2 22 صفحۀ 57 0 4 سیدصالح 1403/4/16 سلام بر ابراهیم گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.6 171 صفحۀ 6 (بخشی از مقدمه) در خاطره تاریخ پیش از ظهور اسلام، جوان ایرانی با صفت های مردانگی، قهرمانی، میهن دوستی و... جلوه گری می کرد. پس از ظهور اسلام با آموختن درس های دیگری چون ایثار، پاکی، نجابت، صداقت، دیانت، شهادت و... که از اهل بیت (ع) فراه گرفته بود، موجب درخشیدن نام جوان ایرانی بر تارک آسمان فضایل گردید. تا جایی که گردنکشان ملیت های دیگر، لب به اعتراف گشوده و مرحبا گویان نامشان را میبردهاند. دوره انقلاب اسلامی و برهه دفاع مقدس گواه این مدعاست. 0 15 سیدصالح 1402/12/15 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 3 صفحۀ 243 0 9 سیدصالح 1402/12/15 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 3 صفحۀ 233 0 8 سیدصالح 1402/12/15 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 3 صفحۀ 233 0 2 سیدصالح 1402/7/28 معجزات و کرامات نبرد "الوعد الصادق" تحکیم پیروزی الهی برای مقاومت اسلامی لبنان ماجد ناصرالزبیدی 3.3 2 صفحۀ 24 یکی از افراد مقاومت، برای من( نویسنده) نقل کرد که: من و گروهی دیگر از برادران مقاومت در میدان نبرد علیه دشمن صهیونیستی بودیم و ما بیش از 4 نفر نبودیم، خیلی تشنه شده بودیم... ...یک غاری وجود داشت که در آن زن کهنسالی همراه با خانواده ی کوچک خود، داخل آن زندگی میکردند... ما به طرف این غار رفتیم و ابتدا بر آن ها سلام کردیم. زن سلام ما را پاسخ داد و از ما استقبال کرد و برای پیروزی، موفقیت و نجات یافتن ما از دشمن صهیونیستی دست به دعا برداشت. آنگاه از او کمی آب خواستیم تا عطش خود را با آن برطرف کنیم... زن مقداری آب برای ما آورد و ما نوشیدیم، اما متوجه شدیم زن دیگ ها و ظرف های بیشتری از آب را می آورد. یکی از رفقای ما از او پرسید: حاج خانم! این همه آب برای چه؟ این خیلی زیاد است، ما هم که آب خوردیم، خداوند به شما جزای خیر دهد! آن زن با تعجب و پوزش گفت: من باید عذرخواهی کنم که آنقدر آب ندارم که بتوان این ارتش پشت سر شما مستقر شده، سیراب کنم! درواقع این زن تعداد زیادی از مردان مسلح و نظامی را پشت سر ما می دید که همان ملائکه خدا بودند که از طرف خدای سبحان برای حمایت و نصرت ما فرستاده شده بودند. 0 4 سیدصالح 1402/6/15 سفر شهادت: گفتارهایی درباره واقعه عاشورا موسی صدر 4.3 18 صفحۀ 26 به یاد میآورم که روزی همراه با جمعی از برادران فلسطینیمان در مصر بودیم، بر سر سفره نشسته بودیم که یکی از جوانان در بین غذا خوردن برخاست و گفت: خداحافظ و حاضران پاسخ دادند: به سلامت. هیچ ناله یا خداحافظی بلند نشد، نه از زنان و نه از مردان. از آنان پرسیدم کجا میرود؟ گفتند: به جبهه، تعجب کردم؛ هیچ بدرقهای نمیکنید؟ گفتند: نه، نسل های خود را بهایی آزادی قدس قرار دادهایم و آن کسی که نسلش را و خودش را در راه آزادی امتش وقف کرده باشد، پیروز میگردد. این همان معیاری است که حسین به ما میآموزد. حسین میگوید که یزید هرچه بزرگ باشد، و سپاهش هرچه عظیم باشید و هر اندازه که عوامفریبیاش گسترده و دامنهدار باشد و هر اندازه که افکارش جهنمی و گسترده باشد، فداکاری را در میدان بیاور، تا همچون دسته های ملخ پراکنده شوند و از او قرار کنند. 0 3 سیدصالح 1402/5/7 آزادی انسان مرتضی مطهری 4.6 4 صفحۀ 144 وقتی امیرمومنان علیه السلام از صفیّن مراجعت میکرد، شخصی خدمت ایشان عرض کرد: یا امیرالمومنین! دوست داشتم برادرم هم همراه ما و در رکاب شما بود و به فیض درک رکاب شما نائل میشد. حضرت فرمود: بگو نیتش چیست؟ در دلش چیست؟ تصمیمش چیست؟ آیا این برادر تو معذور بود و نتوانست بیاید، یا معذور نبود و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان که نیامد و اگر معذور بود و نیامد؛ ولی دلش با ما بود؛ میلش با ما بود . تصمیم اون این بود که با ما باشد، پس با ما بوده. گفت: بله یا امیرمومنان! اینطور بود. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بودهاند افرادی که هنوز در رحمهای مادراناند، با ما بودهاند افرادی که هنوز در اصلاب پدراناند. تا دامنه قیامت اگر افرادی پیدا شوند که واقعا از صمیم قلب، نیت و آرزویشان این باشد که ای کاش علی علیه السلام را درک میکرد و در رکاب او میجنگید، ما آنها را جزء اصحاب صفیّن میشماریم. 0 13 سیدصالح 1402/3/8 انسان آسمان: جستارهایی درباره امیرالمومنین (ع) موسی صدر 4.0 9 صفحۀ 182 برادران عزیز، علی بسیار بسیار بزرگ است. اما علی مرواریدی نیست که در ویترین بگذارند یا فضیلتهای وی را روی لوحها بنویسند و ما به آن افتخار کنیم. هرگز، هرقدر که به سیرهی علی عمل شود و هر اندازه عملکرد ما با علی مطابق باشد و خویشتن را با میزان علی بسنجیم، به همین اندازه میتوانیم بگوییم که علی از ما و ما از علی هستیم. 0 7 سیدصالح 1402/3/8 انسان آسمان: جستارهایی درباره امیرالمومنین (ع) موسی صدر 4.0 9 صفحۀ 194 عزیزان، این مسیر مسیری نیست که معجزه آسا و شاذ باشد و یا به عده ی خاصی منحصر باشد و دیگران از آن محروم باشند. این حقیقت اسلام است. اسلام است که علی را این گونه تربیت کرد. اطلاعت پروردگار است که از میان مردم چنین الگویی می سازد. ما هم در این مسیر قرار داریم و می توانیم آن را طی کنیم. این مسیر از دسترس ما دور نیست. اصلا به همین سبب علی(ع) را امام میخوانیم. زیرا ما هم باید مثل او شویم. این است معنای امام؛ نه اینکه آن را مثل گوهری ارزشمند بدانیم و آن را مقدس بشماریم و به آن دل ببندیم، ولی اثری از او در زندگیمان دیده نشود. این مساوی است با کشتن امام. 0 5 سیدصالح 1402/3/8 انسان آسمان: جستارهایی درباره امیرالمومنین (ع) موسی صدر 4.0 9 صفحۀ 194 چشم علی (علیه السلام) با انگیزه ی منافع شخصی نگاه نمی کند، بلکه در راه اطاعت فرمان خدا کار می کند. خلیفه ی دوم، عمر بن خطاب، هنگام طواف خانه ی خدا، مردی را دید که خون از صورتش جاری است. مرد نزد عمر شکایت کرد و از او خواست که حقش را از علی(ع) که او را زده بود، بگیرد. عمر در اثنای طواف به امام برخورد کرد و گفت: ای ابالحسن، این مرد شکایت می کند و می گوید که تو او را زده ای. حضرت جواب داد: بله، من او را زده ام، زیرا در حین طواف دیدم که چشم چرانی می کند. در حین عبادت سرگرم گناه و نگاه کردن به صورت زنان بود، من هم او را زدم. عمر رو کرد به طرف مرد و گفت: عمر کاری از دستش بر نمی آید، زیرا چشم خدا بر تو افتاده و دست خدا تو را زده است. 0 6 سیدصالح 1402/3/8 کآشوب: بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم احسان رضایی 3.9 54 صفحۀ 129 کم کم میان این گل سرخ به تشریح بردنها، اسم های رمز را کشف کردم. همان اسم هایی که بی هیچ حرف اضافه و پسوند و پیشوندی میتوانند دست دل آدمها را بگیرند و ببرند سر یک اتفاق تازه. این اسمها مثل قراری نانوشته تا گفته میشوند پاره ای آتش میافتد به جگرها. کمکم لحظه های خاص و مکانهای خاص را از بَر شدم. به «گودال قتلگاه» که میرسیدیم، میدانستم آه از نهادها بلند میشود. به خداحافظی خواهر از برادر که میرسیدیم، میدانستم این لحظه با دل آدمها چه میکند. یک جاهایی منتظر میماندم که «گلی گم کردهام، میجویم او را» بخوانند. یا مثلا مطمئن بودم که اینجا « بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا» را میطلبد. اگر روضه خوان همان را میخواند گل از گلم میشکفت و اگر نمیخواند، پکر میشدم. داد و فریاد را دوست نداشتم یا آنهایی را که از زیادی گریه از حال میرفتند یا تکههایی از روضه را که با عقل جور در نمیآمد. عوضش آخرهای روضه که مداح چند لحظه سکوت میکرد و مردم نرمنرم با هم گریه میکردند باب میلم بود. این لحظات طراوت پس از باران را داشت. 0 8