بریدههای کتاب سارا مستغاثی سارا مستغاثی 1403/5/5 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 34 مادرم هربار که مرا مشغول کتابخواندن میدید، میگفت "برو بیرون و زندگی کن"، گویی فعالیت در سکوت من، با آنچه در نظرش مترادف زندگی کردن بود، در تضاد قرار داشت. 0 52 سارا مستغاثی 1403/5/4 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 24 "توماس آکمپیس به شاگردان خود توصیه میکرد که "کتاب را جوری که سیمون عادل، عیسای نوزاد را در بغل میگرفت و مورد مهر و محبّت قرار میداد، در دست بگیرید. وقتی کارتان با خواندن تمام شد، کتاب را ببندید و خدا را به خاطر مندرجات آن شکر بگویید. چون در ملکوت خداوند است که چنان گنج نهفتهای یافته بودید." 0 0 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 17 آدمهایی که در پارک قدم میزدند، به اندازهی آدمهای کتابها، واقعی نبودند...در کتابها بود که با جهان روبهرو شدم: هضم شده، دستهبندی شده، عنوانبندی شده، فکر شده و کماکان مهیب. 0 8 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 15 در افسانهای در سدهی چهارم آمده است که حنانی و هوشایا از محققان تلمود، هفتهای یک بار به مطالعهی سفر یتزیرا میپرداختند و سپس با ترکیب صحیح حروف، گوسالهی سه سالهای خلق میکردند و آن را کباب کرده و به عنوان شام شب خود میخوردند. 0 0 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 14 پرستش کتاب یکی از پایههای اصلی جوامع باسواد است. اسلام در این زمینه حتی یک گام پیشتر برمیدارد: قرآن نه تنها یکی از مخلوقات خداوند است، بلکه یکی از صفات او است مانند حاضر بودنش در همهجا و رحیم بودنش. 0 0 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 1 میدانم که در صفحهی کتابی از کتابهای قفسهام، که از آن بالا به من مینگرد، همان پرسشی که من امروزه با آن دست به گریبانم سالها پیش و به قلم شخصی که هرگز از وجودم کمترین اطلاعی نداشت مطرح شده است. 0 0 سارا مستغاثی 1403/3/7 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 3.9 4 صفحۀ 176 جنگ یک بازی مردانه است. شاید برای این که آدمکشتن برای آنها که بچّهای به دنیا نیاوردهاند راحتتر است. 0 2 سارا مستغاثی 1403/2/31 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 3.9 4 صفحۀ 81 عجیب اینکه وقتی هرروز این تصاویر را میبینی، جنگ به تو یاد میدهد که به دیدن خون عادت کنی، مجبور میشوی با آن کنار بیایی. از یک جایی به بعد میفهمی آدمها کرور کرور میمیرند و جسدهایشان روی هم تلنبار میشود و همهی اینها در ذهنت تبدیل به اعداد انتزاعی میشود. برای این که دوام بیاوری سنگدل میشوی. فقط وقتی بر خود میلرزی که کسی را که کشته شده است میشناسی، چون برای درک واقعیت مرگ باید به آن هویت بخشید، با چهرهاش آشنا شد و آن را شخصی کرد. در غیر این صورت رنج میکشی اما رنجی مبهم و گنگ، انگار یک زرهی فلزی تنگ به تن کرده باشی. 0 1 سارا مستغاثی 1402/9/5 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.2 31 صفحۀ 101 تصاویر کتابها چنان به جهان خیالی من رخنه کرده بودند که اصلا حس نمیکردم از جهانی غریبه میآیند. کمکم فانتزی کتابها وضعیت عادی را برایم تعریف کرد و جهان واقعی خودم بیگانه شد. خیالم نیز، درست مثل کشورم، استعمار شده بود. 0 20 سارا مستغاثی 1402/8/14 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.2 31 صفحۀ 15 هگل آزادی را "در خانه بودن" تعریف میکند. 0 27 سارا مستغاثی 1402/7/21 فهرست کتاب سارا نیشا آدامز 4.1 20 صفحۀ 350 حالا کتاب به چه دردش میخورد؟ شخصیتهایی که عاشقشان بود همه خیالیاند و هیچوقت نمیتوانند چیزی را درست کنند. هیچوقت بیرون از صفحات کتابشان معنایی ندارند. 1 14 سارا مستغاثی 1402/6/24 فهرست کتاب سارا نیشا آدامز 4.1 20 صفحۀ 156 "پِریا میخواد نویسنده بشه یا توی کتابفروشی کار کنه." "ولی برای کار واقعیش چی؟ منظورم سرگرمی نیست." "اینها هم کار واقعیه دیگه." "نه، یعنی، وکیل چی؟..." "نمیخواد وکیل بشه." "دکتر؟ مدیر؟ نه؟" 0 25 سارا مستغاثی 1402/4/24 کتابفروشی نویسندگان فقید لیام کالانان 2.7 6 صفحۀ 289 ای کاش با این همه پیشرفت در دنیا یک دکمهی "توقف" برای زندگی ساخته شده بود؛ این تمام چیزی بود که من از دانشمندان میخواستم. دکمهی توقف خواستهی زیادی بود اما فقط همین دکمه برای وقتی که نمیخواستی چیزی بشنوی، کافی بود. 0 13 سارا مستغاثی 1402/4/11 فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 صفحۀ 214 هیچوقت هوشمندی لازم را نداشتم. باید بگویم هیچوقت حتی به طور تصادفی نتوانستم در مسیر اصلی باشم و همیشه همهچیز از جایی که هیچ نشانی ازش نداشتهام سر راهم قرار گرفته. مادرم میگوید به خاطر این است که به جای زندگی در دنیای واقعی، در ذهنم زندگی میکنم. می خواهم ازت بپرسم: مگر همه در ذهنشان زندگی نمیکنند؟ باید کجا زندگی کنیم؟ هستی یعنی ذهنهای ما. قبول داری، فلورا بل؟ 0 8 سارا مستغاثی 1402/4/11 فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 صفحۀ 172 "میدانستید چیزی حدود نود میلیارد کهکشان وجود دارد؟ در چنین هستی گستردهای به نظر مسخره میآید کسی دنبال مخلوقی مثل خودش باشد، اما من تلاش میکنم پیدایش کنم." 0 21 سارا مستغاثی 1402/4/9 فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 صفحۀ 71 "وقتی نتوانی ببینی، دنیا جای خیلی خطرناکی میشود." فلورا حوصله نداشت به ویلیام اسپایور بگوید دنیا با وجود دو چشم بینا هم بسیار خطرناک است. 0 3 سارا مستغاثی 1402/3/21 مینا سان تلمو و موزه ی نفرین شده؛ داستانی پلیسی درباره ی هنر مدرن خاویر مارتینث 3.7 1 صفحۀ 127 ولر یکی از آن کارشناسان هنری معمولی نبود. او بیشتر شبیه به کسی حرف میزد که نه تنها از آثار هنری مورد علاقهاش لذت میبرد، بلکه سعی کرده بفهمد چرا از تماشای یک اثر خوشش میآید. او لذت را تبدیل به دانش کرده بود. 0 6 سارا مستغاثی 1402/3/21 مینا سان تلمو و موزه ی نفرین شده؛ داستانی پلیسی درباره ی هنر مدرن خاویر مارتینث 3.7 1 صفحۀ 122 طبیعت آدمها همیشه یکیه. میخواد تو مدرسه باشه یا توی صحنهی جرم. برای همین سعی میکنم با کمک چیزهایی که توی زندگی روزمره اتفاق میافته، دربارهی پروندههام نتیجهگیری کنم. 0 2 سارا مستغاثی 1402/3/20 دختر آفتاب ماکوتو شینکای 3.0 1 صفحۀ 229 اگر دوباره ببینمش... باید به او چه بگویم؟ برای امتحان، با صدای بلند با خودم زمزمه میکنم: " اینکه دنیا اینطوریه تقصیر هیچکس نیست." گفتن این حرف خوب است؟ همان چیزی است که دوست دارد بشنود؟... دنیا همیشه و از همان اول، دیوانه بوده... 0 11 سارا مستغاثی 1402/3/7 به خاطره اعتمادی نیست الیزا گبرت 3.6 4 صفحۀ 199 عصبانی ماندن برایم سخت شده. اخبار، چه اخبار داخلی و چه اخبار گوشهکنار جهان، هنوز هم وحشتناکاند. ذهنم این را میداند، ولی احساسِ جسمانی وحشت از بین رفته. پیگیری اخبار جنگ سوریه، بحران پناهجویان یا آبشدن یخهای قطبی حالا شبیه تمرین پذیرش شده است؛ اینها وضعیتهایی هستند که دارند بدتر میشوند. این احساس نام خاصی دارد: "خستگی از شفقت". 0 14
بریدههای کتاب سارا مستغاثی سارا مستغاثی 1403/5/5 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 34 مادرم هربار که مرا مشغول کتابخواندن میدید، میگفت "برو بیرون و زندگی کن"، گویی فعالیت در سکوت من، با آنچه در نظرش مترادف زندگی کردن بود، در تضاد قرار داشت. 0 52 سارا مستغاثی 1403/5/4 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 24 "توماس آکمپیس به شاگردان خود توصیه میکرد که "کتاب را جوری که سیمون عادل، عیسای نوزاد را در بغل میگرفت و مورد مهر و محبّت قرار میداد، در دست بگیرید. وقتی کارتان با خواندن تمام شد، کتاب را ببندید و خدا را به خاطر مندرجات آن شکر بگویید. چون در ملکوت خداوند است که چنان گنج نهفتهای یافته بودید." 0 0 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 17 آدمهایی که در پارک قدم میزدند، به اندازهی آدمهای کتابها، واقعی نبودند...در کتابها بود که با جهان روبهرو شدم: هضم شده، دستهبندی شده، عنوانبندی شده، فکر شده و کماکان مهیب. 0 8 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 15 در افسانهای در سدهی چهارم آمده است که حنانی و هوشایا از محققان تلمود، هفتهای یک بار به مطالعهی سفر یتزیرا میپرداختند و سپس با ترکیب صحیح حروف، گوسالهی سه سالهای خلق میکردند و آن را کباب کرده و به عنوان شام شب خود میخوردند. 0 0 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 14 پرستش کتاب یکی از پایههای اصلی جوامع باسواد است. اسلام در این زمینه حتی یک گام پیشتر برمیدارد: قرآن نه تنها یکی از مخلوقات خداوند است، بلکه یکی از صفات او است مانند حاضر بودنش در همهجا و رحیم بودنش. 0 0 سارا مستغاثی 1403/5/2 تاریخ کتابخوانی آلبرتو منگوئل 4.4 3 صفحۀ 1 میدانم که در صفحهی کتابی از کتابهای قفسهام، که از آن بالا به من مینگرد، همان پرسشی که من امروزه با آن دست به گریبانم سالها پیش و به قلم شخصی که هرگز از وجودم کمترین اطلاعی نداشت مطرح شده است. 0 0 سارا مستغاثی 1403/3/7 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 3.9 4 صفحۀ 176 جنگ یک بازی مردانه است. شاید برای این که آدمکشتن برای آنها که بچّهای به دنیا نیاوردهاند راحتتر است. 0 2 سارا مستغاثی 1403/2/31 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 3.9 4 صفحۀ 81 عجیب اینکه وقتی هرروز این تصاویر را میبینی، جنگ به تو یاد میدهد که به دیدن خون عادت کنی، مجبور میشوی با آن کنار بیایی. از یک جایی به بعد میفهمی آدمها کرور کرور میمیرند و جسدهایشان روی هم تلنبار میشود و همهی اینها در ذهنت تبدیل به اعداد انتزاعی میشود. برای این که دوام بیاوری سنگدل میشوی. فقط وقتی بر خود میلرزی که کسی را که کشته شده است میشناسی، چون برای درک واقعیت مرگ باید به آن هویت بخشید، با چهرهاش آشنا شد و آن را شخصی کرد. در غیر این صورت رنج میکشی اما رنجی مبهم و گنگ، انگار یک زرهی فلزی تنگ به تن کرده باشی. 0 1 سارا مستغاثی 1402/9/5 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.2 31 صفحۀ 101 تصاویر کتابها چنان به جهان خیالی من رخنه کرده بودند که اصلا حس نمیکردم از جهانی غریبه میآیند. کمکم فانتزی کتابها وضعیت عادی را برایم تعریف کرد و جهان واقعی خودم بیگانه شد. خیالم نیز، درست مثل کشورم، استعمار شده بود. 0 20 سارا مستغاثی 1402/8/14 لهجهها اهلی نمیشوند خالد مطاوع 4.2 31 صفحۀ 15 هگل آزادی را "در خانه بودن" تعریف میکند. 0 27 سارا مستغاثی 1402/7/21 فهرست کتاب سارا نیشا آدامز 4.1 20 صفحۀ 350 حالا کتاب به چه دردش میخورد؟ شخصیتهایی که عاشقشان بود همه خیالیاند و هیچوقت نمیتوانند چیزی را درست کنند. هیچوقت بیرون از صفحات کتابشان معنایی ندارند. 1 14 سارا مستغاثی 1402/6/24 فهرست کتاب سارا نیشا آدامز 4.1 20 صفحۀ 156 "پِریا میخواد نویسنده بشه یا توی کتابفروشی کار کنه." "ولی برای کار واقعیش چی؟ منظورم سرگرمی نیست." "اینها هم کار واقعیه دیگه." "نه، یعنی، وکیل چی؟..." "نمیخواد وکیل بشه." "دکتر؟ مدیر؟ نه؟" 0 25 سارا مستغاثی 1402/4/24 کتابفروشی نویسندگان فقید لیام کالانان 2.7 6 صفحۀ 289 ای کاش با این همه پیشرفت در دنیا یک دکمهی "توقف" برای زندگی ساخته شده بود؛ این تمام چیزی بود که من از دانشمندان میخواستم. دکمهی توقف خواستهی زیادی بود اما فقط همین دکمه برای وقتی که نمیخواستی چیزی بشنوی، کافی بود. 0 13 سارا مستغاثی 1402/4/11 فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 صفحۀ 214 هیچوقت هوشمندی لازم را نداشتم. باید بگویم هیچوقت حتی به طور تصادفی نتوانستم در مسیر اصلی باشم و همیشه همهچیز از جایی که هیچ نشانی ازش نداشتهام سر راهم قرار گرفته. مادرم میگوید به خاطر این است که به جای زندگی در دنیای واقعی، در ذهنم زندگی میکنم. می خواهم ازت بپرسم: مگر همه در ذهنشان زندگی نمیکنند؟ باید کجا زندگی کنیم؟ هستی یعنی ذهنهای ما. قبول داری، فلورا بل؟ 0 8 سارا مستغاثی 1402/4/11 فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 صفحۀ 172 "میدانستید چیزی حدود نود میلیارد کهکشان وجود دارد؟ در چنین هستی گستردهای به نظر مسخره میآید کسی دنبال مخلوقی مثل خودش باشد، اما من تلاش میکنم پیدایش کنم." 0 21 سارا مستغاثی 1402/4/9 فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 صفحۀ 71 "وقتی نتوانی ببینی، دنیا جای خیلی خطرناکی میشود." فلورا حوصله نداشت به ویلیام اسپایور بگوید دنیا با وجود دو چشم بینا هم بسیار خطرناک است. 0 3 سارا مستغاثی 1402/3/21 مینا سان تلمو و موزه ی نفرین شده؛ داستانی پلیسی درباره ی هنر مدرن خاویر مارتینث 3.7 1 صفحۀ 127 ولر یکی از آن کارشناسان هنری معمولی نبود. او بیشتر شبیه به کسی حرف میزد که نه تنها از آثار هنری مورد علاقهاش لذت میبرد، بلکه سعی کرده بفهمد چرا از تماشای یک اثر خوشش میآید. او لذت را تبدیل به دانش کرده بود. 0 6 سارا مستغاثی 1402/3/21 مینا سان تلمو و موزه ی نفرین شده؛ داستانی پلیسی درباره ی هنر مدرن خاویر مارتینث 3.7 1 صفحۀ 122 طبیعت آدمها همیشه یکیه. میخواد تو مدرسه باشه یا توی صحنهی جرم. برای همین سعی میکنم با کمک چیزهایی که توی زندگی روزمره اتفاق میافته، دربارهی پروندههام نتیجهگیری کنم. 0 2 سارا مستغاثی 1402/3/20 دختر آفتاب ماکوتو شینکای 3.0 1 صفحۀ 229 اگر دوباره ببینمش... باید به او چه بگویم؟ برای امتحان، با صدای بلند با خودم زمزمه میکنم: " اینکه دنیا اینطوریه تقصیر هیچکس نیست." گفتن این حرف خوب است؟ همان چیزی است که دوست دارد بشنود؟... دنیا همیشه و از همان اول، دیوانه بوده... 0 11 سارا مستغاثی 1402/3/7 به خاطره اعتمادی نیست الیزا گبرت 3.6 4 صفحۀ 199 عصبانی ماندن برایم سخت شده. اخبار، چه اخبار داخلی و چه اخبار گوشهکنار جهان، هنوز هم وحشتناکاند. ذهنم این را میداند، ولی احساسِ جسمانی وحشت از بین رفته. پیگیری اخبار جنگ سوریه، بحران پناهجویان یا آبشدن یخهای قطبی حالا شبیه تمرین پذیرش شده است؛ اینها وضعیتهایی هستند که دارند بدتر میشوند. این احساس نام خاصی دارد: "خستگی از شفقت". 0 14