بریدههای کتاب ملیکا ملیکا 1404/2/16 خانهی لهستانیها مرجان شیرمحمدی 3.7 62 صفحۀ 150 مثل مادام کم پیدا میشود که از تهران بکوبد و برود بندر پهلوی سراغ مُردهها. یا اینکه آنقدر معرفت داشته باشد که فقط برای اینکه شعر حافظ بخواند، سواد فارسی یاد بگیرد. خُب این هم خودش یک جور معرفت است. یعنی من به آدم میگویم با معرفت. 0 0 ملیکا 1404/2/16 خانهی لهستانیها مرجان شیرمحمدی 3.7 62 صفحۀ 150 آدم با معرفتی بود که بعد از این همه سال دوستانش را فراموش نکرده بود. مردم همه دم از معرفت میزنند، چون حرف زدن خرجی ندارد، ولی عمل کردنش را به قول بانو میکوبند به تاق نسیان. چون که حرف زدن یک چیز است و عمل کردن یک چیز دیگر. 0 0 ملیکا 1404/2/14 زندگی همین است محمدهاشم اکبریانی 4.3 3 صفحۀ 8 تا مجریه برگشت مردههه از اون طرف دیوار، از تو قبرش، گفت:«چرا اینقدر به مُردهها بی احترامی میکنی و خشکوخالی فقط میگی مُرده. مُرده برای خودش عزت و آبرو و حیثیت داره. حداقل بگو "مثل مُردههای عزیز" یا "مثل مُردههای باشخصیت" باور کن خیلی زشته اینجوری از مُردهها اسم ببری.» 0 0 ملیکا 1404/2/14 هشت و چهل و چهار کاوه فولادی نسب 3.1 4 صفحۀ 124 به گواهی سنگها همه آدمهایی که مرده بودند،یا دلبند بودند یا دلسوز یا مهربان؛ انگار آدمهای نامهربانِ بیخیال نمیمیرند. از گورشان توی گورستان که خبری نبود. 0 0 ملیکا 1404/2/14 هشت و چهل و چهار کاوه فولادی نسب 3.1 4 صفحۀ 115 زندگی بعضی وقتا از قصههام قصهتره. 0 0 ملیکا 1404/2/13 عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 34 صفحۀ 262 0 0 ملیکا 1404/2/13 آبنبات نارگیلی جلد 4 مهرداد صدقی 4.4 68 صفحۀ 315 روزهای آخر ترم رسیده بود و هرکس جزوه نداشت، مثل گدای سامرا، دنبال جزوه بود و هرکس که جزوه کامل داشت جوری قیافه میگرفت که انگار کلیددار کعبه است. 0 0 ملیکا 1404/2/13 متال باز علی مسعودی نیا 3.9 2 صفحۀ 175 تنهایی رو اگه حال نکنی باهاش عینهو آمپول هواست... در جا میکشدت. 0 0 ملیکا 1404/2/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 138 صفحۀ 292 0 0 ملیکا 1404/2/12 دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد شهرام رحیمیان 3.8 30 صفحۀ 51 ملکتاج گفت:« افسوس، زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه هاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد، می خوام خوشبخت یا بدبخت باشم.» 0 0
بریدههای کتاب ملیکا ملیکا 1404/2/16 خانهی لهستانیها مرجان شیرمحمدی 3.7 62 صفحۀ 150 مثل مادام کم پیدا میشود که از تهران بکوبد و برود بندر پهلوی سراغ مُردهها. یا اینکه آنقدر معرفت داشته باشد که فقط برای اینکه شعر حافظ بخواند، سواد فارسی یاد بگیرد. خُب این هم خودش یک جور معرفت است. یعنی من به آدم میگویم با معرفت. 0 0 ملیکا 1404/2/16 خانهی لهستانیها مرجان شیرمحمدی 3.7 62 صفحۀ 150 آدم با معرفتی بود که بعد از این همه سال دوستانش را فراموش نکرده بود. مردم همه دم از معرفت میزنند، چون حرف زدن خرجی ندارد، ولی عمل کردنش را به قول بانو میکوبند به تاق نسیان. چون که حرف زدن یک چیز است و عمل کردن یک چیز دیگر. 0 0 ملیکا 1404/2/14 زندگی همین است محمدهاشم اکبریانی 4.3 3 صفحۀ 8 تا مجریه برگشت مردههه از اون طرف دیوار، از تو قبرش، گفت:«چرا اینقدر به مُردهها بی احترامی میکنی و خشکوخالی فقط میگی مُرده. مُرده برای خودش عزت و آبرو و حیثیت داره. حداقل بگو "مثل مُردههای عزیز" یا "مثل مُردههای باشخصیت" باور کن خیلی زشته اینجوری از مُردهها اسم ببری.» 0 0 ملیکا 1404/2/14 هشت و چهل و چهار کاوه فولادی نسب 3.1 4 صفحۀ 124 به گواهی سنگها همه آدمهایی که مرده بودند،یا دلبند بودند یا دلسوز یا مهربان؛ انگار آدمهای نامهربانِ بیخیال نمیمیرند. از گورشان توی گورستان که خبری نبود. 0 0 ملیکا 1404/2/14 هشت و چهل و چهار کاوه فولادی نسب 3.1 4 صفحۀ 115 زندگی بعضی وقتا از قصههام قصهتره. 0 0 ملیکا 1404/2/13 عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 34 صفحۀ 262 0 0 ملیکا 1404/2/13 آبنبات نارگیلی جلد 4 مهرداد صدقی 4.4 68 صفحۀ 315 روزهای آخر ترم رسیده بود و هرکس جزوه نداشت، مثل گدای سامرا، دنبال جزوه بود و هرکس که جزوه کامل داشت جوری قیافه میگرفت که انگار کلیددار کعبه است. 0 0 ملیکا 1404/2/13 متال باز علی مسعودی نیا 3.9 2 صفحۀ 175 تنهایی رو اگه حال نکنی باهاش عینهو آمپول هواست... در جا میکشدت. 0 0 ملیکا 1404/2/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 138 صفحۀ 292 0 0 ملیکا 1404/2/12 دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد شهرام رحیمیان 3.8 30 صفحۀ 51 ملکتاج گفت:« افسوس، زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه هاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد، می خوام خوشبخت یا بدبخت باشم.» 0 0