بریدههای کتاب علی علی 4 روز پیش خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 138 «میدونی، مردم خیلی شبیه سگهان. سگی که کنترل نشه یه سگ ناراحته و سگ ناراحت هم پاچه میگیره.» 0 0 علی 1404/4/27 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 190 «برای اداره کردن یه ملت اول باید اونها رو درک کرد». 0 0 علی 1404/4/23 شیطان لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.0 67 صفحۀ 89 دیوانه تر از همه، بیتردید کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را میبینند که در خود نمیبینند. 0 0 علی 1404/4/22 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 158 «هری! تماشای تلویزیون به آدم قوت قلب میده. وقتی میبینی یه مشت احمق اون تو هستن، حس باهوش بودن بهت دست میده. تحقیقات نشون میده مردمی که فکر میکنن باهوشن عملکردشون خیلی بهتر از اونهاییه که فکر میکنن احمقن.» 0 0 علی 1404/4/19 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 114 «در میون گذاشتن رازها آدم ها رو به هم زنجیر میکنه و این همیشه چیزی نیست که مردم دنبالشن.» 0 0 علی 1404/4/18 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 108 «عشق معمای بزرگتری از مرگه و باید مواظب مارها بود.» 0 0 علی 1404/4/17 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 98 اندرو سعی کرد آبوتاب بیشتری به بحث بدهد: «زدی به هدف، هری! توی داستانهای جنایی سنتی کارآگاه شریف داستان با اتکا به شهود دروغ رو از راست تشخیص میده. مزخرفه! طبیعت انسانی یه جنگل نفوذناپذیر و وسیعه که هیچکس نمیتونه درکش کنه، حتی یه مادر هم رازهای زیادی از فرزندش نمیدونه.» 0 2 علی 1404/4/14 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 93 «آیا دادگاهی در این دنیا هست که سرشتِ آدم را قضاوت کند؟» 0 3 علی 1404/4/12 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 77 با لبخند گفت: «بذار یه چیزی یادت بدم. اگه میخوای یه زن رو مسحور خودت کنی، باید کاری کنی که احساس کنه با بقیه فرق داره و رفتاری که باهاش میشه خاص خودشه، نه هیچکس دیگهای.» 0 1 علی 1404/4/8 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 73 «هر بار که یه پروندهی جنایی رو دست میگیری خودت هم دچار تبعات منفیش میشی. حقیقت اینه که آسیبهای انسانی و داستانهای غمانگیزی که توی دنیا وجود دارن خیلی بیشتر از اون چیزهاییه که توی کتابهای آگاتا کریستی میخونیم و از اون طرف درایت و انگیزههای هوشمندانه کمتره.» 0 1 علی 1404/3/19 دست نامرئی سم شپرد 1.0 0 صفحۀ 17 "مشکل اینجاست که این روزا نمیشه فرق آدم یهلاقبا و آدم حسابی رو فهمید" 0 0 علی 1404/2/7 چلاق آینیشمان مارتین مک دونا 4.1 9 صفحۀ 46 مامان! بهشت چه شکلیه؟ شنیدم جای قشنگیه، حتی قشنگتر از ایرلند. حتی اگه از ایرلندم قشنگتر باشه شک ندارم به قشنگی تو نیست. راست راستی دارم با خودم فکر میکنم اصلاً پسرای چُلاقو به بهشت راه میدن؟ جوابش معلومه؛ ما فقط اونجا رو زشت میکنیم. 0 0 علی 1404/1/9 ساحره ی سرگردان ری بردبری 3.6 5 صفحۀ 61 مرد به زمزمه گفت: «پیرزن.» «به من نگو پیرزن!» «بسیار خب، کلاریندا.» «اسم مرا از کجا میدانی؟ اسمی که هیچ کس نمیداند!» «کلاریندا، چرا این همه سال در این کلبه پنهان شدهای؟» «یادم نیست... چرا یادم هست. میترسیدم.» «میترسیدی؟» «غریب است. نیمی از عمرم را از زندگی ترس داشتم و نیمی دیگر را از مرگ. همیشه پای یک جور ترس در میان بود.» 0 1 علی 1403/12/24 سال های گور علیرضا رحیمی نژاد 3.5 0 صفحۀ 59 بعضی زندانیان رفتار ناشایست و غیراخلاقی دارند. جا تنگ است و زمان خیلی دیر میگذرد. من خودم را با خواندن کتاب و فکر کردن به گذشته سرگرم میکنم و با هیچ کدام از همسلولیهایم کاری ندارم. از اینکه به غیر از پدر و مادرم کسی به ملاقاتم نمیآید، ناراحتم. در زندان ماندن، اعدام تدریجی است.اینجا هیچ عاطفه و محبتی نیست. من دیگر امیدی به آینده ندارم، احساس خوشبختی چندروزهای که داشتم بر باد رفت. کاش میتوانستم آزادانه در محله زندگی پدر و مادرم قدم بزنم. 0 0 علی 1403/12/14 داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 8 صفحۀ 52 شادی احمقانهی این محکوم به مرگ، توهینی به زندان و به خود اعدام محسوب میشد و برای همه بسیار عجیب بود. ناگهان در یک لحظه، در کوتاهترین لحظهی ممکن، به نظر نگهبان پیر، که همه عمرش را در زندان سپری کرده و قوانین آنجا را مثل خود قوانین طبیعت پذیرفته بود، چنین رسید که زندان و کل زندگی به دلایلی شبیه تیمارستان است و اینکه خود او هم به عنوان نگهبانِ آنجا مهمترین دیوانهی تیمارستان به حساب میآید. 0 1 علی 1403/12/6 مه استیون کینگ 4.1 1 صفحۀ 15 وحشت تفتیش عقاید در قیاس با هولناکی تقدیری که ذهن میتواند برای کسانی که عاشقشان هستیم متصور شود، هیچ است. 0 3
بریدههای کتاب علی علی 4 روز پیش خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 138 «میدونی، مردم خیلی شبیه سگهان. سگی که کنترل نشه یه سگ ناراحته و سگ ناراحت هم پاچه میگیره.» 0 0 علی 1404/4/27 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 190 «برای اداره کردن یه ملت اول باید اونها رو درک کرد». 0 0 علی 1404/4/23 شیطان لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.0 67 صفحۀ 89 دیوانه تر از همه، بیتردید کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را میبینند که در خود نمیبینند. 0 0 علی 1404/4/22 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 158 «هری! تماشای تلویزیون به آدم قوت قلب میده. وقتی میبینی یه مشت احمق اون تو هستن، حس باهوش بودن بهت دست میده. تحقیقات نشون میده مردمی که فکر میکنن باهوشن عملکردشون خیلی بهتر از اونهاییه که فکر میکنن احمقن.» 0 0 علی 1404/4/19 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 114 «در میون گذاشتن رازها آدم ها رو به هم زنجیر میکنه و این همیشه چیزی نیست که مردم دنبالشن.» 0 0 علی 1404/4/18 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 108 «عشق معمای بزرگتری از مرگه و باید مواظب مارها بود.» 0 0 علی 1404/4/17 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 98 اندرو سعی کرد آبوتاب بیشتری به بحث بدهد: «زدی به هدف، هری! توی داستانهای جنایی سنتی کارآگاه شریف داستان با اتکا به شهود دروغ رو از راست تشخیص میده. مزخرفه! طبیعت انسانی یه جنگل نفوذناپذیر و وسیعه که هیچکس نمیتونه درکش کنه، حتی یه مادر هم رازهای زیادی از فرزندش نمیدونه.» 0 2 علی 1404/4/14 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 93 «آیا دادگاهی در این دنیا هست که سرشتِ آدم را قضاوت کند؟» 0 3 علی 1404/4/12 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 77 با لبخند گفت: «بذار یه چیزی یادت بدم. اگه میخوای یه زن رو مسحور خودت کنی، باید کاری کنی که احساس کنه با بقیه فرق داره و رفتاری که باهاش میشه خاص خودشه، نه هیچکس دیگهای.» 0 1 علی 1404/4/8 خفاش یو نسبو 3.4 3 صفحۀ 73 «هر بار که یه پروندهی جنایی رو دست میگیری خودت هم دچار تبعات منفیش میشی. حقیقت اینه که آسیبهای انسانی و داستانهای غمانگیزی که توی دنیا وجود دارن خیلی بیشتر از اون چیزهاییه که توی کتابهای آگاتا کریستی میخونیم و از اون طرف درایت و انگیزههای هوشمندانه کمتره.» 0 1 علی 1404/3/19 دست نامرئی سم شپرد 1.0 0 صفحۀ 17 "مشکل اینجاست که این روزا نمیشه فرق آدم یهلاقبا و آدم حسابی رو فهمید" 0 0 علی 1404/2/7 چلاق آینیشمان مارتین مک دونا 4.1 9 صفحۀ 46 مامان! بهشت چه شکلیه؟ شنیدم جای قشنگیه، حتی قشنگتر از ایرلند. حتی اگه از ایرلندم قشنگتر باشه شک ندارم به قشنگی تو نیست. راست راستی دارم با خودم فکر میکنم اصلاً پسرای چُلاقو به بهشت راه میدن؟ جوابش معلومه؛ ما فقط اونجا رو زشت میکنیم. 0 0 علی 1404/1/9 ساحره ی سرگردان ری بردبری 3.6 5 صفحۀ 61 مرد به زمزمه گفت: «پیرزن.» «به من نگو پیرزن!» «بسیار خب، کلاریندا.» «اسم مرا از کجا میدانی؟ اسمی که هیچ کس نمیداند!» «کلاریندا، چرا این همه سال در این کلبه پنهان شدهای؟» «یادم نیست... چرا یادم هست. میترسیدم.» «میترسیدی؟» «غریب است. نیمی از عمرم را از زندگی ترس داشتم و نیمی دیگر را از مرگ. همیشه پای یک جور ترس در میان بود.» 0 1 علی 1403/12/24 سال های گور علیرضا رحیمی نژاد 3.5 0 صفحۀ 59 بعضی زندانیان رفتار ناشایست و غیراخلاقی دارند. جا تنگ است و زمان خیلی دیر میگذرد. من خودم را با خواندن کتاب و فکر کردن به گذشته سرگرم میکنم و با هیچ کدام از همسلولیهایم کاری ندارم. از اینکه به غیر از پدر و مادرم کسی به ملاقاتم نمیآید، ناراحتم. در زندان ماندن، اعدام تدریجی است.اینجا هیچ عاطفه و محبتی نیست. من دیگر امیدی به آینده ندارم، احساس خوشبختی چندروزهای که داشتم بر باد رفت. کاش میتوانستم آزادانه در محله زندگی پدر و مادرم قدم بزنم. 0 0 علی 1403/12/14 داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 8 صفحۀ 52 شادی احمقانهی این محکوم به مرگ، توهینی به زندان و به خود اعدام محسوب میشد و برای همه بسیار عجیب بود. ناگهان در یک لحظه، در کوتاهترین لحظهی ممکن، به نظر نگهبان پیر، که همه عمرش را در زندان سپری کرده و قوانین آنجا را مثل خود قوانین طبیعت پذیرفته بود، چنین رسید که زندان و کل زندگی به دلایلی شبیه تیمارستان است و اینکه خود او هم به عنوان نگهبانِ آنجا مهمترین دیوانهی تیمارستان به حساب میآید. 0 1 علی 1403/12/6 مه استیون کینگ 4.1 1 صفحۀ 15 وحشت تفتیش عقاید در قیاس با هولناکی تقدیری که ذهن میتواند برای کسانی که عاشقشان هستیم متصور شود، هیچ است. 0 3