بریده‌ای از کتاب سال های گور اثر علیرضا رحیمی نژاد

علی

علی

1403/12/24

بریدۀ کتاب

صفحۀ 59

بعضی زندانیان رفتار ناشایست و غیراخلاقی دارند. جا تنگ است و زمان خیلی دیر می‌گذرد. من خودم را با خواندن کتاب و فکر کردن به گذشته سرگرم می‌کنم و با هیچ کدام از هم‌سلولی‌هایم کاری ندارم. از اینکه به غیر از پدر و مادرم کسی به ملاقاتم نمی‌آید، ناراحتم. در زندان ماندن، اعدام تدریجی است.اینجا هیچ عاطفه و محبتی نیست. من دیگر امیدی به آینده ندارم، احساس خوشبختی چندروزه‌ای که داشتم بر باد رفت. کاش می‌توانستم آزادانه در محله زندگی پدر و مادرم قدم بزنم.

بعضی زندانیان رفتار ناشایست و غیراخلاقی دارند. جا تنگ است و زمان خیلی دیر می‌گذرد. من خودم را با خواندن کتاب و فکر کردن به گذشته سرگرم می‌کنم و با هیچ کدام از هم‌سلولی‌هایم کاری ندارم. از اینکه به غیر از پدر و مادرم کسی به ملاقاتم نمی‌آید، ناراحتم. در زندان ماندن، اعدام تدریجی است.اینجا هیچ عاطفه و محبتی نیست. من دیگر امیدی به آینده ندارم، احساس خوشبختی چندروزه‌ای که داشتم بر باد رفت. کاش می‌توانستم آزادانه در محله زندگی پدر و مادرم قدم بزنم.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.