بریدههای کتاب دال دوست داشتن فاطمه 1402/4/19 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 64 دوست داشتن حساب و کتاب دارد. دوست داشتن حد و مرز میشناسد. _حساب و کتابش؟ ظرفیت خودت. که اگر میتوانی ظرفت را بزرگتر، ظرفیتت را بیشتر کن. اگر نمیتوانی اما اندازه نگه دار. _حد و مرزش؟ عزت خودت، کرامت خودت، شخصیت خودت. دوست داشتن که نباید تو را بیعزت، بیکرامت، بیشخصیت کند. باید؟ 0 10 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 48 بیش از هر کلمه ای باید از همیشه ها و هرگزها و هیچ وقت ها و هیچ کجاها پرهیز کرد - از این «همیشه با تو می مانم»ها و «هرگز ترکت نمی کنم»ها - که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب به آدم هایی می نگرد که مقید به زمان و مکان اند، اما فراتر از زمان و مکان وعده می دهند و باور و اعتماد را به مسخره می گیرند. ۴۸ | دال دوست داشتن 0 6 فاطمه صاد 1404/3/29 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 99 ادم همانی است که هم گریه میکند، هم داد میزند، هم خشمگین میشود، و هم تا اخر عمرش مدیون خودش است، اگر همانجا همان وقت، به همان کس، همان حرفی را که باید بزند، نزند. 0 7 🇮🇷 𝖦𝗁𝗮𝗓𝗮𝗅 1404/3/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده ی خاطرات برای روزهایی که هیچوقت نیامدند. دل سپردیم به خاطرات خطراتی که کرده بودیم، و خود خطر کردن را فراموش کردیم. به جاش یاد گرفتیم چطور هر چیزی را که دوست داریم، اما نمیتوانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم: شکسته، دلمرده، خاک گرفته. 0 11 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 79 حالا من این جور خیال می کنم که آدم باید یکی _و فقط یکی_ را داشته باشد توی زندگی اش که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتش را ببرد جلو پیشش وا کند،که سری که بر سر گردون به فخر می ساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری که به مهر و فروتنی. از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است و هست. 0 10 پروانه🇮🇷 1404/2/2 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 58 0 7 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 80 از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! [...]فقط میدانی کسی است و هست. 0 12 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده خاطرات، برای روزهایی که هیچ وقت نیامدند. [...] یاد گرفتیم چطور هر چیزی[و هرکسی] را که دوست داریم اما نمی توانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم:شکسته، دل مرده، خاک گرفته... ✍️🏻خرده جنایت های آینده نگری | ۴۱ 0 7 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 36 اما من از یک جایی به بعد سعی کردم یاد بگیرم که به فکر روز مبادا نباشم، لنگه کفشها را بیندازم و پا برهنه راه رفتن در بیابان را تمرین کنم، سعی کردم یاد بگیرم که به جای ماندن برای رفتن آماده باشم! 0 6 زهرا نوروزی 1403/3/21 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 54 شاید اگر غم را بشناسیم و با حقیقت حضورش کنار بیاییم، بار رنجمان را جور دیگر به دوش بکشیم 0 3 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 46 و بیش از هر کلمهای باید از «همیشهها» و «هرگزها» «هیچ وقتها» و «هیچ کجاها» پرهیز کرد- از این «همیشه با تو میمانم ها» و «هرگز ترکت نمیکنم ها»- که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب ، به آدمهایی مینگرد که مقید به زمان و مکاناند، اما فراتر از زمان و مکان وعده میدهند و باور و اعتماد را به سخره میگیرند! 0 5 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 55 در فقره ی تنهایی، باید دریابیم که تنهایی یک کیفیت است. یک واقعیت مستقل. 0 4 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 106 0 4 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 46 و البته که باید احتیاط کرد در گفتن ، بیش از شنیدن. برای جلب شادی یا خوشنودی محبوبی که معشوق نیست، عشق و عاشقی را نباید به پایش سر برید. «دوستت دارم» را نباید لقلقه زبان کرد «عاشقت هستم» را نباید نقل و نبات کرد و بر سر این و آن پاشید. 0 6 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 54 ما گمان می کنیم_به خطا_ که چون تنهاییم یا دلواپسیم یا شکست خورده ایم یا کسی را از دست داده ایم، غمگینیم. در حالی که این ها تنها بهانه ای است تا حضور غم را به روی خودمان بیاوریم. ظرفی است تا غم خود را در آن بریزد و شکل بگیرد. 1 21 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 57 اما هیچ کس به اندازه ی غم ، سهم خودش را_به تمامی_ از زندگی ما طلب نکرده است. 0 3 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 22 لذتِ کشفِ لذتِ ناشناخته - به تمام معنا ناشناخته- نیک بختی بزرگ و بی نظیری است که آدم را آدم میکند 0 1 ریحانه ضمیری 1402/12/20 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 43 و آخ به آدمِ گرفتارِ عادت! آدمِ وهم زده ای که گمان میکند همه چیز، همیشه، همان جا و همانطور می ماند. انسانِ پوکِ پر از اعتماد. آخ از لحظه ای که باید برود! 0 5 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 103 عشقی که درتنورش هیزم وابستگی بسوزاند، نانِ سوخته ی نفرت بیرون می آورد. یگانه کسی را دوست داشتن، دلیل بر زانو زدن، فرو ریختن و شکستن در برابرش نیست. 0 8 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 58 چون غم _ و تنها غم _است که ما را تنها نمی گذارد. 0 3
بریدههای کتاب دال دوست داشتن فاطمه 1402/4/19 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 64 دوست داشتن حساب و کتاب دارد. دوست داشتن حد و مرز میشناسد. _حساب و کتابش؟ ظرفیت خودت. که اگر میتوانی ظرفت را بزرگتر، ظرفیتت را بیشتر کن. اگر نمیتوانی اما اندازه نگه دار. _حد و مرزش؟ عزت خودت، کرامت خودت، شخصیت خودت. دوست داشتن که نباید تو را بیعزت، بیکرامت، بیشخصیت کند. باید؟ 0 10 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 48 بیش از هر کلمه ای باید از همیشه ها و هرگزها و هیچ وقت ها و هیچ کجاها پرهیز کرد - از این «همیشه با تو می مانم»ها و «هرگز ترکت نمی کنم»ها - که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب به آدم هایی می نگرد که مقید به زمان و مکان اند، اما فراتر از زمان و مکان وعده می دهند و باور و اعتماد را به مسخره می گیرند. ۴۸ | دال دوست داشتن 0 6 فاطمه صاد 1404/3/29 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 99 ادم همانی است که هم گریه میکند، هم داد میزند، هم خشمگین میشود، و هم تا اخر عمرش مدیون خودش است، اگر همانجا همان وقت، به همان کس، همان حرفی را که باید بزند، نزند. 0 7 🇮🇷 𝖦𝗁𝗮𝗓𝗮𝗅 1404/3/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده ی خاطرات برای روزهایی که هیچوقت نیامدند. دل سپردیم به خاطرات خطراتی که کرده بودیم، و خود خطر کردن را فراموش کردیم. به جاش یاد گرفتیم چطور هر چیزی را که دوست داریم، اما نمیتوانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم: شکسته، دلمرده، خاک گرفته. 0 11 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 79 حالا من این جور خیال می کنم که آدم باید یکی _و فقط یکی_ را داشته باشد توی زندگی اش که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتش را ببرد جلو پیشش وا کند،که سری که بر سر گردون به فخر می ساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری که به مهر و فروتنی. از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است و هست. 0 10 پروانه🇮🇷 1404/2/2 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 58 0 7 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 80 از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! [...]فقط میدانی کسی است و هست. 0 12 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده خاطرات، برای روزهایی که هیچ وقت نیامدند. [...] یاد گرفتیم چطور هر چیزی[و هرکسی] را که دوست داریم اما نمی توانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم:شکسته، دل مرده، خاک گرفته... ✍️🏻خرده جنایت های آینده نگری | ۴۱ 0 7 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 36 اما من از یک جایی به بعد سعی کردم یاد بگیرم که به فکر روز مبادا نباشم، لنگه کفشها را بیندازم و پا برهنه راه رفتن در بیابان را تمرین کنم، سعی کردم یاد بگیرم که به جای ماندن برای رفتن آماده باشم! 0 6 زهرا نوروزی 1403/3/21 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 54 شاید اگر غم را بشناسیم و با حقیقت حضورش کنار بیاییم، بار رنجمان را جور دیگر به دوش بکشیم 0 3 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 46 و بیش از هر کلمهای باید از «همیشهها» و «هرگزها» «هیچ وقتها» و «هیچ کجاها» پرهیز کرد- از این «همیشه با تو میمانم ها» و «هرگز ترکت نمیکنم ها»- که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب ، به آدمهایی مینگرد که مقید به زمان و مکاناند، اما فراتر از زمان و مکان وعده میدهند و باور و اعتماد را به سخره میگیرند! 0 5 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 55 در فقره ی تنهایی، باید دریابیم که تنهایی یک کیفیت است. یک واقعیت مستقل. 0 4 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 106 0 4 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 46 و البته که باید احتیاط کرد در گفتن ، بیش از شنیدن. برای جلب شادی یا خوشنودی محبوبی که معشوق نیست، عشق و عاشقی را نباید به پایش سر برید. «دوستت دارم» را نباید لقلقه زبان کرد «عاشقت هستم» را نباید نقل و نبات کرد و بر سر این و آن پاشید. 0 6 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 54 ما گمان می کنیم_به خطا_ که چون تنهاییم یا دلواپسیم یا شکست خورده ایم یا کسی را از دست داده ایم، غمگینیم. در حالی که این ها تنها بهانه ای است تا حضور غم را به روی خودمان بیاوریم. ظرفی است تا غم خود را در آن بریزد و شکل بگیرد. 1 21 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 57 اما هیچ کس به اندازه ی غم ، سهم خودش را_به تمامی_ از زندگی ما طلب نکرده است. 0 3 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 22 لذتِ کشفِ لذتِ ناشناخته - به تمام معنا ناشناخته- نیک بختی بزرگ و بی نظیری است که آدم را آدم میکند 0 1 ریحانه ضمیری 1402/12/20 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 43 و آخ به آدمِ گرفتارِ عادت! آدمِ وهم زده ای که گمان میکند همه چیز، همیشه، همان جا و همانطور می ماند. انسانِ پوکِ پر از اعتماد. آخ از لحظه ای که باید برود! 0 5 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 103 عشقی که درتنورش هیزم وابستگی بسوزاند، نانِ سوخته ی نفرت بیرون می آورد. یگانه کسی را دوست داشتن، دلیل بر زانو زدن، فرو ریختن و شکستن در برابرش نیست. 0 8 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 44 صفحۀ 58 چون غم _ و تنها غم _است که ما را تنها نمی گذارد. 0 3