بریدههای کتاب دال دوست داشتن غزل ⋆ 1404/3/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده ی خاطرات برای روزهایی که هیچوقت نیامدند. دل سپردیم به خاطرات خطراتی که کرده بودیم، و خود خطر کردن را فراموش کردیم. به جاش یاد گرفتیم چطور هر چیزی را که دوست داریم، اما نمیتوانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم: شکسته، دلمرده، خاک گرفته. 0 13 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 46 و بیش از هر کلمهای باید از «همیشهها» و «هرگزها» «هیچ وقتها» و «هیچ کجاها» پرهیز کرد- از این «همیشه با تو میمانم ها» و «هرگز ترکت نمیکنم ها»- که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب ، به آدمهایی مینگرد که مقید به زمان و مکاناند، اما فراتر از زمان و مکان وعده میدهند و باور و اعتماد را به سخره میگیرند! 0 6 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 55 در فقره ی تنهایی، باید دریابیم که تنهایی یک کیفیت است. یک واقعیت مستقل. 0 4 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 106 0 4 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 79 حالا من این جور خیال می کنم که آدم باید یکی _و فقط یکی_ را داشته باشد توی زندگی اش که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتش را ببرد جلو پیشش وا کند،که سری که بر سر گردون به فخر می ساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری که به مهر و فروتنی. از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است و هست. 0 10 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 46 و البته که باید احتیاط کرد در گفتن ، بیش از شنیدن. برای جلب شادی یا خوشنودی محبوبی که معشوق نیست، عشق و عاشقی را نباید به پایش سر برید. «دوستت دارم» را نباید لقلقه زبان کرد «عاشقت هستم» را نباید نقل و نبات کرد و بر سر این و آن پاشید. 0 6 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 54 ما گمان می کنیم_به خطا_ که چون تنهاییم یا دلواپسیم یا شکست خورده ایم یا کسی را از دست داده ایم، غمگینیم. در حالی که این ها تنها بهانه ای است تا حضور غم را به روی خودمان بیاوریم. ظرفی است تا غم خود را در آن بریزد و شکل بگیرد. 1 23 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 57 اما هیچ کس به اندازه ی غم ، سهم خودش را_به تمامی_ از زندگی ما طلب نکرده است. 0 5 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 22 لذتِ کشفِ لذتِ ناشناخته - به تمام معنا ناشناخته- نیک بختی بزرگ و بی نظیری است که آدم را آدم میکند 0 1 ریحانه ضمیری 1402/12/20 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 43 و آخ به آدمِ گرفتارِ عادت! آدمِ وهم زده ای که گمان میکند همه چیز، همیشه، همان جا و همانطور می ماند. انسانِ پوکِ پر از اعتماد. آخ از لحظه ای که باید برود! 0 5 زهرا هژبری:) 1404/2/2 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 58 0 9 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 80 از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! [...]فقط میدانی کسی است و هست. 0 12 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 103 عشقی که درتنورش هیزم وابستگی بسوزاند، نانِ سوخته ی نفرت بیرون می آورد. یگانه کسی را دوست داشتن، دلیل بر زانو زدن، فرو ریختن و شکستن در برابرش نیست. 0 8 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 58 چون غم _ و تنها غم _است که ما را تنها نمی گذارد. 0 3 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده خاطرات، برای روزهایی که هیچ وقت نیامدند. [...] یاد گرفتیم چطور هر چیزی[و هرکسی] را که دوست داریم اما نمی توانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم:شکسته، دل مرده، خاک گرفته... ✍️🏻خرده جنایت های آینده نگری | ۴۱ 0 8 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 16 و اعتراف میکند که یک مرد،یک آدمیزاد، هیچ وقت مطمئن نیست 0 4 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 21 زندگی که میکنیم،درگیر قطعههای یک پازلیم بزرگیم انگار.عاشق که میشویم، شکست که میخوریم،دوست که پیدا میکنیم،تنها که میشویم، کشف که میکنیم،کم که میاوریم،بی خیال که میشویم،هر کدامشان شبیه یک قطعه از پازل هستند. 0 4 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 22 ناگهان شگفتزده میشویم از اینکه در مییابیم قطعهای سیاه و تیره و تاریک از زندگی،زیبایی خیرهکنندهی چشم مونالیزا را میسازد.تکهای که اگر سفید و روشن میبود،چشمان زن زیبای تصویر را، افتزده و بیمار وا مینمود. 0 3 زینب قلیچ خانی 1404/4/26 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 58 0 1 فاطمه 1404/5/5 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 23 پازل زندگی را که بازی میکنی، باید از کشف هر قطعه لذت ببری. وقتی قطعه ۷۸ در دستانت است، باید تمام پازل بشود قطعه ی ۷۸؛ تیرگی هایش،همچنان که روشنی هایش. باید چنان زندگی کرد که انگار زندگی همین قطعه است و لاغیر. 0 22
بریدههای کتاب دال دوست داشتن غزل ⋆ 1404/3/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده ی خاطرات برای روزهایی که هیچوقت نیامدند. دل سپردیم به خاطرات خطراتی که کرده بودیم، و خود خطر کردن را فراموش کردیم. به جاش یاد گرفتیم چطور هر چیزی را که دوست داریم، اما نمیتوانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم: شکسته، دلمرده، خاک گرفته. 0 13 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 46 و بیش از هر کلمهای باید از «همیشهها» و «هرگزها» «هیچ وقتها» و «هیچ کجاها» پرهیز کرد- از این «همیشه با تو میمانم ها» و «هرگز ترکت نمیکنم ها»- که «ه» آغازشان با دو چشم حیران و متعجب ، به آدمهایی مینگرد که مقید به زمان و مکاناند، اما فراتر از زمان و مکان وعده میدهند و باور و اعتماد را به سخره میگیرند! 0 6 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 55 در فقره ی تنهایی، باید دریابیم که تنهایی یک کیفیت است. یک واقعیت مستقل. 0 4 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 106 0 4 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 79 حالا من این جور خیال می کنم که آدم باید یکی _و فقط یکی_ را داشته باشد توی زندگی اش که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتش را ببرد جلو پیشش وا کند،که سری که بر سر گردون به فخر می ساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری که به مهر و فروتنی. از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است و هست. 0 10 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 46 و البته که باید احتیاط کرد در گفتن ، بیش از شنیدن. برای جلب شادی یا خوشنودی محبوبی که معشوق نیست، عشق و عاشقی را نباید به پایش سر برید. «دوستت دارم» را نباید لقلقه زبان کرد «عاشقت هستم» را نباید نقل و نبات کرد و بر سر این و آن پاشید. 0 6 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 54 ما گمان می کنیم_به خطا_ که چون تنهاییم یا دلواپسیم یا شکست خورده ایم یا کسی را از دست داده ایم، غمگینیم. در حالی که این ها تنها بهانه ای است تا حضور غم را به روی خودمان بیاوریم. ظرفی است تا غم خود را در آن بریزد و شکل بگیرد. 1 23 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 57 اما هیچ کس به اندازه ی غم ، سهم خودش را_به تمامی_ از زندگی ما طلب نکرده است. 0 5 فاطیما بهزادی 1403/2/18 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 22 لذتِ کشفِ لذتِ ناشناخته - به تمام معنا ناشناخته- نیک بختی بزرگ و بی نظیری است که آدم را آدم میکند 0 1 ریحانه ضمیری 1402/12/20 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 43 و آخ به آدمِ گرفتارِ عادت! آدمِ وهم زده ای که گمان میکند همه چیز، همیشه، همان جا و همانطور می ماند. انسانِ پوکِ پر از اعتماد. آخ از لحظه ای که باید برود! 0 5 زهرا هژبری:) 1404/2/2 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 58 0 9 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 80 از «پناه» حرف نمی زنم؛ از «مرشد» و «معشوق» هم! [...]فقط میدانی کسی است و هست. 0 12 ریحانه ضمیری 1402/12/25 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 103 عشقی که درتنورش هیزم وابستگی بسوزاند، نانِ سوخته ی نفرت بیرون می آورد. یگانه کسی را دوست داشتن، دلیل بر زانو زدن، فرو ریختن و شکستن در برابرش نیست. 0 8 نسرین سادات موسوی 1404/2/1 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 58 چون غم _ و تنها غم _است که ما را تنها نمی گذارد. 0 3 فهیمه حدیدی 1403/1/8 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 41 ما شدیم آدم های انبار کننده خاطرات، برای روزهایی که هیچ وقت نیامدند. [...] یاد گرفتیم چطور هر چیزی[و هرکسی] را که دوست داریم اما نمی توانیم توی زندگی جایش بدهیم، یک گوشه انبار کنیم:شکسته، دل مرده، خاک گرفته... ✍️🏻خرده جنایت های آینده نگری | ۴۱ 0 8 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 16 و اعتراف میکند که یک مرد،یک آدمیزاد، هیچ وقت مطمئن نیست 0 4 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 21 زندگی که میکنیم،درگیر قطعههای یک پازلیم بزرگیم انگار.عاشق که میشویم، شکست که میخوریم،دوست که پیدا میکنیم،تنها که میشویم، کشف که میکنیم،کم که میاوریم،بی خیال که میشویم،هر کدامشان شبیه یک قطعه از پازل هستند. 0 4 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 22 ناگهان شگفتزده میشویم از اینکه در مییابیم قطعهای سیاه و تیره و تاریک از زندگی،زیبایی خیرهکنندهی چشم مونالیزا را میسازد.تکهای که اگر سفید و روشن میبود،چشمان زن زیبای تصویر را، افتزده و بیمار وا مینمود. 0 3 زینب قلیچ خانی 1404/4/26 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 58 0 1 فاطمه 1404/5/5 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 54 صفحۀ 23 پازل زندگی را که بازی میکنی، باید از کشف هر قطعه لذت ببری. وقتی قطعه ۷۸ در دستانت است، باید تمام پازل بشود قطعه ی ۷۸؛ تیرگی هایش،همچنان که روشنی هایش. باید چنان زندگی کرد که انگار زندگی همین قطعه است و لاغیر. 0 22