بریده‌ای از کتاب دال دوست داشتن اثر حسین وحدانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 47

«اما برای فرار از این بی‌اعتمادی ناخواسته چه می‌شود کرد؟ آیا می‌توان هیچ نگفت و در سکوت، در خاموشی و بی‌زبانی عشق ورزید و دوست داشت؟ خیالش که بهشت است؛ اما در واقعیت، گویا به محال می‌ماند. پس عجالتا باید به خود نهیب بزنیم که :«اگر دوستت دارمِ دیگری، چیزی جز فرضِ من معنا می‌دهد، نه که دوست داشتن حقیقت ندارد؛ بلکه دیگری زبان مرا و من، زبان دیگری را نمی‌شناسم.» چنین است وقتی مفاهیم انتزاعی‌تر می‌شوند و ده‌ها و صدها معنی پیدا می‌کنند که هرکسی از ظن خود یارشان می‌شود و به کارشان می‌بندد.» • دالِ دوست داشتن •

«اما برای فرار از این بی‌اعتمادی ناخواسته چه می‌شود کرد؟ آیا می‌توان هیچ نگفت و در سکوت، در خاموشی و بی‌زبانی عشق ورزید و دوست داشت؟ خیالش که بهشت است؛ اما در واقعیت، گویا به محال می‌ماند. پس عجالتا باید به خود نهیب بزنیم که :«اگر دوستت دارمِ دیگری، چیزی جز فرضِ من معنا می‌دهد، نه که دوست داشتن حقیقت ندارد؛ بلکه دیگری زبان مرا و من، زبان دیگری را نمی‌شناسم.» چنین است وقتی مفاهیم انتزاعی‌تر می‌شوند و ده‌ها و صدها معنی پیدا می‌کنند که هرکسی از ظن خود یارشان می‌شود و به کارشان می‌بندد.» • دالِ دوست داشتن •

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.