بریدههای کتاب خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی محمد عرفان محمدی 1403/6/31 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 463 من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد... 0 18 در هالهای از ابهام- 1403/11/26 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 268 دید که رفتم توی فکر، پرسید: «هستی؟!» محکم گفتم: «آره تا هرجا که بخوای با تو میام.» دستش را به شانهام زد و گفت: «پروانه، سالارِ حسین یعنی همین.» 0 1 زهرا عارفی پور 1402/12/10 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 42 3 22 خادم کتاب 1403/12/18 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 362 روزی زینب کبری (س) قرآن میخواند. پدرش علی (ع) رسید و گفت دخترم میدانی که خداوند برای فردای تو چه تقدیر کرده؟ زینب (س) فرمود مادرم زهرا همه قصه زندگی ام را برایم گفته؛ از ظلمی که به برادرم حسین در کربلا میرود تا اسارت خودم و قرآن میخوانم تا برای آن روزها خودم را آماده کنم. 0 3 زهرا عارفی پور 1402/12/10 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 37 2 18 کوثر رحیمی 1403/8/22 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 47 0 1 پویا زمردیان 1402/10/14 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 1 کولهپشتیهایشان، عکس حاجقاسم سلیمانی را زده بودند. دیدن اینهمه شوروشعور، هر زائری را به عمق تاریخ میبرد و با کاروان اسیران کربلا، همراه میکرد. 0 3 معصومه هاشمی 1402/8/8 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 401 رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه میکردم، میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت:"سالار شدی برای این روزها." 0 8 نیلما☔ 1402/12/4 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 21 داشتیم از پلههای هواپیما پایین میرفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین از دور، جا خوردم. یک آن تردید کردم که حسین است یا نه، اما خودش بود. در این چهار ماه گویی به قاعدهٔ چهار سال پیر شده بود. 0 4
بریدههای کتاب خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی محمد عرفان محمدی 1403/6/31 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 463 من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد... 0 18 در هالهای از ابهام- 1403/11/26 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 268 دید که رفتم توی فکر، پرسید: «هستی؟!» محکم گفتم: «آره تا هرجا که بخوای با تو میام.» دستش را به شانهام زد و گفت: «پروانه، سالارِ حسین یعنی همین.» 0 1 زهرا عارفی پور 1402/12/10 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 42 3 22 خادم کتاب 1403/12/18 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 362 روزی زینب کبری (س) قرآن میخواند. پدرش علی (ع) رسید و گفت دخترم میدانی که خداوند برای فردای تو چه تقدیر کرده؟ زینب (س) فرمود مادرم زهرا همه قصه زندگی ام را برایم گفته؛ از ظلمی که به برادرم حسین در کربلا میرود تا اسارت خودم و قرآن میخوانم تا برای آن روزها خودم را آماده کنم. 0 3 زهرا عارفی پور 1402/12/10 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 37 2 18 کوثر رحیمی 1403/8/22 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 47 0 1 پویا زمردیان 1402/10/14 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 1 کولهپشتیهایشان، عکس حاجقاسم سلیمانی را زده بودند. دیدن اینهمه شوروشعور، هر زائری را به عمق تاریخ میبرد و با کاروان اسیران کربلا، همراه میکرد. 0 3 معصومه هاشمی 1402/8/8 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 401 رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه میکردم، میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت:"سالار شدی برای این روزها." 0 8 نیلما☔ 1402/12/4 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 72 صفحۀ 21 داشتیم از پلههای هواپیما پایین میرفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین از دور، جا خوردم. یک آن تردید کردم که حسین است یا نه، اما خودش بود. در این چهار ماه گویی به قاعدهٔ چهار سال پیر شده بود. 0 4