بریده‌های کتاب بازمانده روز

شاید این‌که گفت تو نباید این‌قدر به پشت‌سرت نگاه کنی، درست گفت؛ باید طرز نگاه مثبت‌تری اتخاذ کنم و سعی کنم بازماندهٔ روز را دریابم. چه حاصلی دارد که مدام به پشت سرمان نگاه کنیم و خودمان را سرزنش کنیم که چرا زندگی‌مان آن‌طور که می‌خواسته‌ایم از آب در نیامده؟

«باید برای خودت خوش باشی. بهترین قسمت روز شب است. تو کار روزت را انجام داده‌ای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش.من اینجوری می‌بینم. از هر کس می‌خواهی بپرس. بهترین قسمت روز شب است.»

واقعیت سرسخت مسلما برای امثال شما و بنده این است که چاره ای نیست جز این که سرنوشت خودمان را به دست ان آقایان برجسته بسپاریم که در مرکز این دنیا قرار دارند و خریدار خدمات ما هستند .فایده اش چیست که انقدر نگران باشیم که برای راه بردن زندگی خودمان چه کارهایی می‌توانستیم بکنیم و چه کار هایی نمیتوانستیم

چیز غریبی است که مردم چگونه آنقدر زود باهم آشنا می‌شوند ممکن است آدم های به خصوص را ،انتظار شبی که در پیش است با هم متحد کرده باشد

ولی فایده‌اش چیست که انسان هی از خودش بپرسد که اگر فلان لحظه یا بهمان لحظه جور دیگری برگزار شده بود، کار به کجا می‌رسید؟ طبیعی است که وقتی به این لحظه‌ها نگاه می‌کنیم، ممکن است به نظر برسد که این لحظه‌های حیاتی در زندگی انسان بسیار ذی‌قیمت بوده‌اند؛ ولی البته در همان لحظه تصور انسان غیر از این است. در آن موقع در واقع این‌طور به نظر می‌رسید که انسان روزها و ماه‌ها و سال‌های بی‌شماری در اختیار دارد و می‌تواند مناسبات خودش را سر و سامان بدهد؛ فرصت‌های بی حد و حصری پیش خواهد آمد که انسان فلان یا بهمان سوءتفاهم را برطرف کند.

برای عده ی زیادی از مردم شب شیرین ترین قسمت روز است پس شاید این که گفت تو نباید اینقدر به پشت سرت نگاه کنی درست گفت.باید طرز نگاه مثبت تری اتخاذ کنم و سعی کنم بازمانده روز را دریابم

تو کار روزت را انجام دادی حالا پاهایت را بگذار بالا و خوش باش .من اینجوری میبینم از هرکس میخواهی بپرس بهترین قسمت روز ،شب است

…بهترین قسمت هر روزی شبِ آن روز است… وقتی روز گذشت، بازماندهٔ آن را، که شب باشد، باید دریافت.