بریده‌های کتاب مغازه ی جادویی

قلب تو یک قطب‌نماست و این بزرگ‌ترین هدیه‌ی توئه. اگه یه روز گم شدی، فقط کافیه قلبت رو باز کنی. اون همیشه تو رو به مسیر درست هدایت می‌کنه 🩷

اولین کار هرصبح من نگاه کردن به بیرون پنجره بود. بنا به دلایلی با نگاه کردن به آن آسمان آبی، احساس امیدواری در من جوانه می‌زد ... 🩵🤍

پاداش رام کردن ذهن،فکر شفاف است.

اسم اشخاص را به خاطر بسپارید چرا که اسم هر فردی برای او شیرین ترین و مهم ترین صدا در هر زبانی است!

نگه داشتن خشم و خصومت نسبت به کسی که در حق شما ظلم کرده است ،مثل این می ماند که شما سم بخورید و امیدوار باشید طرف مقابل کشته شود .

قلب برای خودش شعور دارد 🩷 و اگر از آن درس بگیریم، می‌فهمیم که داشته‌هایمان را فقط با بخشیدن آن می‌توانیم حفظ کنیم. اگر بخواهیم شاد باشیم، باید دیگران را خوشحال کنیم. اگر عشق می‌خواهیم، باید عشق بدهیم. اگر شادی می‌خواهیم، باید دیگران را شاد کنیم. اگر بخشش می‌خواهیم، باید ببخشیم. اگر صلح می‌خواهیم، باید آن را در دنیای اطرافمان ایجاد کنیم. اگر می‌خواهیم زخم‌های خودمان التیام پیدا کنند، باید زخم های دیگران را درمان کنیم 🤍

قلب همان جایی است که باعث میشود ما در تاریک ترین و ناامن ترین مکان ها حس امنیت و آسایش خود را دریابیم.همان جایی که مارا باهم پیوند می دهد و وقتی از هم دوریم،می شکند.

من در مقابل آتش نشستم و به شعله‌ها نگاه کردم و چند دقیقه‌ای محو آن ها شدم. احساس گرم شدن داشتم. حس خوبی داشتم، خوشحال بودم.

کودکان و بزرگسالان‌ زمانی بهترین عملکرد را دارند که بین آن ها هماهنگی و اعتماد وجود داشته باشد و مغز نیز به این دو مورد تمایل زیادی دارد.

ثروت فقط در یک صورت خوشبختی می آورد_ با بخشیدن آن. تنها با بخشیدن می توانیم آنچه که داریم را حفظ کنیم.

ما با درد و رنج رشد می‌کنیم. در شرایط سخت، رشد می‌کنیم.

همیشه آن چیزی که فکر می‌کنی می‌خواهی، برای تو بهترین چیز نیست ...

" هر کدوم از ما توی زندگی‌مون موقعیت‌هایی رو تجربه می‌کنیم که برامون دردناکن. من به اونا "زخم‌های قلب" میگم. اغلب این زخمای قلب هستن که بزرگ‌ترین فرصت رو برای رشد به ما می‌دن. شرایط سخت. هدیه جادویی."

جیم،اغلب آنهایی که به مردم صدمه میزنند،بیشترین آسیب را میبینند.

ما متولد می شویم و می میریم و هر چه در این فاصله اتفاق می افتد، آنقدر تصادفی است که از هر منطقی سر پیچی می کند.

ما به دنیا می آییم و سپس می‌میریم و هر چیزی که بین این دو اتفاق می افتد می تواند چنان تصادفی به نظر برسد که منطق را به چالش بکشد

اگر از درد درس بگیری، تجربه‌ی درد میتواند یک موهبت باشد.

لنکستر قرار بود شهری باشد که من پشت سرم رها میکردم..