بریده‌های کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک

"بعضی ها مثل شمع‌اند؛ خودشان را میسوزانند که به دیگران نور بتابانند."

اژدهای کوچک گفت : « الان اصلا وقت ندارم گل ها رو ببینم . » پاندای بزرگ گفت : « درست به همین خاطر باید اون ها رو ببینی ؛ شاید فردا دیگه نباشن . »

پاندای بزرگ پرسید: «کدوم مهم تره؟ مسیر یا مقصد؟» اژدهای کوچک گفت: «همراه.»

اژدهای کوچک گفت:نمی توانم احساسم را توضیح بدم . پاندای بزرگ لبخندی زد و گفت ؛:عیبی نداره کلمه ها برای همه چیز کافی نیستند.

اژدهاى کوچک پرسيد: «اگه بعضیا ازمن يا كارهام خوششون نياد چی؟» پانداى بزرگ گفت: «تو بايد راه خودت رو برى. بهتره اون ها رواز دست بدى تاخودت رو.»

گاهی حتی یک قدم‌ خیلی کوچیک بهتر از اینه که اصلا قدمی بر نداری.

اژدهای کوچک پرسید : «سه تا آرزو تو چیه؟» پاندای بزرگ برای لحظه به فکر فرو رفت. «این که من و تو....زیر بارون....باهم سفر کنیم.»

پاندای بزرگ گفت :بهترین چیزی که با چای میچسبه یه دوست خوبه.🫂☕️

روزهایی هست که بلند شدن، خودش پیروزی است.