“«یادت هست؟» با یه ایدهٔ جذاب شروع میشه: زنی که حافظهاش رو از دست داده و هر روز صبح با یه دنیای ناشناخته بیدار میشه. اما… مشکل اینجاست که این «دنیای ناشناخته» خیلی زود تبدیل به یه «دنیای تکراری» میشه! تصور کنید هر روز صبح از خواب بیدار بشید و همون اتفاقات کسلکنندهٔ روز قبل دوباره تکرار بشن. دقیقاً همین حس رو موقع خوندن این کتاب داشتم! نویسنده اونقدر روی فراموشی شخصیت اصلی و تکرار اتفاقات تاکید میکنه که دیگه حوصلهتون سر میره. راستش رو بخواید، کم مونده بود وسطهای کتاب بیخیال بشم و برم سراغ یه داستان دیگه! ولی یه امیدی ته دلم بود که یه پایانبندی غافلگیرکننده این تکرارها رو جبران کنه. اما… حیف! پایان داستان نه تنها غافلگیرکننده نبود، بلکه خیلی ناگهانی و بیسروته تموم شد. انگار نویسنده یهو یادش رفته که باید یه نتیجهگیری درست و حسابی داشته باشه!