بریده کتابهای بر استخوانهای مردگان نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 42 0 3 نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 41 راستش، بهترین کسی که آدم میتواند باهاش اختلاط کند خودش است _ لااقل سوءتفاهمی پیش نمیآید. 0 29 نیایش 1403/4/14 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 22 آنچه از این کالبد میرود بخشی از دنیا را همراهش میبرد؛ مهم هم نیست که خوب باشد یا بد، خطاکار یا پرهیزگار، زیرا بر حال جایش بسیار خالی میماند. 0 6 نیایش 1403/4/14 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 25 بر اثر خشم، ذهن بازتر و نافذتر میشود، به روشن بینی میرسد. خشم بر سایر عواطف غلبه میکند و جسم را به اختیار خویش در میآورد. بیهیچ تردید، خرد از خشم سرچشمه میگیرد، زیرا فقط خشم قادر است از هر حد و مرزی بگذرد. 0 1 نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 44 زندان آن بیرون نیست، بلکه درون هرکدام از ماست. چه بسا، بلد نباشیم بدون آن زندگی کنیم. 0 4 نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 47 ...زیرا معلوم نبود این کشور چه دارد که غم غربتش چنین هولناک به جان آدم میافتد... 0 5 درسا احیا 1402/3/26 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 47 دربارهی نوری راستین آواز میخواندیم که در مکانی دور دست وجود دارد و، گرچه تاکنون از نگاهمان پنهان است، آنگاه که بمیریم بر ما ظاهر میشود. حالا فقط از ورای آینهای مقعر قادریم نظارهاش کنیم اما در روز مقرر با آن رو در رو خواهیم شد و ما را در میان خواهد گرفت چرا که این نور برایمان مادر است و از آن آمدهایم. هر کداممان، ذرهای از آن را در وجودمان داریم. بر این اساس در واقع مرگ باید مایهی شادمانیمان باشد. سرود که میخواندم چنین میاندیشیدم ولی ته دلم هرگز به هیچگونه توزیع شخصی نور ابدی باور نداشتم، نه پروردگار چنین میکرد نه هیچ حسابدار آسمانیای. هرگز یک فرد به تنهایی تاب تحمل این همه رنج را ندارد به خصوص که دانای مطلق باشد: اگر از من بپرسند میگویم زیر سنگینی این اندوه از پای در میآید، مگر آن که از قبل در پس مکانیسمی دفاعی پناه گرفته باشد، مثل ابنای بشر. فقط یک ماشین میتواند تمام رنج عالم را تاب بیاورد. فقط یک ماشین ساده، مؤثر و عادل اما از آنجایی که قرار است همه چیز به صورت مکانیکی عمل کند پس دعاهایمان حاصلی ندارند. 0 2 درسا احیا 1402/4/3 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 92 مطابق نظریهی من بزرگترین ایراد برنامهریزی بدنمان این است که مخچهمان به صورت صحیح و مناسب با مغزمان ارتباط ندارد. بدجور طراحی شدهایم. باید براساس الگویی متفاوت جایگزین شویم. اگر مخچهمان با مغزمان پیوند داشت از شناخت کامل نسبت به آناتومیمان برخوردار بودیم و میدانستیم در بدنمان چه میگذرد. مثلاً به خودمان میگفتیم «آهان، سطح پتاسیم خونم پایین اومده. یک چیزی داره به سومین مهرهی گردن لطمه میزنه. امروز وضعیت فشار خون تعریفی نداره باید برم یک کم ورزش کنم. با مایونزی که دیروز خوردم کلسترولم از حد عادی بالاتر رفته، باید حواسم بهش باشه!» بدنمان بار و بندیل دست و پاگیری است که دنبال خودمان میکشیم و چون ازش چیز زیادی نمیدانیم مجبوریم به ابزارهای متفاوت متوسل شویم تا از سادهترین فرایندهایش اطلاع پیدا کنیم. یگانه ابزار بدوی و زمختی که بهمان پیشکش شده تا مثلاً تسلی خاطرمان باشد درد است. اگر فرشتهها وجود داشته باشند حتماً با مشاهده حال و وضعمان از خنده روده بر میشوند. بدنی نصیبشان شده که راجع بهاش چیزی نمیدانند. بدون دفترچه راهنما تحویلش گرفتهاند. 0 16
بریده کتابهای بر استخوانهای مردگان نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 42 0 3 نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 41 راستش، بهترین کسی که آدم میتواند باهاش اختلاط کند خودش است _ لااقل سوءتفاهمی پیش نمیآید. 0 29 نیایش 1403/4/14 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 22 آنچه از این کالبد میرود بخشی از دنیا را همراهش میبرد؛ مهم هم نیست که خوب باشد یا بد، خطاکار یا پرهیزگار، زیرا بر حال جایش بسیار خالی میماند. 0 6 نیایش 1403/4/14 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 25 بر اثر خشم، ذهن بازتر و نافذتر میشود، به روشن بینی میرسد. خشم بر سایر عواطف غلبه میکند و جسم را به اختیار خویش در میآورد. بیهیچ تردید، خرد از خشم سرچشمه میگیرد، زیرا فقط خشم قادر است از هر حد و مرزی بگذرد. 0 1 نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 44 زندان آن بیرون نیست، بلکه درون هرکدام از ماست. چه بسا، بلد نباشیم بدون آن زندگی کنیم. 0 4 نیایش 1403/4/15 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 47 ...زیرا معلوم نبود این کشور چه دارد که غم غربتش چنین هولناک به جان آدم میافتد... 0 5 درسا احیا 1402/3/26 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 47 دربارهی نوری راستین آواز میخواندیم که در مکانی دور دست وجود دارد و، گرچه تاکنون از نگاهمان پنهان است، آنگاه که بمیریم بر ما ظاهر میشود. حالا فقط از ورای آینهای مقعر قادریم نظارهاش کنیم اما در روز مقرر با آن رو در رو خواهیم شد و ما را در میان خواهد گرفت چرا که این نور برایمان مادر است و از آن آمدهایم. هر کداممان، ذرهای از آن را در وجودمان داریم. بر این اساس در واقع مرگ باید مایهی شادمانیمان باشد. سرود که میخواندم چنین میاندیشیدم ولی ته دلم هرگز به هیچگونه توزیع شخصی نور ابدی باور نداشتم، نه پروردگار چنین میکرد نه هیچ حسابدار آسمانیای. هرگز یک فرد به تنهایی تاب تحمل این همه رنج را ندارد به خصوص که دانای مطلق باشد: اگر از من بپرسند میگویم زیر سنگینی این اندوه از پای در میآید، مگر آن که از قبل در پس مکانیسمی دفاعی پناه گرفته باشد، مثل ابنای بشر. فقط یک ماشین میتواند تمام رنج عالم را تاب بیاورد. فقط یک ماشین ساده، مؤثر و عادل اما از آنجایی که قرار است همه چیز به صورت مکانیکی عمل کند پس دعاهایمان حاصلی ندارند. 0 2 درسا احیا 1402/4/3 بر استخوانهای مردگان اولگا توکارچوک 3.6 4 صفحۀ 92 مطابق نظریهی من بزرگترین ایراد برنامهریزی بدنمان این است که مخچهمان به صورت صحیح و مناسب با مغزمان ارتباط ندارد. بدجور طراحی شدهایم. باید براساس الگویی متفاوت جایگزین شویم. اگر مخچهمان با مغزمان پیوند داشت از شناخت کامل نسبت به آناتومیمان برخوردار بودیم و میدانستیم در بدنمان چه میگذرد. مثلاً به خودمان میگفتیم «آهان، سطح پتاسیم خونم پایین اومده. یک چیزی داره به سومین مهرهی گردن لطمه میزنه. امروز وضعیت فشار خون تعریفی نداره باید برم یک کم ورزش کنم. با مایونزی که دیروز خوردم کلسترولم از حد عادی بالاتر رفته، باید حواسم بهش باشه!» بدنمان بار و بندیل دست و پاگیری است که دنبال خودمان میکشیم و چون ازش چیز زیادی نمیدانیم مجبوریم به ابزارهای متفاوت متوسل شویم تا از سادهترین فرایندهایش اطلاع پیدا کنیم. یگانه ابزار بدوی و زمختی که بهمان پیشکش شده تا مثلاً تسلی خاطرمان باشد درد است. اگر فرشتهها وجود داشته باشند حتماً با مشاهده حال و وضعمان از خنده روده بر میشوند. بدنی نصیبشان شده که راجع بهاش چیزی نمیدانند. بدون دفترچه راهنما تحویلش گرفتهاند. 0 16